عوالم جبروت، ملکوت و ملک

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۴ دقیقه
دانلود مقاله به صورت PDF

همانطور که در طب اشاره کردیم، موالید بر سه کیان آب، روغن و خاک (به عبارتی روح، نفس،  جسد) و بر کیفیات طبایع اربع (آتش،هوا، آب و خاک) ایجاد شده اند. و هیچ یک از موالید در ایجاد خود تمام نمیشود مگر به این سه کیان و چهار کیفیت مذکور.

همینطور خداوند جمیع مراتب خلق و هزار هزار عالم را از نور جلال، عظمت و کبریاء خود خلق نمود و این انوار را به منزله کیان ثلثه عالم (روح، نفس، جسد) قرار داد. و بدین وسیله جمیع عوالم در سه رتبه قرار گرفتند، که از آن به جبروت، ملکوت و ملک تعبیر می آورند.

سپس برای هر مرتبه چهار کیفیت خلق، رزق، حیات و ممات را ایجاد کرد، که خداوند در مورد این کیفیات میفرماید الله الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم هل من شرکائکم من یفعل من ذلک من شئ. (خلق مناسبت با آتش دارد، رزق با هوا ، حیات با آب و موت با خاک، که ورود به تفسیر این مراتب، متن را از مقصود خارج میکند)، غرضمان در این مطلب توضیح کیان ثلثه عالم است.

اما جبروت یا روح که باطن باطن بوده، عالم عقل است که نور جلال خداوند در آن تابیده و آن نور محمد است صلی الله علیه و آله که اول چیزی است که خداوند آفریده و موقع اسم الله است. (چرا که عالم جبروت کلیت دارد و جمیع کثرات عوالم صفات ، ظهورات و کمالات اویند چنان‌که جمیع اسماء الله صفات اسم الله می باشند و اسم الله صفت چیزی نمی‌شود و از این جهت موضوع است بر ذات ظاهره که مستجمع جمیع صفات کمالیه است.)

و ملکوت که باطن بوده عالم نفس است و صورت و مَرکب عقل می باشد، که نور عظمت خداوند در آن تابیده و موقع صفت تبارک است چرا که تبارک در لغت به معنی تقدس و تنزه بوده و صفت تنزه اول صفتی است که الله به آن متصف است، همانطورکه عالم ملکوت اولین صفت و ظهور عالم جبروت میباشد. اما حصه ای که هر انسانی از آن عالم دارد، روحی است که به آن انسان انسان شده و از مخلوقات مادون خود متمایز میشود.

و مُلک که ظاهر بوده عالم جسم است که نور کبریاء خداوند در آن تابیده و موقع صفت تعالی است، چون ملک عرصه کثرت و آلودگی است و خداوند متعالی از کثرات و حدود و اعراض و تراکیب است پس تعالی مناسب این مقام است چنان‌ که سجود به ظاهر اخس مراتب است و تسبیح به اعلی را در آن قرار داده‌اند زیرا که خدا را اعلی از خاکساری و تسویه با تراب و خضوع و خشوع باید وصف نمود.

خلاصه مدار خلق بر این سه عالم میباشد، و چهار کومه دیگر برازخ ما بین اینهاست، یعنی عالم روح مابین عقل و نفس. و عالم طبع، ماده و مثال برازخ مابین نفس و جسم هستند.

هر کدام از این مراتب از مبدأ خود ادبار کرده و به نهایت عالم خلق که جسم باشد میرسند و بعد از بهره وری از هر عالمی به کمال رسیده و به مبدأ خود بازمیگردند.

همچنین از نظر وسعت، هر کدام از این عوالم نسبت به عالم ما فوق خود، جمیع آناتش مانند یک آن دیگری است، یعنی جمیع زمان از ابتدا تا انتهای آن همه مربوط به عالم ملک است که جمیعاً در مقابل عالم ملکوت مانند یک آن می باشد، و همینطور جمیع آنات عالم ملکوت مانند یک آن عالم جبروت است، فلذا یک آن عالم بالا بر جمیع عالم ما دون خود احاطه داشته و جمیع مدد هایی که در یک آن به ما دون خود میرساند در آن عالم پایین در آنات عدیده تکثر میابد.(این علت نزول تدریجی قرآن است، و اینکه تا جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل نمیشد مساله را نمیدانست، در حالی که در عالم نفس خود به هر چیز آگاه بودند.در این مورد مرحوم کرمانی اع میفرمایند:

مَلَک از دریای نفس نبی غرفه برمی‏دارد و در قلب جسمانی نبی خالی می‏کند و این غرفه‏ ها تدریجی است و باید به تدریج بردارد و به تدریج بریزد و قلب متحمل آن نیست که غرفه‏ های بسیار را در آن واحد تلقی کند)

این بود خلاصه ای از عوالم جبروت، ملکوت و ملک که به درخواست یک از دوستان نوشته شد.  اگر سؤالی در این مطلب داشتید در بخش دیدگاه ها ثبت کنید، تا در قسمت های بعدی این بحث به آن بپردازیم.

 

منصف

منصف

یک دوستار آل محمد علیهم السلام که سعی بر نگاه منصفانه دارد

مطالب مرتبط

۱۸ دیدگاه‌

  1. Avatar هومن گفت:

    یک سؤال
    نظر آقای محمد کریمخان درباره ساکن بودن زمین و اینکه خورشید به دور زمین می چرخد چیست !؟
    ( بنده حقیر خودم اعتقاد دارم که زمین ثابت است و این خورشید است که به دور زمین می چرخد چنانکه خداوند در قرآن می فرماید الشمس تجری لمستقر لها و این آیه صراحتا حرکت خورشید را إثبات می کند و همچنین حدیث ابو ذَر که حضرت رسول الله صلى الله علیه وسلم به او فرمودند أ تدری أین تذهب الشمس !؟ فإنها تذهب و تسجد تحت العرش البته ادله زیاد دیگری از قرآن و سنت هم هست ) در جایی شنیدم نظر محمد کریمخان هم همین بوده آیا. درست است ؟

    • منصف منصف گفت:

      بله ایشان نیز به مرکزیت زمین قائل هستند، و هم خودشان هم بعضی از شاگردان ایشان رساله ای در اثبات آن دارند.
      البته فلک شمس را مرکز افلاک میدانند، مثلا در جایی میفرمایند: " فلک شمس افضل از سایر افلاک است و همه از او نور می‏گیرند و اینکه می‏فرمایند خیر الامور اوسطها بهترین امور قلب امور است و قلب در وسط است. پس فلک شمس در وسط افلاک واقع شده است و افضل از افلاک است. چنانچه قلب تو در وسط جوارح تو خلق شده است و چون قلب اعلی از جمیع جوارح است لهذا فلک شمس هم برتر از سایر افلاک است"

  2. Avatar هومن گفت:

    آیا این رساله در سایت جنابعالی موجود است !؟ چه اسمی دارد !؟ و آیا دلائل ایشان برای اثبات ثبات زمین و دوران شمس از أخبار و روایات است !؟

    • منصف منصف گفت:

      نخیر موجود نیست اما در جلد ۲۶ مجموعه مکارم الابرار چاپ شده است.
      اسم رساله "فی تزییف کتاب افرنجی فی حرکات الافلاک" می باشد.
      بیشتر به ادله علمی پرداخته اند اما آیات و احادیث مربوطه را نیز ذکر کرده اند.

      مرحوم محمد خان اع هم که فرزند ایشان است، رساله ای درمورد اثبات سکون ارض دارند.
      و همچنین فرزند دیگر ایشان مرحوم زین العابدین خان اع هم کتابی در این مورد مرقوم نموده اند بنام شمس الجاریه.

      • Avatar هومن گفت:

        خیلی ممنون
        جالب است یک رساله هم که من دارم به اسم الجواب السدید فی الرد على اهل الهیئه الجدید است که بیشتر اهتمام به روایات دارد و به زبان عربی است ان شاء الله أگر خدا بخواهد رساله محمد کریمخان را هم تهیه می کُنم

        • منصف منصف گفت:

          خواهش میکنم
          ایشان همان موقع مانند سایرین جوگیر فرنگی ها نمیشدند و اصل عدم قطعیت نظریات آنها را میدانستند.
          در جایی فرموده اند:
          "حکمای بالغ کامل برای هر امری دلیل عقلی طلب کردند تا یقینی بشود و مرادشان از دلیل آن چیزی است که بعد از حصول آن یقینا تخلف نتیجه از آن محال باشد تا یقین کنند که در خارج امر چنین است و یقین آن است که خلاف آن ممتنع باشد عقلا و از این جهت حکمای ماهر اعتنا به رویت چشم و سماع گوش و چشیدن دهان و استشمام بینی و احساس به لامسه نکرده‌اند و مدرکات اینها را داخل یقینیات نشمرده‌اند چرا که بسا آنکه چشم غلطها در رویت کند و سایر حواس اشتباهها در احساس کنند و مثلهای آنها ظاهر است و از این جهت اعتباری به رویت دوربینها و آلات نکرده‌اند و آنچه به آلات فهمیده شود آن را ظنی دانسته‌اند حتی آلات رصدیه و اسطرلابها و منظرها و امثال آنها ایها را اسباب ظنیه دانسته‌اند چرا که احتمال خطا و اشتباه در آن آلات بسیار می‌رود و دوربین در کار خود از چشم در کار خود معتبرتر نیست و حکمای ماهر همه را اسباب حصول ظن دانسته‌اند حتی آنکه در اثبات مسائل هندسه اعتماد به پرگار و مسطره و قلم نکرده‌اند که اینها همه عقلا جایز‌الخطاست و آنچه به اینها اثبات شود دلیلی بر امتناع اشتباه آنها نیست لهذا بر جمیع مسائل هندسه ادله عقلیه می‌خواهند به قدر امکان و این معانی بر اهل این زمان و جهال ایران مخفی مانده حتی آنکه بسا آنکه می‌گویند اعتقاد بعضی فرنگیان این است که فلک شمس ساکن و زمین متحرک است و غافلند از اینکه اعتقاد آن است که خلاف آن ممتنع باشد و نهایت دلیل فرنگی این است که ممکن است چنین فرضی هم بکنیم و حال آنکه ده قسم دیگر هم می‌توان فرض کرد و دلیل بر وجوب سکون شمس و امتناع حرکت آن و وجوب سکون زمین و امتناع حرکت آن ندارند حتی آنکه اگر اهل ایران هم عاجز شوند از دلیل بر امتناع سکون شمس و حرکت زمین دلالت بر آن نکند که حرف فرنگی موافق واقع باشد زیرا که ده قسم دیگر هم می‌توان فرض کرد که همین اوضاع فلکیه و ارضیه پیدا شود و به این‌طور هم نباشد پس معلوم شد که فرنگی عاقل ادعای اعتقاد نمی‌تواند بکند نهایت می‌گوید ممکن است چنین باشد و بعضی محسنات و ظنیات هم ذکر می‌کند ولکن چون سخن اینها به دست ایرانی افتاد قطعی و یقینی شد از باب حب امر جدید و مذهب جدید که در مزاج کل مردم هست و خود آن فرنگیان عاقل ادعای قطع در این دعواها نمی‌توانند بکنند"

  3. Avatar هومن گفت:

    از نقل قول شما خیلی استفاده کردم کاملا درست است مخصوصا در دوره قاجار اشخاصی مانند اعتضاد السلطنه تمام حرفهای اروپاییها را وحی منزل می دانستند و اگر کسی از حکمای ایران خودمان در کلام آنها تشکیک می کرد اورا استهزاء و تحمیق می کردند در حالی که خود فرنگی ها هم ادعای قطعیت نظریات خود را نداشته و ندارند ولی اینها کأسه داغ تر از آش بودند و به قول معروف دفاع بما لا یرضى صاحبه می کردند

    • منصف منصف گفت:

      در رساله های مختلف و موضوعات گوناگونی مرحوم کرمانی اع از همین جو زدگی ایرانی ها در مقابل فرنگ گله میکنند.. حالا بیشتر در کتب ایشان غور کنید میبینید چطور در مقابل روشن فکر نماها ایستاده اند.. خاتمه کتاب ناصریه را در این مورد بخوانید

  4. Avatar هومن گفت:

    از صفحه ٨٨ کتاب ناصریه را خواندم مطالب بسیار قاطع و مهمی بود مخصوصا در مورد زنان و بی عقلی آنها در تبعیت از کفار که الان بعد از حدود صد و پنجاه سال کاملا محسوس و مشاهد است
    در ضمن آیا محمد کریمخان کتاب یا رساله ای در مورد مسائل خانواده و چگونگی رفتار با زنان یا آداب غیرتمندی مردان دارند ؟ چون بعد از خواندن این چند صفحه خیلی مسائل را درست و واقعی یافتم و مشتاق شدم

    • منصف منصف گفت:

      خاتمه ناصریه را که میخوانید فکر میکنید برای الان نوشته شده.. متون زنده است..
      بله.. در طریق النجات به این موضوع پرداخته شده.. رسائل و کتب دیگری هم باید باشد که حضور ذهن ندارم.. خواستید باید جستجویی بکنم

  5. Avatar هومن گفت:

    خیلی ممنون
    اگر اسم کتاب یا رساله به خاطرتان آمد بفرمایید
    عموما علمای خداترس آن زمان از جهت غیرت بر نوامیس مسلمین و عدم تساهل با زنان بسیار سخنان قوی و کارآمدی دارند بر ای همه زمانها

  6. Avatar هومن گفت:

    یک سوْال ( از اینکه در زیر مطلب نامربوط می پرسم عذر می خواهم )
    نظر محمد کریمخان در باره خطبه های التطنجیه و الافتخار و البیان که منسوب به حضرت علی هستند چیست !؟ آیا این خطبه ها را از حضرت ثابت می دانند یا خیر !؟

    • منصف منصف گفت:

      سلام علیکم.
      خواهش مکینم.. بله قبول دارند و در کتب خود استفاده کرده اند. سید مرحوم اع هم بر بیان و تطنجیه شرحی نوشته اند و شیخ مرحوم هم در مورد خطبه بیان و تطنجیه فرموده اند:

      "اقول اعلم ان خطبه البیان ذکر محمدباقر المجلسی فی بعض ما نقله عنه بعض العلماۤء انه قال سمعت من استاذی علّامه العلماۤء و المجتهدین مولانا محمدباقر المجلسی ایده اللّه ان اهل الخلاف نقلوا خطبه البیان انتهی ، و معلوم عنْدَ کلِّ احد من الشیعه نسبتها الیه علیه السلام بحیث لایکاد اَحدٌ یشکّ فی نسبتها الیه نعم ذکر بعضهم ان فیها زیاداتٍ و نسخها مختلفه لاتکاد توجد نسختانِ متوافقتانِ و امَّا الطّعن فیها بانها فیها ارتفاع فممّا لایلتفت الیه لانّ لها معانی و محَامِلَ تصرف الیها و الّذی یترجّح عندی صحه نسبتها الیه علیه السلام و امّا ان الزیادات من اختلاف النسخ فغیر بعیدٍ و امّا الخطبه تطنجیه فلا عَیْبَ فیها و المعانی المذکوره فیها الّتی قیل فیها من اجلها انّها من وضع الغلاهِ لاتدلّ علی شیء من امر الغلاه و الّذین یَزْعمون باَنّ مثل ذلک غلوٌّ لایفهمون کلامَهُمْ علیهم السلام "

      • Avatar هومن گفت:

        خیلی ممنون از جواب کامل و وافی شما
        ایشان می فرمایند والذین یزعمون بان مثل ذلک غلوّ لا یفهمون کلامهم ع
        ولی سؤالی که خود را اینجا مطرح می کند این است که اگر ایشان مضامین خطب التطنجیه و البیان را غلوّ نمی دانند پس مصداق غلوّ نزد ایشان چیست !؟ آیا کتاب ، شخص یا خطبه ای هست که ایشان آن را مصداق غلوّ و ارتفاع در حق حضرات أئمه ع بدانند و یا صاحب آن رفتار و گفتار را غالی بنامنند !؟ با تشکر

        • منصف منصف گفت:

          غلو این است که برای ائمه علیهم السلام خدایی قائل نباشیم و غیر از این هر چه در فضایل ایشان بگویید برایشان صادق است چرا که تمامی صفات و افعال خدا ایشانند.
          در این مورد مطلب "آیا شیخیه در مورد ائمه (ع) غلو میکنند؟" که لینک آن در کنار سایت هست بخوانید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 × 1 =

وبسایت مکارم الابرار تا اطلاع ثانوی تعطیل میباشد