سلام و عرض ادب
چند وقتی هست که در بعضی سایت ها یا کانال ها می بینم که به عنوان مثال نوشته اند:(شیخ احمد احسایی بنیانگذار مکتب شیخیه تا قبل از آشکار شدن انحرافاتش، یکی از علمای مورد احترام شیعه محسوب میشد. اما میتوان ملاقات و سرسپردگی به قطبالدین محمد نیریزی، قطب فرقه ذهبیه را آغاز انحرافات و نقطه عطف زندگی شیخ احمد دانست. شیخ احمد احسایی در مکتب تصوف به جایی رسید که توانست در زمره شاگردان خاص قطب الدین نریزی قرار گرفته و مفتخر به دریافت ارشاد نامه از وی شود! بنابراین یکی از مشایخ اجازه قطب الدین نریزی، شیخ احمد احسایی است. )
می خواستم اگر ممکن است در این باره توضیحی بفرمایید. با تشکر
آدرس سایت مذکور که این مطالب را نوشته اند :
http://www.ebnearabi.com/11822/%D9%85%D9%86%D8%B4%D8%A3-%D8%B4%DB%8C%D8%AE%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%D8%B5%D9%88%D9%81.html
سلام علیکم
این هم از تهمت های نوبر است، مشایه شیخیه اعلی الله مقامهم، از خود شیخ احسایی اع تا کنون همه از مخالفین سرسخت صوفیه لعنهم الله بوده اند.. که بعضی از نصوص ایشان را ذکر میکنم تا شبهه ای در این مورد نماند:
شیخ احمد احسایی اع در رساله ای که در جوامع الکلم چاپ شده تحت عنوان رساله فی جواب بعض الاخوان عن مسألتین، بعد از ذکر احادیثی پیرامون صوفیه میفرماید:
و امثال ذلک فی ذمهم کثیر حتی ان الشیخ الحر (ره) فی جواب بعض المساۤئل قال ان الاحادیث الوارده فی ذم الصوفیه عموما و خصوصا و فی لعنهم و تکفیرهم و بطلان کلما اختصوا به متواتره تقرب من الف حدیث و لیس لها معارض انتهی ، فانظر ما فی هذه الاحادیث و هی قلیل من کثیر ففی الاول لاتلتفتوا الی هولاۤء الخداعین فانهم حلفاۤء الشیاطین و مخربوا قواعد الدین یتنزهون لاراحه الاجسام الی اخر…
و در رساله رشتیه میفرمایند:
و قدذکرنا لک سابقا ان التصوف اصله مبنی علی مذهب العامه ملحوظا فیه مضاده ائمه الهدی علیهم السلام
و در جلد ۱ شرح الزیاره میفرمایند:
و الصوفیه هم الذین قالوا فیهم الائمه علیهم السلام بانهم اعداۤوهم کما رواه الملا الاردبیلی فی حدیقهالشیعه بسنده عن الرضا علیه السلام من ذکر عنده الصوفیه و لمینکر علیهم بلسانه او بقلبه فلیس منا و من انکرهم فکأنما جاهد الکفار بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله و فیه بسنده قال قال رجل للصادق علیه السلام قد خرج فی هذا الزمان قوم یقال لهم الصوفیه فما تقول فیهم فقال علیه السلام انهم اعداۤونا فمن مال الیهم فهو منهم و یحشر معهم و سیکون اقوام یدعون حبنا و یمیلون الیهم و یتشبهون بهم و یلقبون انفسهم بلقبهم و یأولون اقوالهم الا فمن مال الیهم فلیس منا و انا منه براۤء و من انکرهم و رد علیهم کان کمن جاهد الکفار مع رسول الله صلی الله علیه و آله و الروایات فی ذمهم و البراۤءه منهم و من اقوالهم و اعتقاداتهم
مرحوم سید کاظم رشتی اع در مجموعه الرسائل فارسی ۱۶ میفرمایند:
پارهای تابع اباطیل و تمویهات صوفیه ملاحده اعدای اهلبیت علیهم السلام شده و در مراتب حقایق و معارف اعتماد به کلمات کفر آمیز آن جماعت خبیثه قبحهم الله نمودند پس ضلوا و اضلوا کثیرا و بسیاری از عوام نیز به جهت تسویلات و تمویهات ایشان از دین برگشته طلب کردند آنچه را که از ایشان نخواسته بودند و ترک کردند آنچه را که مکلف شده بودند نعوذبالله من الخذلان و من غضب الرحمن پس عوام را از این مسائل سکوت کردن و تسلیم نمودن و علمش را حواله به اهلش نمودن انسب و اولی باشد.
مرحوم کرمانی اع در مواعظ خود میفرمایند:
در هر مقامی آنطور که شایست و بایست اگر راه رفتی عارفی به خدا والا عرفان چه؟ عرفان کدام است؟ این داخل مزخرفات صوفیه میشود. مردکه مینشیند تار میزند و خود را مرشد میداند و هنوز نماز نمیداند و هنوز طهارت نمیداند. یک صوفی در سن شصت و هفتاد از عمرش گذشته آمد توبه کرد اسلام آورد. بعد از آنی که اسلام آورده بود آنوقت از من میپرسید که غسل جنابت را چهطور باید کرد و نمیدانست. هفتاد سال داخل ارکان عرفا بود، آدم بسیار معتبری بود توی صوفیها و غسل جنابت نمیدانست.
در مواعظ دیگری میفرمایند:
بفهمید بطلان مذهب صوفیه را مباحیمذهب را که خود را از اهل باطن میدانند و میگویند ما نباید نماز بکنیم، ما نباید روزه بگیریم، ما نباید این اعمال ظاهره را بجا بیاوریم، ما اهل باطنیم، اینها برای اهل شریعت است، ما از اهل طریقتیم یا از اهل حقیقتیم و این مذهب بعینه مثل این است که بگوید من حالا عقل پیدا کردهام دیگر حیات ضرور ندارم و روح ضرور ندارم.
در ارشاد العوام جلد ۱ میفرمایند:
چه بسیار شبیه است این بتپرستی به بتپرستی جمعی از این مذهب در باطن و در ظاهر اما در باطن جماعت صوفیه که صورت مرشد خود را در نظر گرفته و او را سجده میکنند و او را عبادت میکنند و میپرستند و ستایش میکنند اولا کسی که در شکم او دو من گه باشد چگونه قابل ستایش است و چه خدایی است کسی که اولش نطفه نجس آخرش جیفه نجس و در میان این حال هم صندوق گه است الحال نیک نظر کن که این بتپرستی بدتر است یا بتپرستی بتپرستان باز آن بتها نمیمیرد و نمیگندد و در جوفش گه نیست و این بتپرستی خود را به عبارتها که در مذاق خودشان شیرین است آوردهاند و در نثر و نظمها ذکر کردهاند و گفتهاند:
کافران از بت بیجان چه تمنا دارند باری آن بت بپرستید که جانی دارد
یعنی مرشد را بپرستید که جانی دارد آیا نمیبینند که علاوه بر آنکه ذکر شد هر از بر نمیداند و حلال از حرام نمیشناسد و جهلی از ایشان را برنمیدارد و چاره درد ایشان نمیکند وانگهی که این صورت که در ذهن خود حاضر میکنی خود ساختهای نمیبینی که اگر بخواهی مرشد را کوتاهتر و بلندتر و سفیدتر و سیاهتر و دورتر و نزدیکتر و کلفتتر و نازکتر همهجوره میتوانی خیال کنی پس خود میتراشی او را و خود ستایش میکنی او را و این بسی قبیحتر است از آن بتپرستی از راهی و الحمدلله رب العالمین و به باطن نبوت و ولایت و به برکت شیخ مرحوم و سید مرحوم قبح این عمل و بطلان این سلسله در آفاق واضحتر از آفتاب در میان آسمان شده است و اگر کسی بعد از این سخنی گوید از راه طلب دنیا یا عناد و لجاج گفته است و الا قباحت آن بر هیچکس مخفی نیست و به جهت همین جرأت آن ندارند که در میان مسلمین ابراز آن دهند و الحمدلله رب العالمین قباحت این هم بسی آشکار است.
در همان ارشاد العوام میفرمایند:
آن بدبختان که به جهت تسخیر عوام میگویند بیا و ببین و چون انسان رفت و به تله انداختند دیگر نه میبیند و نه میتواند بیرون آید همه نامربوط میگویند باید دید و رفت تا پیش پای خود را نبینی قدم برمدار که بسا آنکه در چاه قدم میگذاری و به هلاکت ابدی خواهی افتاد و عجب کلام بیمغزی است که بیا آنگاه ببین، ندیده کجا بیایم و قدم در کجا بگذارم هیچ پیغمبری تا حال نگفته است که اول بیا امت من بشو آنگاه کرامات مرا ببین اول بیا تصدیق بکن آنگاه معجزات مرا ببین پس اینها عوامفریبی است و هیچ کرامت برای ایشان جز عوامفریبی و آه کشیدن و به سقف اتاق نگریستن و گاهگاه گریه منافقانه کردن نیست به هر حال اگر خدا توفیق عطا کرد یک کتاب عوامفهم مثل همین کتاب در خصوص حضرات عرفا و صوفیه خواهم نوشت و جمیع مکرها و حیلتهای همه را بیان خواهم کرد تا انشاءالله کسی بعد از این به ریسمان پوسیده ایشان به چاه نیفتد و به دارالبوار نرود
و در جلد ۲ ارشاد العوام میفرمایند:
وقتی یکی از ایشان خدمت شیخ جلیلالشأن رسید و عرض کرد که عرض خلوتی دارم چون جناب شیخ ایشان را به خلوت طلبیدند عرض کرد که مختصر بگو ببینم که خدا شدهای یا نه شیخ جلیل وحشت از کلام او کرده فرمودند این چه یاوه است که میگویی عرض کرد که معلوم است که هنوز خدا نشدهای و من حرفی ندارم شیخ بر وحشت افزودند و فرمودند ای مرد چگونه بنده خدا میشود این چه خرافت است که میگویی باز عرض کرد که هیچ فهمیدم که هنوز مقامی نداری و هنوز خدا نشدهای و از این جهت وحشت داری هرچه شیخ جلیل برای او دلیل آوردند که بنده ذلیل خدای جلیل نمیشود نپذیرفت به هر حال این هم یکی از مذهبهای فاسد است که صوفیه این زمان و سایر ازمان و حکمای سنی و غیره به آن راه رفتهاند و امام ایشان در این مذهب محییالدین عربی است که در این مذهب اصراری داشته و کتابها نوشته است و آنچه من میفهمم فرعون هم همین مذهب را داشته چرا که به نص آیه قرآن وقتی که موسی آمد پیش فرعون فرعون بتپرست بود و با وجود این انا ربکم الاعلی گفت و مردم آنقدر خر نبودند که کسی که اول بتپرست بود و تقرب به سنگ میجست آن را خدا دانند لکن از بابت همین مذهب بوده که بر ایشان تلبیس کرد که من آنقدر عبادت کردهام که به مرتبه خدایی رسیدهام و الحال معبود شدهام و باید مرا بپرستید و مردم هم به همین مذهب تصوف او را خدا دانستند و او را پرستیدند.
و در جلد ۳ ارشاد العوام میفرمایند:
بفهم چه میگویم و مبادا که بپنداری که مانند صوفیه میگویم که آنجا مقام ذات خداوند است و شخص به ذات خداوند میرسد و آخر خدا میشود نعوذبالله و ما آنقدر بطلان این مذهب را بر خواص و عوام اظهار کردهایم که دیگر بر کسی پوشیده نمانده است.
و در جلد چهار ارشاد العوام میفرمایند:
ملحدین در ایران بسیارند از بابیه و فرق صوفیه و نصیریه و زنادقه و غیرهم با وجود بسط ید و لسان یکی را رد کنند یا یک کتاب در رد یکی از آنها بنویسند که نتوانند انکار نمود اگر رد میکردند تا حال نمیماندند و اهل ایران را فاسد نمیکردند. یک پادری فرنگی از اهل ایران مسائلی پرسید و یک نفر با وجود ادعاهاشان نتوانست که جواب آن را بدهد و به قسم و آیه جواب از آن میدادند و اینک پادری دیگر کتاب نوشته است و چاپ کرده و در اطراف عرب و عجم فرستاده است و روی هر کتاب مبلغی معین تا یک باجغلو([۱]) گذارده است و به مردم ایران طماع قسمت کرده است که به طمع پول بگیرند و به طمع کتاب مفت بخوانند و گرفتند و خواندند و از اعزه و اشراف و غیرهم شبهه در دلشان شد و در اسلام متزلزل شدند چرا یک نفر جواب شافی کافی از آن نگفت تا آنکه چون به کرمان رسید حقیر کتاب مبسوطی در رد آن نوشته و جمیع اقوال او را به آیات توریه و زبور و انجیل و کتب انبیا رد کردهام به طوری که عقولشان حیران میماند و یک کلمه از کتاب و سنت خودمان در آن نیاوردهام و جمیعا را از مسلمات و کتب خود ایشان استدلال کردهام اگر اینها از فقه و اصول میشود بگویند و مذاهب ملاحده و صوفیه در نهایت قوت ایران را فراگرفته بود که اکثر مردمان صاحب شعور به دین ایشان رفته بودند تا ما آمدیم و بنیان صوفیه را خراب کردیم و خدا روسای ایشان را منقرض کرد و اساس ایشان در شرف انعدام است و همچنین بنای حکمت محییالدین ابن عربی و اساس وحدت وجود جمیع ایران را فراگرفته بود که هرکس میخواست به غیر از علوم ظاهره حرفی زند به آن حکمت سخن میگفت چرا یک نفر رد بر ایشان نکرد و جواب ایشان را نداد و اساس ایشان را خراب نکرد تا ما آمدیم و به همت اولیای دین اساس ایشان را منهدم کردیم و مذهب آلمحمد را سلام الله علیهم آشکار کردیم و ایران را پر از علم ایشان کردیم و همچنین اساس متکلمین جمیع ایشان را فراگرفته بود و هرکس که اندک تقوایی داشت و میخواست از دین و عقاید سخن گوید و از حکمت ملاصدرا و محییالدین اجتناب میکرد به طور متکلمان میرفت و منکراتی چند داشتند که کتاب خدا و سنت از آن بیزار بود و نه شاهدی از کتاب خدا و نه دلیلی از سنت رسول بر آن داشتند بلکه به رویه متکلمان عامه رفته بودند و احدی رد بر ایشان نکرد و قدرت جواب ایشان را نداشت بلکه کلام ایشان را نمیفهمیدند تا آنکه ما آمدیم و بنیان علم کلام را منهدم کردیم و قبایح اقوال ایشان را بر صغیر و کبیر مستمعین از ما آشکار کردیم و کتب در رد ایشان نوشتیم و اگر این علمای ظاهر میتوانستند رد کنند بسیاری به آن طریقه نمیرفتند و تا حال رد کرده بودند و همچنین سایر علوم که چون به حسب ظاهر متعلق به دین نبود در اینجا ذکر نکردیم و همه را اصلاح کرده ایم.
و از این موارد صدها مورد دیگر موجود است که فکر نکنم بر عاقل منصفی بیش از این لازم باشد.
حالا کلاه خودتان را قاضی کنید که آیا چنین وصله ای به مشایخ شیخیه اعلی الله مقامهم میچسبد؟
اگر مطلب روابط شیخیه و دربار قاجار را که چند ماه پیش نوشته ام بخوانید، خواهید دانست که نه تنها شیخ احسایی اع رابطه ای با صوفیه نداشت بلکه ایشان به مرحوم ابراهیم خان ظهیر الدوله پدر مرحوم کرمانی اع که والی کرمان و سیستان بود، امر نموده بودند تا با صوفیه در کرمان مبارزه کند و جلوی تبلیغ و فعالیت های ایشان را بگیرد و مرحوم ابراهیم خان هم همینطور عمل نمودند.
به هر حال فکر نکنم شبهه ای مانده باشد والسلام علی من اتبع الهدی
خیلی ممنون از پاسخ کاملی که دادید. دلیل مطرح کردن این شبهه در سایت این بود که بنده این سایت را به کسانی معرفی کرده ام که تحت تاثیر مطالب و تبلیغات اشتباهی که در فضای مجازی علیه شیخیه شده قرار گرفته اند ولی با دیدن این پاسخ جای شکی در این باره باقی نمی ماند،البته برای کسانی که دنبال بهانه نباشند.
جزاکم الله خیرا و السلام علی من اتبع الهدی و خالف الهوی