از زبان هانری کوربن
مستشرق و فیلسوف بزرگ ، آقای پروفسور هانری کوربن استاد دانشکدهی ادیانشناسی دانشگاه تحقیقات عالیه در سُربُن که لااقل چهل سال از عمر خود را بمطالعهی فلسفه و عرفان گذراندهاست. وی با احاطه کامل بر زبانهای لاتین و یونان قدیم و فرانسه و دانستن زبان آلمانی و عربی و فارسی و انگلیسی ، با کمال علاقه، فلسفه را باین السنه مطالعه و در آثار فلاسفهی بزرگ جهان و صاحبان عرفان و حکمای الهی دقیقا تحقیقات عمیق کرده و تا بامروز متجاوز از صد جلد کتاب و رساله و مقاله در این باب نوشتهاست .
وی در کتاب خود مسمی به مکتب شیخی ، از حکمت الهی شیعی در مورد مرحوم محمد کریم خان کرمانی اع مینویسد:
عمر این شیخ با توجّه بآثار شگرف و بسیار مهمّش ، کوتاه بنظر میرسد ( ١٨ محرم ١٢٢۵ هجری ١٨٠٩ ، در کرمان ، متولّد شد ، ٢٢ شعبان ١٢٨٨ هجری ١٨٧٠ در تهرود ، سه منزلی کرمان ، در راه زیارتی که بسمت کربلا میرفت وفات یافت ) ، تألیفاتش کمتر از ٢۶٧ جلد نیست و در کرمان محفوظ و قسمت اعظم آن بچاپ نرسیده است . شخصیّتی بزرگ و خارق العاده بود ، بر تمام فرهنگ روحانی و علوم مذهبی محیط زمان خود احاطه داشت ، و اگر بخواهیم مقایسه کنیم ، بیکی از نوابغ شهیر عالمگیر قیاس میشود که استعداد فوق العاده برای همه چیز دارند ، نظیر نوابغ بزرگی که در دورهی رنسانس در اروپا پیدا شدند .
دو خط برجسته ، منحنی و مسیر زندگانی این شیخ را معیّن میسازد . از یک طرف ایمان و عقیدهی راسخ داشت که مجموعهی عظیم اخبار ائمّهی اطهار شامل حکمتی است الهی از هر جهت تامّ و تمام عیار ، و این مجموعه جمیع علوم و دانستنیها را ، مربوط باین عالم و عوالم دیگر در بر دارد ، این عقیده عین عقیده شیخ احمد احسائی بود ، از طرف دیگر در مقابل عقیده داشت مسؤل بدبختی و فتور عالم تشیع تمام کسانیی هستند که فقط و فقط ، برای توجیه و وضع احکام شرعیّه ، و آداب ظاهری مذهب ، و عبادات و معاملات ، از این مجموعهی عظیم استفاده میکنند .پس باید ، مستقیماً ، بدون واسطهی صاحبان رأی و مدّعیان مقام ، بمطالعهی این مجموعه پرداخت و خود را وقف آن ساخت . این کار هم منجرّ باین میشود که شخص از تمام اختراعات و آرائی که زائیدهی فکر اشخاص است و در اسلام جنبهی قانونی پیدا کرده است بگسلد ، و بحقایق فرمایشات ائمّه و آنچه که در حقیقت اراده کردهاند بپردازد و تنها ، به تنها ، بعبارت دیگر دو بدو ، با ائمّهی خود در گفت و شنود باشد ، و هر اندازه که طالب سالک در این راه پیشتر رود و بیشتر ترقّی نماید ، شکاف بین او اسلام رسمی تشکیلاتی عمیقتر میشود . باین نکته که گفته شد باید همیشه توجّه داشت تا بمشکلاتی که شیخیّه از ناحیهی { حوزه علمیّهی } رسمی بدان دچار شدهاند پی برد .
از طرف دیگر ، در سنّ هفده سالگی بود که محمدکریم خان برای اوّلین دفعه ، در خود کرمان ، از اصول عقاید و حکمت شیخ احسائی صحبتی بگوشش خورد ، میتوان گفت ، از این کشف بود که برقی جستن کرد و حیاتی را سراسر منوّر ساخت . واقعه در سال ١٨٢۶ پیش آمد . مقارن اوقاتی بود که شیخ احمد ، در راه مراجعت باماکن مقدّسهی شیعی عراق ، در کرمانشاه برای آخرین دفعه مدّتی اقامت کرد و هم در این هنگام بود ، همانطور که دیدیم ، بسید کاظم امر کرد ساکن کربلا شود .
در اینجا نیز تفحّصات سرکار آقا مثمر ثمر بوده است . ضمن مطالعهی انبوه یادداشتها اوراقی چند بخطّ خود حاج محمدکریم خان پیدا شد که مربوط بایّام طفولیّت او بود ، و چیزی کم از شرح حال نداشت ، و این شرح ظاهراً میبایست مقدّمهی کتابی باشد که بعربیی نوشته شده است غیر از نور الانوار ( مذکور در فوق ، ص ١۵ شماره ١ ، و ص ۴٣ شماره ٢ ) منبع دیگری که هست تذکره الاولیاء میرزا نعمتالله رضوی است ( چاپ سنگی بمبئی ١٣١٣ هجری . ) که شرح حال محمدکریم خان و شرح حال پسرش میباشد ( برای مأخذ این کتاب ، رجوع شود در همین رساله بعداً ، ص ۶٠ شماره ١ ) .
شیخ سرکار آقا در کتاب فهرست ترجمهی فارسی این شرح را آورده است ( ص ٩٢ – ٧۶ ) ، سند منظور بقدری جالب و سودمند است که ما مترصّد هستیم در جای دیگر آن را ، با شرح حالی که شیخ احمد از خود و بقلم خود نوشته است ، بزبان فرانسه ترجمهی کامل نمائیم . ما فعلاً در اینجا سطوری چند از آن نقل میکنیم .
شیخ از طرف پدرش ، ابراهیم خان پسر عموی فتحعلیشاه ، قاجار حاکم کرمان و بلوچستان ، بعلاوه دوست بزرگ شیخ احمد احسائی ، ابراهیم خان نه فقط اسم خود را بمدرسهی بزرگ کرمان داده است ، بلکه نام خانوادگیی خانوادهی { ابراهیمی } نیز بمناسبت اسم او گرفته شده است .
، بخانوادهی سلطنتی ، که آن زمان سلطنت میکرد ، بستگی داشت . خود او مستقیماً برای ما حکایت میکند چگونه پدرش در کرمان مدرسهی بزرگی که هنوز هم امروز اسم مدرسهی ابراهیمی ، را دارد تأسیس ، و آن را بکتابخانهیی خوب مجهّز کرد که سال بسال توسعه مییافت . ابراهیم خان پسرش را آنجا نشاند ، و منزلی مستقل ، با خدم و حشم ، در اختیارش گذاشت . جوان بالغ بدین ترتیب فراغت تامّ داشت تا بچیزی جز مطالعه و تحصیل نیندیشد ، و فارغ از هر همّ و غمّ ، و دور از هر دسیسه و فتنه و فساد ، با وضعی از هر جهت شایسته دروس استادانی را که عبوراً در کرمان از اطراف گرد آمده بودند استماع نماید . طرز کارش هم بر پایه و اساس محکمی بود ، هر کتابی را که خوانده بود کتابی در همان موضوع مینوشت . بدین ترتیب ، در چهارده سالگی ، کتابی در صرف و نحو و کتابی در منطق نوشته بود . پس از آن بکسب علوم و فنونن پرداخت . برای تحقیق و مطالعه ولع زیاد داشت و پدرش ، تا آخر عمر ، از تشویق او دست بر نداشت .
بسهولت میتوان پیشبینی کرد پیدا شدن محمداسمعیل کوهبنانی ، که شاگرد مستقیم شیخ احمد بود ، چه اثر صاعقهآسائی در این جوان فعّال که یکپارچه آتش بود داشت . این شخص بکرمان آمده بود و یکسال ماند . بنظر میآمد در ابتدا نسبت باین جوان سرشار ، که از هر جهت در وفور نعمت بود ، بهیچ وجه علاقهیی نشان نمیداد بعداً ، بعض از خصوصیّات اخلاق و رفتار او باطّلاعش رسید ، عزم جزم کرد و مایل بملاقات شد . وقتی که محمدکریم خان جوان وصف شیخ احمد را از زبان او شنید و محمّداسمعیل نکات برجستهی حکمت الهی شیخ و امام طلبی ، و متابعت کاملش را از ائمّهی هدی ، باجمال بنظر او رسانید ، تصمیمش قطعی شد و استعدادش قرار گرفت : دیگر ابداً مایل نبود گوش بذکر چیزی دیگر دهد . این است ، که چون دوست تازهاش مجبور شد بکربلا ، برگردد محمّدکریم خان را چنان حزن شدیدی برای نیل بدیدار یار پدیدار گشت که او را بر تمام مشکلات فائق ساخت و موانع را از پس پشت انداخت ، خودش عازم کربلا ، شد و هشت ماه شاگرد موجّه و مورد قبول سید کاظم بود ، که با اینکه در آن اوقات سی سال تمام نداشت ، بعنوان جانشین شیخ احمد شهرهی آفاق بود . محمدکریم خان بعلل خانوادگی اجباراً بکرمان مراجعت نمود ، و پس از چهار سال بکربلا برگشت . در این دفعه با علاقهی تمام بتحصیل تعالیم سیّد پرداخت که او را { آئینهی } شیخ احمد میدید ، و که خودش هم نیز بنوبهی خود { آئینه } شده بود . در این موقع زیارت مکّه کرد . بعد از آن سیّد او را امر بمراجعت داد . تا بیرون کربلا ، بمشایعتش رفت و هنگام وداع باو گفت : { برگرد بایران ، اکنون دیگرر از میان علماء باحدی احتیاج نداری } ( ص ٧۴ ) .
شرح حالی که محمدکریم خان از خود نوشته است علائم و شواهدی را بدست ما میدهد که برای علم بعلل ظهور عوالم روحانی ، و مطالعهی پدیدهشناسی حالات معنوی بینهایت مفید فایده است . بمانند شیخ احمد ، و مثل سید کاظم ، شیخ محمدکریم خان ، مخصوصاً در اوان جوانیش ، بمدد منامات مشمول عنایات شد ، در جریان این منامات حوادث واقعه همچنان ، به هیئت مظاهر و صور ، اشخاصی را جلوهگر میساخت که میزان کامل و مُثُلِ اعلای حقیقت تشیّع بودند . مادرش ، قبل از تولّد او ، نیز خوابهای مرموز تعبیردار که خبر از وقوع حادثهیی بزرگ میداد دیده بود ، و چنین برمیآید که مشاهدت باطنی او در عالم رؤیا بنحوی دنبالهی خوابهای مادرش باشد . از آنجائی که نمیتوانیم اینجا بتفصیل باین قسمت بپردازیم ، بخصوص از دیداری که در عالم رؤیا با امام هشتم داشت ، و خوابهای دیگر که موضوع آن شیئی است از آسمان آویزان ، و بوسیله آن اسباب مرموز میتوان بآسمان رسید ، اسم میبریم . بالاخره ، و بالاخصّ ، از دیداری که در عالم رؤیا با امام نهم ، محمد جواد ، داشت یاد میکنیم . این خواب اخیر در حقیقت تعلیم خاصّ و آموختن اسرار بود ، و در دنبالهی این خواب شیخ چنین اظهار میدارد : { پس از آن مستبصر شدم ، و ببرکت ائمهی اطهار متوجّه کشف چیزهای پنهان ، صاحب شعور معنی ، دارای بینش باطنی ، و بصیرت گردیدم ، و در خود میبینم که بتوفیق و تسدید ایشان هدایت شدهام ، در علوم خود ، از این پس مستقیماً از ایشان استمداد جستم ، نه از کس دیگر . هیچ چیز را که مستند بایشان و پایه و اساسش بر ایشان نباشد اظهار نمینمایم . از دیگری تقلیدد نمیکنم . تمام علم من نتیجهی دید باطنی ، و بصیرت من است ، و مأخوذ است از اصول و حکمت ائمهی هدی که راهنمای تحقیقات معنوی من هستند . لاغیر } ( ص ٨٣ ) .
این قدرت خالص باطنی بعد از این راهنما و الهامبخش کار بزرگی است که ثمرهی آن آثار و تألیفات بسیار و طاقتفرسایی میباشد که از حاج محمدکریم خان باقی مانده است . از آنجائی که برای ما ممکن نیست در این مختصر جزئیات کار او را دنبال کنیم . معذلک ما مایلیم شمّهای از نصایح او را که شرح حال خود را بآن ختم میکند ، نقل نمائیم ، این نصایح خطاب بخوانندگان کتابی است که این شرح میبایست مقدمهی آن باشد . این بیانات و اندرزها نیروی استثنائی و توانائی خارق العادهی شخصیّت بزرگی را آشکار میسازد ، و خود این نیرو را از ایمان کامل بتشیّع استخراج کرده و بدست آورده است ، همان طور که صراحهً اظهار میدارد : { من همه را زیر و رو کردم ، همه چیز را بررسی و تجربه نمودم ، و هیچ قصدی جز ظهور حقّ و اظهار حقیقت ندارم . دو ملک مینویسند آنچه را که انسان با کلام خود ، و فکرش ، و زبانش ، و سایر اعضاء و جوارحش بر آنها املاء میکند . از وراء آنها ، خداوند اسرار ضمایر را میفهمد و روز قیامت کتاب آن را بیرون میآورد ، بپرهیز از اینکه بگوئی : ما پدران خود را یافتیم که بر این یا بر آن طریقه میرفتند ، چه بسا ممکن است پدر تو ، خودش ، نمیدانسته است . بترس از اینکه مطمئن شوی بموافقت با بهائم یا با گمراهان حیران ، زیرا امام اول گفته است : { تو نمییابی لذّت ایمان را مگر اینکه اُنس بگیری به قلّت و وحشت نمائی از کثرت ، زیرا کسی که شایسته نام انسان باشد با بهائم و وحوش اُنس نمیگیرد } . بدان بهر اندازه آنها را دوست میداری بهمان اندازه مثل آنها هستی ، زیراا انسان بر همان شکل محبّت خودش است ، مثل آنها و شبیه بآنها محشور میشوی ، زیرا که هر کس دوست بدارد سنگی را ، خداوند او را بر شکل همان سنگ محشور مینماید . کسی که در او روح الایمان نیست ، مردهیی است . اجتناب کن از مجالست و معاشرت با مردگان ، زیرا چه استفاده از اموات میتوان انتظار داشت ؟ اگر بتو رسید که متحمّل ملاقات و تماس آنها شوی و آنها را لمس کنی ، بر تو واجب است که خود را تطهیر نمائی . اگر مبتلی شدی ، همانطور که من مبتلی شده بودم ، پس فقط ظاهر تو مباشر این مناسبات باشد ، نه هرگز قلب تو . مگو : فلان مخالف اینهاست و { دیگران } اینطور نمیگویند ، من نیز یکی از این { دیگران } هستم ، و تو هم نیز برای خودت کسی هستی ، پس چه باک از مخالفت این و آن اگر خدا در کتابش ، و پیغمبر در سنّتش و ائمّه در اخبارشان تو را تصدیق کنند } ( ص ٩١ – ٨۵ ) . در مورد اجازات حاج محمدکریم خان سزاوار است اصرار ورزیم و روی این موضوع بیشتر تکیه کنیم . اجازات متعدّد داشت ، من باب مثال ، و بالاخص از ملا حسین گنجوی و آقا محمدشریف کرمانی ، امّا ، مسلّم است ، که این دو اجازت در مقابل دو اجازت مشروح مفصّل ، که از شخص سید کاظم داشت ، رونق و جلائی نداشت . در مقدّمهی کتاب عظیم و اثر بزرگ خود ، فصل الخطاب ، فقط دو اجازت اوّل را نقل کرده است ، چون غرضش صرفاً ذکر اتصال سند روایت بوده است و بس . عجب اینجا است ، بعض اشخاص از این موضوع استفاده کرده اظهار داشتهاند که او از سید کاظم اجازه نداشت . از این رو ، متن دو اجازت عامّ که از ناحیهی سیّد باو تفویض شده بود در تذکره الاولیاء ( مذکور در فوق ، ص ۵١ ، شماره ١ ) نقل شدهه است . عین دستخطّ ، مزین بمهر سیّد ، در کرمان موجود و محفوظ است . این را هم نیز بگوئیم این از دیروز نیست که ، از روی غرضهای خاص و عللی که معلوم است و جا ندارد در اینجا شرح و بسط دهیم چند نفری این سر و صدا را بلند کرده باشند . همان وقت در زمان حیات خود ، حاج محمدکریم خان اسناد و مدارک را منتشر کرد و بدین ترتیب جواب قاطع دندانشکنی باین اشخاص معلوم الحال داد ( ص ٧۵ – ٧۴ ، ص ٩٣ – ٩٢ ) .
باین ترتیب یکی از مسائل که بخصوص نغمهی آن در گروهی از اهالی آذربایجان بلند شده بود حلّ میگردد . در فوق اشاره کردیم که این دسته گاهی خود را بسته بسلسلهی شیخیّه میخوانند و گاهی خود را از سلسله خارج میدانند ، با اینکه مدّعی هستند از پیروان شیخ و سیّد میباشند . امّا مسألهی دیگری است که ، بعبارت رکن رابع از آن تعبیر آوردهاند ، و متضمّن اصلی است که شیخیّه بمانند چهارمین پایه عقاید مذهب شیعه میدانند . ما سعی داریم ( بعدا در قسمت سوم این جزوه ) خاطرهی مختصری را از این اصل شرح دهیم ، ولی در کمال اهمیّت است که بدواً فی الحال یک موضوع و از لحاظ تاریخ این نکته را مسجّل و پابرجا سازیم . بعضی ادّعا کردهاند که این اصل نه نزد شیخ احمد وجود داشته است و نه نزد سید کاظم و { اختراعی } است از محمدکریم خان ( از اینجا است گاهی پیروان او را رکنیّه و حاج کریم خانی لقب دادهاند : و نگفته نماند که ایشان هم باین اسم افتخار میکنند ) باین افتراء و اعتراض کاذب میتوان ، بسیار سهل و ساده ، دو جواب داد : اولاً بکتابهای دو استاد بزرگوار مراجعه کرد مخصوصاً به شرح الزیارهی شیخ احمد ( مذکور در فوق ، ص ۴١ ، شماره ٣ ) و به رسالهیی حجه البالغهی سید کاظم ( جلد دوم ، ص ١١١ ) برای ایراد اعتراض مورد بحث باید واقعا باین دو کتاب جاهل بود .
، ثانیاً بدو دستخطّ که سندی است محکم بخطّ خود سید کاظم ، و در آن بنحو قاطع این موضوع را قطع و فصل مینماید ، مرور نمود اسناد مزبور در صفحات ٩٩ – ٩۵ کتاب فهرست نقل شده است . عبارت است از : اولاً کاغذی بخط خود سید که از کربلا بحاج محمدکریم خان کرمانی نوشته است ، و بالاخص بموضوع رکن چهارم مربوط است ، ثانیاً کاغذی است بخط خود سید و مزین بمهر شخص او ، بعنوان حاج میرزا حسن ، در لکنهو ، که یکی از علماء بزرگ سلسلهی شیخیه بوده است ، در این نامه ، سید کاظم بتفصیل ارکان چهارگانه ایمان را شرح میدهد .
. این دو سند که از ناحیهی سیّد صادر شده ، مأموریت روحانی حاج محمدکریم خان را روشن و تأیید مینماید ، و ضمناً معلوم میدارد چرا و بچه دلیل محمّدکریم خان ، تا این درجه ، در تعالیم خود ، در اظهار این نکته مصرّ بوده است . برای احدی در این مورد نباید شکّی باقی بماند ، سرکار آقا اظهار تأسّف میکند که { بیمیلی و بیرغبتی عامّهی مردم و عوام النّاس نسبت بهیچ چیز بآن اندازه نبوده و نیست که نسبت بفرمایشات و تعلیمات عالیهی ائمّهی اطهار } است .
راجع بتعداد تألیفات و صورت کتب و آثار محمدکریم خان همهی آنها در کتاب فهرست ( جلد دوم ، ص ٣٠۵ – ١۶٨ ) در تحت پانزده فصل بدین شرح جمعآوری شده است : کتب حکمیّه ، عقاید شیعه و اجوبه ایرادات ، تعلیمات و وصایا در سیر و سلوک ، تفسیر و شرح آیات قرآنی ، اخبار ائمّه ، اصول و منابع فقه ، کتب فقهیّه ، کتب ادعیه ، کتب طبیّه ، کتابهائی که در نور ، روشنائی ، علم مناظر و مرایا و آئینهها ، رنگها ، و موسیقی ، نوشته شده است ، کتب هیأت ، ریاضیات ، و علم اصطرلاب ، کتب فلسفه و صناعت ، کتب علوم غریبه ، و تعبیر خواب ، کتب ادبیّه در علم خط ، انشاء ،، نظم ، صرف و نحو ، و غیره ، جواب سؤالات متفرّقه . این آثار مشتمل بر ٢٧٨ عنوان است ( ولی در حقیقت تعداد واقعی این رسائل بیش از این است ، مانند حالات سابق و بهمان دلیل که ذکر شد ) . از مجموع این کتابها تقریباً پنجاه جلد بفارسی نوشته شده است ، و از کلّ آثار حاج محمدکریم خان در حدود پنجاه جلد بطبع رسیده است .
باین نحو تا درجهیی بتدریج از حجم زیاد کتابهای خطّی سلسلهی شیخیّه که چاپ نشده است تصوّری برای ما حاصل میشود ، و زمینهیی بدست میآید . یادداشتهای خیلی مختصر کتاب فهرست معلوم میدارد چگونه ، با آثار این شیخ ، حکمت الهیه امامیّه که شیخ احمد و سید کاظم بنای آن را پایهگذاری کرده بودند ، جزء بجزء تشریح و تفسیر و اساس آن محکم میشود ، متأسفانه هیچ از آن تا کنون در غرب شناخته نشده است ، و حال آنکه این آثار شاهکارهای با عظمت و اساس فکرت و روح تشیّع است ، و با عدم اطّلاع بر آن ، علم ما بعلل آثار ظاهری عوالم معنوی ناقص بوده ، و پدیدهشناسی روحانی چیزی را که پایه و اساس مطلب است کم دارد . منتهی آرزوی ما این است این آثار را آنطور که باید و شاید و سزاوار است مطالعه و تحقیق کنیم .
از بین همهی این آثار عظیم محمدکریم خان نمیتوان بعضی را بر بعضی ترجیح داد ، و اگر از میانهی آنها بعضی را دون بعضی انتخاب کنیم این فی الحقیقه انتخابی است که بمیل و سلیقه شخصی خود نموده و عمل برأی خود کردهایم . معذلک کتابهای ذیل را نام میبریم : کتاب بزرگ فصل الخطاب ( جلد دوم ص ٢٠۶ ) ، مجموعهی منظّم و مفصّل اخبار ( چاپ سنگی تهران ١٣٠٢ هجری ، قطع وزیری ، ١۵٠٨ صفحه ) ، طریقق النجاه ( جلد دوم ، ص ٢٠١ ) ، در علم طریقت ( چاپ سنگی ١٣۴۴ هجری ، قطع وزیری ، ۵۵۵ صفحه ) ، کتاب الفطره السلیمه ( جلد دوم ، ص ١٩٣ ) ، مجموعهیی است حکمتی بر پایهی { ارکان چهارگانه } توحید ، نبوّت ، امامت ، شیعه ( چاپ تبریز ١٣١٠ هجری ، قطع وزیری ، ۴۵٢ صفحه ) . مؤلّف این کتاب را در ضمن اثر بزرگی ، بنام ارشاد العوام ، بفارسی ، شرح و بسط داده است ( جلد دوم ، ص ١٨۶ – ١٨۴ ) و این تألیفی است کامل ، بزبان سهل و ساده ، و تمام شیخیّه با دقّت در این ایّام آن را میخوانند فصلی از این کتاب را در تألیف خودمان که فوقاً ذکر شد ص ٣٣ شماره ٢ تجزیه و تحلیل کردهایم .
، جدیدترین چاپ آن طبع کرمان است ( ١٣۵۵ هجری ، چهار جلد در دو مجلّد ، قطع وزیری ) بعلاوه یک مجموعه مشتمل بر ده رساله مهمّ در کرمان بسال ١٣۵۴ منتشر شده است ( ثمنی ، ٨٩٧ صفحه ) کلیّهی کتب علمیّه هنوز خطی است ( طبّ ، فلسفه صناعت ، رسالهی مهمّی در باب رنگ قرمز که یکبار دیگر بیش ما را بفکر کتاب فاربنلهر اثر گوته میاندازد .
متن کامل کتاب را از اینجا دانلود کنید
سلام این متن کتاب خود هنری کربن هست که اینجا اوردید؟کاش مطالب دیگه ای از کتا ب رو هم میاوردید و یا کل کتاب رو چون الان پیدا کردن این کتاب سخت شده
سلام علیکم.
اگر به بخش کتب متفرقه وبسایت مراجعه کنید، کتاب مذکور برای مطالعه موجود است