صفحات 0 تا 303 را از كتاب ﴿مكارم الأبرار جلد اول﴾ انتخاب كرده ايد،
براي ضبط اين صفحات در ديسك ،در منوي File روي SaveAs كليك كرده و نام دلخواه خود را براي ضبط وارد نماييد.
فايل با پسوند htm. در ديسك ايجاد ميشود ، با كليك روي فايل توسط برنامه Internet Explorer ميتوانيد آن را مطالعه نماييد.

مكارم الأبرار جلد اول
مؤلف : مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان كرماني (اع)
صفحات 0 تا 303

صفحه ٠

فهرست مجموعه مكارم الابرار جلد اول
١ شرح احوال مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان كرماني (اع)
٩ تصوير خط فارسي مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان كرماني (اع)
١٠ تصوير خط عربي مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان كرماني (اع)
١١ بعضي از اجازات مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان كرماني (اع) و مراسلات مرحوم حاج سيد كاظم رشتي (اع) به ايشان
٧٦ مراسله مرحوم حاج سيد كاظم رشتي (اع) به مرحوم ميرزا حسن هندي
٨٠ فهرستهاي تفصيلي مجموعه فارسي مكارم الابرار
٨١ فهرست جلد اول
٨٢ فهرست جلد دوم
٩٢ فهرست جلد سوم
٩٥ فهرست جلد چهارم
١٠٤ فهرست جلد پنجم
١١٥ فهرست جلد ششم
١٢٦ فهرست جلد هفتم
١٤٤ فهرست جلد هشتم
١٥٤ فهرست جلد نهم
١٧٦ فهرست جلد دهم
١٨٩ فهرست جلد يازدهم
٢٠١ فهرست جلد دوازدهم
٢٧٥ فهرست جلد سيزدهم
٢٨٤ فهرست جلد چهاردهم
٢٩١ فهرست جلد پانزدهم 
صفحه ١

 بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد للّه المحتجب عن مدارك الخلق بذاته المتجلي لهم بما يدركونها من آياته و مواقع صفاته و الصلوة و السلام علي اسم اللّه الرضي و وجهه المضيء البشير النذير السراج المنير و المخبر الصادق عن العلي القدير النبي الامي المدني الهاشمي و آله الائمة الطاهرين اسماء اللّه الحسني و صفاته النعمي مظهري امر اللّه و نهيه و امنائه علي رسالاته و بيان قرآنه و وحيه و علي اوليائهم و مظاهر اسمائهم و مبيني صفاتهم و شارحي احاديثهم و رواياتهم الذين لولاهم لاندرست آثار النبوة و تعاليم اهل بيت الرسالة و لعنة اللّه علي اعدائهم و الساعين في اطفاء نورهم و منكري فضائلهم ابد الآباد الي يوم التناد.
اما بعد پس از آنكه مجموعه جوامع الكلم كه حاوي كتب شيخ اجل اوحد نادره دوران و حجت صاحب عصر و زمان مرحوم شيخ احمد بن زين الدين احسائي است و همينطور مجموعه جواهر الحكم كه حاوي آثار سيد سند و ولي معتمد مرحوم سيدكاظم بن قاسم رشتي اعلي اللّه مقامهما است باسلوبي جديد و ممتاز به زيور طبع آراسته گرديدند از جانب سني الجوانب جناب مستطاب عالم رباني و حكيم صمداني ناشر آثار حضرات معصومين صلوات اللّه عليهم اجمعين و حامي حوزه ايمان و مؤمنين سركار آقاي حاج سيد علي موسوي متع اللّه المسلمين بطول بقائه اشارتي رفت كه كتب عالم وحيد فرزانه و حكيم فريد يگانه مخزن اسرار و معدن انوار حليف ايمان و عين انسان عالم فاضل و فقيه كامل باذل حجت صاحب عصر و زمان سركار آقاي حاج محمد كريم خان كرماني اعلي اللّه مقامه نيز به همان طريقه و اسلوب به زيور طبع مزين
صفحه ٢

 گردد و با آنكه صيت شهرت و جلالت مقام آن بزرگوار معروف خاص و عام و محتاج به تكرار نبود معذلك چون ذكر احوال مؤلفين در ابتداي كتب ايشان از سنتهاي پسنديده است و بسا جمعي چنانكه بايد مطلع بر آن نباشند در ابتداي اين مجموعه نيز ترجمه قسمتهائي از شرح احوال آن بزرگوار را از مقدمه‌اي كه عالم رباني و حكيم صمداني حفيد مصنف اين كتب يعني مرحوم فقيد سعيد شهيد سركار آقاي حاج عبدالرضاخان ابراهيمي بر كتاب معروف ايشان «طريق النجاة» نگاشته‌اند نقل مينمائيم. مرقوم فرموده‌اند كه:
آن بزرگوار فرزند مرحوم ابراهيم خان ظهير الدوله حاكم كرمان است كه پسر عم فتحعلي شاه قاجار بود و والده ايشان دختر ميرزا رحيم مستوفي تفليسي است ولادت ايشان در شب پنجشنبه هجدهم محرم سال هزار و دويست و بيست و پنج هجري قمري در كرمان واقع شده و در همان شهر هم پرورش يافتند و چون والد ايشان در ايام نوجواني آن بزرگوار آثار هوش فراوان و اشتياق به آموختن صنعتها و آداب و رسوم را در ايشان ميديد هرآنچه كه لازمه تحصيل علم ايشان بود از اساتيد و كتب و همدرسان براي ايشان فراهم نمود حتي آنكه براي ايشان در كرمان مدرسه بزرگي بنا نمود كه الآن هم موجود و به مدرسه ابراهيميه معروف است و براي آن مدرسه اوقافي قرار داد و طلابي را در آن ساكن نمود و ايشان را متولي آن اوقاف قرار داد و براي آنان نزديك پانصد جلد كتاب هم وقف نمود و از مصارف آن موقوفات قرار داد كه هر ساله كتابهاي زيادي براي كتابخانه مدرسه خريداري شود و همه اينها براي آن فرزند گرانقدر بودكه علوم و آداب و رسوم را بياموزد و آن بزرگوار هم آنچه را كه از اسباب تحصيل برايش فراهم آمده بود مغتنم شمرده و جز تحصيل علوم و آداب همه مشاغل را كنار گذاشت و اغلب با علما مينشست و آنچه داشتند از ايشان كسب مينمود و چون صاحب فهم و قوه استنباط علوم بود در هر علمي از اقران خود پيشي گرفت و در هر علمي كه آنرا به آخر ميرساند كتاب مهذب و جامعي تصنيف ميكرد و والد مرحوم ايشان نيز براي آن تصنيفات جوائز بسيار ميداد و ايشان را براي تحصيل
صفحه ٣

 علم بالاتري تشويق مينمود تا در سن سيزده سالگي كتابي در صرف و كتابي در نحو و كتابي در منطق نوشت تا آنكه هر چه در نزد اساتيدش بود فراگرفت و در هر علمي مثل يكي از آنها شد سپس به آموختن رياضيات و علوم غريبه مشتاق شد و در بعض آنها معلميني يافته و از آنها استفاده زيادي نمود تا در آن علوم مساوي آنها بلكه در بعض از آن دانشها داناتر از آنها شد سپس مشتاق آموختن صنايع شد و بعض اساتيد را ديده و از آنها بسياري مطالب آموخت و همه اينها در سنوات معدود و مدت كمي صورت پذيرفت تا آنكه والد ايشان رحمة اللّه عليه در سنه هزار و دويست و چهل هجري قمري وفات نمود و آن جناب در اوائل بلوغ بود لكن نفس او قانع بآنچه آموخته بود نبوده و امر بالاتري را طلب ميكرد تا آنكه خداوند چنين مقدر فرمود كه بعض شاگردان مرحوم شيخ اوحد امجد شيخ احمد احسائي اعلي اللّه مقامه را ملاقات نمود و آن شخص از احوال و علوم شيخ و جلالت و عظمت آن بزرگوار مطالبي گفت كه شوق ملاقات و اكتساب علوم و آداب آن جناب را در وي به هيجان آورد به درجه‌اي كه ديگر مالك نفس خود نشد و عزم تشرف به خدمت آن شيخ بزرگوار را نمود و از كرمان حركت كرد ظاهرا سفر اول ايشان در سنه ١٢٤٤ قمري واقع شده. م. لكن وقتي كه به بلده كاظمين عليهما السلام رسيد در آنجا همان شاگرد شيخ را ملاقات كرد كه وفات شيخ اجل را باو خبر داده و او را به سيد قمقام و مولاي همام عالم عامل سيد كاظم رشتي اعلي اللّه مقامه كه بزرگترين شاگردان شيخ مرحوم بود راهنمائي نمود پس به خدمت ايشان رسيده و مسائلي چند از ايشان سؤال كرد و آن بزرگوار را درياي متلاطمي از علم يافت چنانكه شاعر گفته است:
لو جئته لرأيت الناس في رجل       ** * **      و الدهر في ساعة و الارض في دار
يعني اگر نزد او بروي همه مردم را در يك مرد ميبيني و همه روزگار را در يك ساعت و همه زمين را در يك خانه، پس فرصت را غنيمت شمرده و نزديك هشت ماه ملازم حضور و خدمت آن جناب شد و حظ وافري از علم برد و جناب
صفحه ٤

 سيد اعلي اللّه مقامه او را بزرگ ميداشت و تكريم مينمود و از مقربين قرار ميداد تا جائي كه در باره او فرمود كه برنقطه علم واقف شده و هنگام بازگشت او به كرمان باو فرمايش بزرگي فرمود، فرمود: به بلاد عجم برميگرديد در حاليكه محتاج به احدي نيستيد.
باري آن جناب به كرمان بازگشته و علايق خود را سر و سامان داد و پس از چهار سال در حدود سنه ١٢٤٩ قمري. م. با اهل و عيال خود بسوي سيد مرحوم حركت كرده و ساكن مشهد ابي عبد اللّه الحسين عليه السلام شد و دوسال يا بيشتر در خدمت سيد استاد بود تا آنكه عزم تشرف به بيت اللّه الحرام نموده سفر حج ايشان در سنه ١٢٥١ قمري بوده و ظاهرا در ١٢٥٢ به كرمان مراجعت نموده‌اند. م. و بعد از آن به كرمان بازگشت و بامر سيد مرحوم مشغول به تعليم و هدايت مردم شد و صيت علم او در اطراف و اكناف شهرت گرفت و از مسائل مشكله و علوم معضله از آن جناب سؤال ميكردند و به هريك جوابهاي كافي شافي ميداد تا آنكه در سال هزار و دويست و پنجاه و نه سيد مرحوم اعلي اللّه مقامه وفات فرمود و آن جناب مرجع عمده شاگردان سيد مرحوم و مقلدين ايشان گرديد و كتب فراواني در فنون و علوم گوناگون ابتداءا و يا در جواب سؤالهاي سائلين مرقوم فرمود و از خصوصيات برجسته او يكي اين بود كه درعلوم خود مقلد احدي نبود بخلاف عادت جمعي از مصنفين كه لاحقين آنها از سابقين بدون تدبر تقليد ميكنند، و در همه علوم و تحقيقات خود آزاده و حر بود و علم صحيح را منحصرا علمي ميدانست كه از اهل بيت عصمت صلوات اللّه عليهم صادر شده باشد و مخالف آنرا باطل ميدانست و كتب و مصنفات ايشان شاهد اين عرض است و تمام همت او در احياء امر محمد و آل محمد عليهم السلام و نشر فضائل و استخراج علوم آن بزرگواران از اخبارشان بود و علوم بديع و تحقيقاتي بسيار عالي آورد كه پيش از او سابقه نداشت مگر آنچه كه از سيد قمقام و شيخ همام اعلي اللّه مقامهما صادر
صفحه ٥

 شده بود و مجموع مصنفات آن جناب بالغ بر دويست و پنجاه و شش تصنيف در علوم مختلفه گرديد كه:
چهل و شش كتاب از آنها در حكمت الهيه است و از جمله آنها كتاب كبير «الفطرة السليمة» است
و بيست و هشت كتاب از آنها در بيان عقايد حقه تصنيف شده و مشهورترين آنها «ارشاد العوام» است
و پنج جلد از آنها در طريق سلوك الي اللّه تصنيف گرديده و بزرگترين آنها كتاب «طريق النجاة» است
و نه جلد از آنها در تفسير آيات و بعض سوره هاي قرآن و آنچه كه متعلق به قرآن است تصنيف گرديده و اتم آنها تفسير سوره حجرات و حواشي آن مرحوم بر تمام قرآن كريم است
و سه عنوان از آنها در اخبار فقهيه است كه بزرگترين آنها كتاب «فصل الخطاب» است
و شانزده كتاب از آنها در اصول فقه تصنيف شده كه جامعتر آنها «شرح نتايج» است
و سي و چهار عنوان آنها در احكام فقهي استدلالي و غير استدلالي است و از جمله آنها رساله عمليه «الجامع لاحكام الشرايع» است
و پنج عنوان از آنها در دعاها و عوذه ها است و از جمله آنها كتاب «علاج الارواح» است
و چهار كتاب در طب نظري و عملي تصنيف فرموده كه مشهورترين آنها «دقايق العلاج» است
و هفده عنوان از تصنيفات ايشان در طبيعيات است مثل علم دوربينها و آينه‌ها و تحقيق در كيفيت صدور نور از منير و موسيقي و هيأت و رياضيات و جالبتر از همه آنها كتاب «مهدويه» است كه درباره صدور نور از منير تصنيف شده
صفحه ٦

 و چهارده عنوان آنها در علم كيمياست و كاملترين آنها كتاب «مرآة الحكمة» است
و هفت عنوان از تصانيف ايشان در علوم غريبه مثل رمل و خيوط و حصيات و اعداد و تأويل رؤيا است و از جمله آنها كتاب «تأويل الاحاديث» و كتاب «اسرار النقاط» است
و نه عنوان آنها در علوم ادبيه مثل صرف و نحو و قراءت و كتابت و اشعار و مراثي است و از جمله آنها كتاب «تذكره» در علم نحو است و «مثنوي»
و چهل و نه كتاب و رساله در جواب مسائل گوناگون دارند كه مردم از اطراف بلاد از ايشان سؤال نموده‌اند.
در اينجا ترجمه قسمتهائي از مقدمه طريق النجاة تمام شد و عرض ميكنم كه وفات آن بزرگوار اعلي اللّه مقامه در روز دوشنبه بيست و دوم شعبان المعظم سال ١٢٨٨ هجري قمري در راه زيارت حضرت ابي عبد اللّه الحسين عليه السلام در قريه تهرود واقع شد كه در چهار منزلي كرمان در جهت جنوب شرقي آن است و بدن مطهر ايشان توسط دو تن از تلامذه ايشان يعني مرحوم عالم و حكيم بزرگوار شيخ علي بن شيخ حسن بحراني و مرحوم عالم عاليمقدار شيخ جعفر بن شيخ محمد تقي قزويني مشهور به شهيد ثالث رحمة اللّه عليهما غسل داده شد و فرزند ارجمند و وصي و وارث علم و حكمت ايشان مرحوم عالم رباني و حكيم صمداني آقاي حاج محمد خان كرماني بر ايشان نماز گذاردند و سپس جنازه ايشان به قريه لنگر بازگردانده و بامانت سپرده شد و بعد از چندي به كربلاي معلاة حمل گرديده و در حرم شريف در زير پاي شهداي كربلا در جوار مرقد مرحوم سيد كاظم رشتي اعلي اللّه مقامه دفن گرديد، مصنفات آن مرحوم همانطور كه ذكر شد بيشتر از دويست و چهل و شش تصنيف و تأليف در علوم مختلفه است و خوشبختانه نسخه‌هاي اصلي همه آن كتب بجز معدودي به خط خود ايشان موجود است و اغلب آنها چاپ شده و در اطراف بلاد منتشر است اما چون آن كتابها باسلوب و نسق واحدي چاپ نشده و در طول سالهاي زياد در
صفحه ٧

 قطع‌هاي گوناگون و در هر وقتي به سبكي از چاپهائي كه ميسر بوده مثل چاپ سنگي قديم و چاپ با حروف گوناگون سربي يا حروف ماشينهاي تحرير و با افستهاي ساده و اوليه و گاه با چاپهاي بهتر و جديدتر بطبع رسيده بود و بسياري از نسخه‌ها هم كمياب و يا ناياب بود از طرف قرين الشرف جناب مستطاب فقيه و عالم رباني سركار آقاي حاج سيد علي موسوي بصري سلمه اللّه و ايده امري صادر و مقرر شد كه همه كتب آن عالم وحيد رباني و حكيم بزرگوار صمداني مطابق با كتب مرحومين شيخ اجل اوحد و سيد امجد اعلي اللّه مقامهما به همان قطع واسلوب طبع شود لذا جمعي از اخوان و طلاب مشغول به مقابله كتب آن بزرگوار كه بر روي كامپيوتر تحرير شده بود گرديده و نهايت كوشش را در تصحيح و مقابله كتب با نسخه‌هاي اصل به كار بردند و نتيجه كار را براي چاپ براي برادران شاغل در مطبعه الغدير فرستادند تا ايشان پس از آماده سازي متون باين خدمت شريف قيام و اقدام نمايند و به بركات صاحب الامر عجل اللّه فرجه مجموعه كتب مرحوم آقاي حاج محمد كريم خان كرماني كه به مكارم الابرار نامگذاري شده به بهترين وجهي از چاپ خارج شود و در دسترس مؤمنين طالب حق و حقيقت و معرفت فضائل محمد و آل محمد صلوات اللّه عليهم اجمعين و ابناء علم و حكمت از اهل تحقيق قرار گيرد ان شاء اللّه.
هذه يا كريم منيتنا       ** * **      فاجب يا رحيم دعوتنا
و لازم به ذكر است كه ما در مقدمه اين مجموعه در همين مجلد فهرستها، نمونه‌هائي از خط مؤلف (اع) از كتب و مصنفات ايشان و همچنين تصاوير بعضي نامه‌هاي مرحوم حاج سيد كاظم رشتي اعلي اللّه مقامه كه براي ايشان مرقوم فرموده بودند و به خط و خاتم شريف ايشان موجود بود و تصاوير اجازاتي كه براي ايشان مرقوم فرموده بودند و بعض اجازات ديگر را قبل از ذكر فهارس كتب اين مجموعه نقل نموديم تا مطالعه‌كنندگان بر كمال محبت و لطف و تأييد و اطمينان استاد ايشان نسبت به آن بزرگوار مطلع گردند و بعض اشارات و تصريحات ايشان را نسبت به اصطلاح ركن رابع كه عبارت از دوستي
صفحه ٨

 دوستان و دشمني دشمنان خدا و شناختن پيشوايان شيعه است ملاحظه نمايند و متوجه شوند كساني كه نسبت اين اصطلاح را به ايشان انكار كرده‌اند ممارست و انس كافي به كتب و آثار و بيانات شيخ مرحوم و سيد مرحوم اعلي اللّه مقامهما نداشته‌اند. تمام شد بر دست بنده مسكين زين العابدين بن عبدالرضا اعلي اللّه مقامه در چهاردهم محرم الحرام ١٤٣٤ هجري قمري.

صفحه ٩

 نمونه خط شريف مرحوم آقاي حاج محمد كريم خان كرماني (اع) كه از كتاب ارشاد العوام نقل شده


صفحه ١٠

 نمونه خط عربي مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان (اع) كه از كتاب
طريق النجاة نقل ميشود


صفحه ١١

 اجازه مرحوم حاج سيد كاظم رشتي اعلي اللّه مقامه به مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان (اع) ، توضيح آنكه سطر آخر اجازه به خط سيد مرحوم (اع) است و باقي آن را به منشي خود املاء فرموده‌اند و علت را در نامه‌اي كه در همين صفحات نقل شده توضيح داده‌اند.


صفحه ١٢



صفحه ١٣

 بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد للّه الذي اقام المأمونين بسره لاظهار غيبه مقامه و رفع بالمستسرين بامره و بنورهم علي ذري حجب الذوات اعلامه و الصلوة و السلٰم علي المصفي من صفايا صوافي لب اللباب فادني مقامه فاظهر به مستجنات غيب الغيوب كما اخفي باشراق نوره كلامه و علي آله المُخلِّفين لاقامة تحريف الغالين و انتحال المبطلين قلوباً صٰافية اودعوها من اسرار دار الخلد و دار المقامة فبلغ كلّ بمٰا اُودع فيه من سرّه و كامن غيبه في محل القدس و مورد الانس مرامه.
اما بعد فيقول العبد الجاني و الاسير الفاني كاظم بن قاسم الحسيني الرشتي انّ المولي الاَولي و الولي الاعلي العالم العامل و الفاضل الكامل جامع المنزلتين الظاهر و الباطن و حاوي المرتبتين المقامات العقلية المستنيرة بالانوار النقلية الالهية و المراتب النقلية المأخوذة من حقايق الدقايق العقلية القدسية كاشف المعضلات و رافع المبهمات حسن الذات حميد الصفات قرة العين بلا مين المؤيد بلطف الكريم الرحيم محمدكريم خان بن ابراهيم خان قد عرض علي بعض مصنفاته و مؤلفاته في فنون شتي فوجدتها كما كنت اظن فيه ايده اللّه بصنوف تأييداته و اسبغ عليه جزيل نعمائه و كراماته قد اودع في اصداف الالفاظ المحبرة من لئالي التحقيق اثمنها و اغلاها و زين سماء العبارات المهذبة بالكواكب المضيئات من الدرجات الرفيعات و الاطوار الالهيات اسناها و ابهاها فهو سلمه اللّه و ايده اهل لاستنباط المسائل الفرعية الشرعية عن ادلتها التفصيلية و متهيئٌ لاستيضاح المسائل العملية لما فيه من النفس القدسية و حقيق بان يخوض لجة التحقيق و يعلو ذروة التدقيق و يستقل بالعمل و يتجنب مواضع الزلل و يعمل بالاحتياط ما امكن و يفتي بما احكم و اتقن و يراقب اللّه سبحانه و تعالي في السر و العلن و يجعل اوليائه خلفائه عليهم السلام نصب عينيه في كل ما يظهر و يكمن و لايخرج عن ما نطقت به اخبارهم و شهدت به آثارهم و لايفترق عن الجماعة و يتلقي الامر بالسمع و الطاعة و لايعَوّل علي الاحتمالات البعيدة و لا الٰاراء المستحسنة و القياسات المظنونة و التخريجات العقلية الغير الموزونة فان
صفحه ١٤

 هذا المقام مقام خطير و خطب جسيم و امر عظيم فليواظب وفقه اللّه بالاعمال المستحبات و تلاوة القرٰان و طول المناجات و لايغتر بزخارف الدنيا و لا باجتماع الناس من اهل الهوي فانهم اتباع كل ناعق يميلون مع كل ريح يوم لك و يوم عليك و تأدب بٰاداب المُخلَصين و اقفُ آثار الائمة الطاهرين (ص) و توسل بهم فيما يدهيك في كل آنٍ و حين فانهم سلام اللّه عليهم اجمعين عصمة المعتصمين و ملجأ الخائفين و لاتخرجني عن خاطرك العاطر عند الصلوات و مظان اجابة الدعوات ختم اللّه لي و لكم بالحسني انه علي ذلك قدير و بالاجابة جدير و انا العبد كاظم بن قاسم الحسيني الرشتي.
(الخاتم الشريف: عبده الراجي محمدكاظم الحسيني)
صفحه ١٥

 اجازه ديگري به خط و مهر مرحوم حاج سيد كاظم رشتي اعلي اللّه مقامه به مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان (اع) كه ظاهرا در جواب سؤال مرحوم عالم فاضل آقا محمدكريم ابن آقا بابا مرقوم فرموده‌اند.


صفحه ١٦

 بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
جناب مستطاب عالم عامل فاضل كامل المسدد المؤيد بتأييد الملك المنان محمد كريم خان حكم ايشان مطاع و ترجيح ايشان متبع و راد بر ايشان راد بر خدا و رسول و ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم ميباشد بر كافه ناس امتثال اوامر ايشان لازم و اذعان و انقياد مر احكام ايشان را متحتم و امضاي حكم ايشان بر هر كس لازم و مخالفت ايشان در آنچه بذل جهد نموده و ترجيح داده بعد از استيضاح تام حرام جايز التقليد و نافذ الحكم هر كس خواهد تقليد ايشان كند كه فائز و ناجي خواهد بود انشاء اللّه تعالي و اللّه سبحانه هو العالم و الواقف و كتب العبد كاظم بن قاسم الحسيني الرشتي حامدا مصليا مسلما مستغفرا.
(مهر مبارك:) عبده الراجي محمد كاظم الحسيني
صفحه ١٧

 اجازه مرحوم حاج سيد كاظم رشتي اعلي اللّه مقامه
به مرحوم آخوند ملا حسين گنجوي (ره)


صفحه ١٨



صفحه ١٩



صفحه ٢٠



صفحه ٢١

 بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
الحمد للّه شارح صدور العالم۪ين لتلاوة كتابه الحقّ المب۪ين و منوّر قلوب المؤمن۪ين الكامل۪ين لكشف اسرار المعاني و اليق۪ين و مفرّغ افئدة العارفين لانجلاء ضياء المعرفة لظهور عرش التّمك۪ين و الصّلوة علي نقطة دائرة الابداع و التّكو۪ين و علي اهل بيته الغرّ الميام۪ين الّذين هم حدُود النون لانبساط الألف في الكاف لاظهار السّ۪ين.
امّا بعد فانّ المولي الجَل۪يل و العالم النَّب۪يل و الفاضل الأص۪يل ذا الذّكر الجَم۪يل اللّوذعي الألمعي المسدّد المؤيّد الممجّد ذا الفكرة الصّافية و الفطنة الزّاكية و البَص۪يرة الْعالية المنزّه عن الشّين جناب الملّا حسين احسن اللّه حاله و فرّغ لمحبّته و طاعته باله و جعل الي الرّف۪يق الأعلي و المحلّ الأدني مآله انه علي كلّ شي‌ء قد۪ير بالنّبي و آله صلي اللّه عليهم اجمع۪ين قد عرض عليّ بعض الكرار۪يس و الاجزاۤء التي قد اَوْدع ف۪يها بعض لآلي اصداف فكرته الطّاهرة و خزن في طيّ سطورها و مبان۪يها جواهر كنوز فطنته الباهرة فنظرت ف۪يها و تأمّلت في معان۪يها و اسرارها و خواف۪يها فوجدتها مجمع علوم تقصر عن تناولها اَيْدي احلام العلماۤء الفحُول و مَهْبط اَنْوار تكلّ دون النّظر الَيْها اَبْصار البصاير و العقول و ينبوع اَسْرار قد تشعّبت منْها جداول حقايق المعقول و المنقول و روضة اَزْهار معارف تتعطر باستنشاق نسمات حقايقها مشاعر ارباب الوصول كَيْف لا و هي الأنوار المشرقة المقتبسة من مصابيح مشكوة اسرار آل الرّسول عليهم سلام اللّه ما دامت الفروع مترتّبة علي الأصول فأذن في مدحها و الثّناۤء علَيْها و ذكر دقايق حقايقها ما عسي اَنْ اقول اذ تلقّتها اولو الافئدة و اصحاب الوصول بالقبول شكر اللّه مساع۪يه الجَم۪يلة و منحه بفَضْله من عطاياه الجز۪يلة اذ تغوّص في بحار الفكرة فاخرج من لآلي المعرفة اَثْمنها و اغلاها و تصاعد الي اعلي ذروة المعرفة فاقتبس من اسرار حجب القدس اسناها و اَبْهاها ختم اللّه له بالحسني و جعل خير يومَيْه غده و خير داريه عقباه و قد استجازني ايّده اللّه و سدّده تيمّنا بسنن العلماۤء و تبرّكا بطر۪يقة اولئك الأزكياء الأصفياء و وصلا لسند الرّواية الي الائمة الأمناء علَيْهم سلام اللّه ما دامت الأرض و
صفحه ٢٢

 السّماۤء و صونا للأخبار عن الارسال و الاهمال و حفظا لها عن الدّثور و الاضْمحلال كما جرت بذلك سجيّة العلماۤء الأعلام و استمرت عليه عادة الفقهاۤء الكرام فاجبت ملتمسه بالسمع و الطّاعة مع الاعتراف بعدم القابلية و قلّة البضاعة في هذه الصّناعة و صرف جوهرة العمر في الاضاعة فاستخرت اللّه سبحانه و اجزت لجنابه اعلي اللّه شانه ان يروي عنّي عن مشائخي جَم۪يع مقروءاتي و مسموعاتي و مؤلّفاتي و مصنّفاتي و اجوبتي للمسائل و غَيْرها من الكتب و الرّسايل و كلّما صحّ لي روايته و جاز لي اجازته بجم۪يع انحاء التّحمل من كتب الاخبار السّاطعة الأنوار و الأدعية و الاذكار و الخطب و المواعظ العليّة المنار و لاسيّما نهج البلاغة و الصّح۪يفة السّجاديّة المحتويين علي كنوز الحقايق و الأسرار سيّما الكتب الأربعة التي علَيْها المدار في هذه الأعصار المشتهرة اشتهار الشّمس في رابعة النّهار للمحمد۪ين الثلثة الأبرار و هي الكافي و الفق۪يه و التّهذ۪يب و الاستبصار و الجوامع الثلثة لنوادر الاخبار للمحمّد۪ين الثلثة ايضا و هي الوافي و الوسايل و البحار و ساير ما صنّف و الّف في الاسلام علماۤء الخاص و العام مما يتعلّق بفنون العلوم الشرعيّة و اَصْناف المعارف الحكمية و الرّسوم المرعيّة من العقليّة و النّقلية و الادبيّة و الكلاميّة و الرّجاليّة و المنطقيّة و غَيْرها علي ما ذكرت مفصّلة في الاجازات المطوّلة فانّي اروي جَم۪يعها سماعا او قرائة او اجازة و هي اعمّها فائدة عن جملة من مشائخي الكرام و علمائنا الأعلام و اسات۪يدنا العظام بطرقهم المختلفة و اسان۪يدهم المتّصلة بالائمة عليهم السّلم كما ذكرتها في بَعْض الاجازات المطوّلة فقد اجزت له ايّده اللّه تعالي ان يروي عنّي اجازة بحق روايتي عن مشائخي ممّن هم في طرق اجازتي بطرقهم الي مشائخهم المثبتة اسام۪يهم في المواطن المألوفة و المواضع المعروفة و الاجازات المفصّلة جميع ما تقدّم من الاصول و الاخبار و الآثار و جميع ما لمشائخي من المصنّفات و المؤلّفات و الفتاوي و كذا جميع ما ظهر من الحقير و ما سيظهر انشاۤء اللّه تعالي واضعاً للاشياۤء في مواضعها و لكل شي‌ءٍ في محلّه عاملا بما اعتبره اَهْل الدّراية في الرّواية سالكا طريق الاحتياط ليفوز بالنّجاة و الهداية باذلا ما منحه اللّه سبحانه من العلم لأهله ملازماً للاخلاص في طلبه و
صفحه ٢٣

 بذله و ان لاينساني من الدّعاء الخاص في خلواته و اعقاب صلواته عسي ان تهبّ عليّ نفحة من نفحات زاكيات دعواته فانّ ربّي مج۪يب قر۪يب و لا حَوْل و لا قوّة الا باللّه العليّ العظ۪يم.
و كتب بيمناه الداثرة العَبْد الأحقر الجاني كاظم بن قاسم الحسيني الرّشتي حا (كذا) في سنة ١٢٤٢ حامداً مصلّيا مسلّما مستغفراً.
(خاتمه الشريف : عبده الراجي محمدكاظم الحسيني)
صفحه ٢٤

 اجازه مرحوم آخوند ملا حسين گنجوي (ره) به مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان كرماني اعلي اللّه مقامه


صفحه ٢٥



صفحه ٢٦



صفحه ٢٧



صفحه ٢٨



صفحه ٢٩



صفحه ٣٠



صفحه ٣١



صفحه ٣٢

 بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد للّه الذي اجاز من طرق بابه للدخول الي رعايته و حماه و اجاب من سئل جنابه بفضله و رحمته و لباه و اجار من استجار بفناء عنايته و آواه و الصلوة و السلام علي اول مظاهر فيضه و غناه و آله و اولاده السادة الهداة و لعنة اللّه علي اعاديهم و ظالميهم الطغاة البغاة.
اما بعد فان العلماء الاخيار و الفقهاء الأبرار رضوان اللّه عليهم لما سنوا الاجازة و الاستجازة حفظا للاخبار عن التلف و الزوال و صونا لها عن الدثور و الاضمحلال و وصلا لسند الروايات الي النبي و الائمة الطاهرين صلوات اللّه عليهم اجمعين فلذالك امرني العالم الرباني و الحكيم الصمداني و العارف السبحاني بحر العلم و طود الحلم اعلم العلماء العاملين و افقه الفقهاء الكاملين الناصر للمذهب و الملة و الدين المبيّن لشريعة خاتم النبيين عليه صلوات المصلين ناموس الدهر و علامة العصر و تاج الفخر و علامة العصر و وحيد الدهر مولانا و سيدنا و من في العلوم الحقة اليه استنادنا نور اللّه القديم المنان مولانا الحاج محمدكريم خان ادام اللّه بقاه و جعلنا من كل مكروه و محذور فداه ان اكتب لجنابه اجازة الروايات فامتثلت امره بالسمع و الطاعة مع الاعتراف بعدم القابلية و اجزت له ادام اللّه بقاه ان يروي عني عن شيخي و مولاي الآتي ذكره جميع مقروءاتي و مسموعاتي و كلما صح لي روايته و جاز لي اجازته بجميع انحاء التحمل من كتب الاخبار الساطعة الانوار و الادعية و الاذكار و الخطب و المواعظ العلية المنار و لاسيما نهج البلاغة و الصحيفة السجادية المحتويين علي كنوز الحقايق و الاسرار سيما الكتب الاربعة التي عليها المدار في هذه الاعصار المشتهرة اشتهار الشمس في رابعة النهار للمحمدين الثلثة الابرار و هي الكافي و الفقيه و التهذيب و الاستبصار و الجوامع الثلثة لنوادر الاخبار للمحمدين الثلثة ايضا و هي الوافي و الوسايل و البحار و ساير ما صنف و الف في الاسلام علماء الخاص و العام فاني اروي جميعها سماعا او قرائة او اجازة و هي اعمها فائدة عن شيخي العلامة ناموس الدهر و تاج الفخر و علّامة العصر و وحيد الدهر موضح الحقيقة و الطريقة و محيي الشريعة
صفحه ٣٣

 الحكيم الرباني و العارف السبحاني و الفريد الذي ليس له ثاني العلم الامجد و الفرد الاوحد اعلم العلماء و قدوة الفقهاء شمس فلك العلم و طود ارض الحلم النور اللامع و الضياء الساطع عماد الاسلام و المسلمين و آية اللّه في العالمين سيدنا و مولانا سيد الاكابر و الاعاظم مولانا و استادنا الحاج السيد كاظم الرشتي اعلي اللّه مقامه و رفع في الخلد اعلامه و هو اعلي اللّه مقامه يروي عن جملة من مشايخه العظام و اساتيده الكرام:
منهم الشيخ الاعظم و العماد الاقوم قدوة الانام و علم الاعلام و صفوة الحكماء الكرام العالم الرباني و العارف الصمداني و الحكيم السبحاني المضيع لمبتدعات الاشراقيين و المخرب لقواعد المشائين المبطل لمخترعات الصوفية الملحدين الناصر للمذهب و الملة و الدين و المبيّن لشريعة خاتم النبيين عليه و آله صلوات اللّه ابد الآبدين افقه الفقهاء و المجتهدين قدوة المؤمنين الممتحنين عماد الاسلام و المسلمين و آية اللّه في العالمين الشيخ الامجد الاجل الاوحد الشيخ احمد ابن زين‌الدين الاحسائي اعلي اللّه مقامه و رفع في الخلد اعلامه،
و منهم العالم العامل و الفاضل الواصل و الفقيه الكامل فخر العلماء و قدوة الفضلاء و زبدة الاجلاء علامة عصره و فريد دهره المؤيد بلطف الجلي و الخفي شيخنا الشيخ موسي ابن المرحوم المبرور الشيخ جعفر النجفي طاب ثراه،
و منهم العلم العلامة و الفاضل الفهامة سالك مسالك التحقيق و مالك ازمة الفضل بالنظر الدقيق و مهذب مسائل الدين الوثيق و مقرب مقاصد الشريعة من كل فج عميق جامع شوارد اخبار الائمة الاطهار و ناشر خفايا آثار اولئك الابرار عليهم سلام اللّه الملك الجبار السيد السند الاواه جناب سيدنا السيد عبداللّه رحمه اللّه،
و منهم العالم العامل و الفاضل الكامل ذو المناقب و المفاخر و ذو المزايا و المآثر العارف الاجل و العالم البدل و الجامع بين العلم و العمل و صاحب الفضل الجلل المولي الولي جناب الملا علي اعلي اللّه شانه و رفع مكانه،
كلهم جميعا عن الشيخ العظيم الشان الساطع البرهان كشاف حقايق الشريعة
صفحه ٣٤

 بطرايف من البيان لم‌يطمثهن انس و لا جان النور الانور شيخنا الشيخ جعفر قدس اللّه سره عن الشيخ الاعظم و البحر الخضم و الطود الاشم بحر العلوم و الاسرار الدر الفاخر و النور الباهر آقا محمدباقر البهبهاني عن والده الاجل الاكمل المولي محمداكمل عن المولي الأجل الاعظم غواص بحار الأنوار و مستخرج كنوز الاخبار و جواهر الآثار الذي لم‌تسمح بمثله الاعصار المؤيد المسدد بالفيض القدسي مولانا محمدباقر المجلسي طاب ثراه عن والده العلامة التقي المجلسي عن عيبة العلم و العمل و جامع الادب و الفضل نبراس التحقيق و مشكوة التدقيق بهاء الملة و الدين محمد عن شيخه و والده الامجد الفقيه الارشد الشيخ حسين ابن عبدالصمد العاملي الحارثي عن شيخه العالم الامام الجامع لعلوم الاسلام المبين لمسالك الاحكام زين‌الدين علي ابن احمد الشهير بالشهيد الثاني عن عدة من مشايخه المعروفين المذكورين في اجازته للشيخ حسين ابن عبدالصمد و ولده البهائي و منهم الشيخ الاعظم شيخ علماء الزمان و مربي الفضلاء الأعيان الشيخ نورالدين علي ابن عبدالعالي الميسي عن الشيخ الامام السعيد ابن عم الشهيد شمس‌الدين محمد ابن محمد ابن داود الشهير بابن‌المؤذن الجزّيني عن الشيخ علي الشيخ ضياءالدين علي ابن الشيخ السعيد و العالم الفريد شمس‌الدين الشهيد محمد ابن محمد ابن مكي عن والده رحمه اللّه عن جملة من مشايخه قرائة و سماعا و اجازة:
منهم العالم المحقق و الامام المدقق فخرالدين ابوطالب محمد ابن العلامة الاكبر الحسن ابن يوسف المطهر و السيد الطاهر ذو المجدين السيد المرتضي عميدالدين عبدالمطلب ابن السيد مجدالدين ابن ابي‌الفوارس محمد ابن علي ابن اعرج الحسيني العبيدلي و السيد الاكبر العالم السيد نجم‌الدين مهني ابن سنان المدني و السيد الجليل احمد ابن ابي‌ابراهيم محمد ابن محمد الحسن ابن زهرة الحلبي و السيد النسابة العلامة النقيب تاج‌الدين ابوعبداللّه محمد ابن القاسم ابن مُعيَّة الحسيني الديباجي و الشيخ العلامة قطب الدين محمد ابن محمد الرازي شارح المطالع و الشمسية و غيرهما و العلامة اللبيب و الفاضل الاديب
صفحه ٣٥

 الشيخ رضي‌الدين ابوالحسن علي ابن الشيخ جمال‌الدين ابن احمد ابن يحيي المعروف بالمرندي و الشيخ الامام المحقق الشيخ زين‌الدين ابوالحسن علي ابن طراد المطاربادي بحق رواياتهم عن الشيخ الامام العلامة سلطان العلماء و برهان الحكماء جمال الملة و الحق و الدين الحسن ابن الامام سديدالدين يوسف ابن علي المطهر الحلي عن والده عن الشيخ نجيب‌الدين يحيي ابن محمد ابن يحيي ابن الفرج السوراوي عن الشيخ هبة‌اللّه ابن رطبة عن الشيخ ابي‌علي الحسن عن ابيه الشيخ العلامة و الفقيه الفهامة ناشر الاخبار علي جهة الاستبصار الشيخ ابي‌جعفر الطوسي عن السيد المرتضي علم الهدي علي ابن الحسين الموسوي و اخيه السيد رضي‌الدين محمد ابن الحسين و الشيخ سلّار ابن عبدالعزيز الديلمي و الشيخ ابي‌عبداللّه الحسين ابن عبداللّه الغضايري و الشيخ هرون ابن موسي التلعكبري عن الشيخ محمد ابن عمر ابن عبدالعزيز ابن ابي‌عمرو الكشي و عن الشيخ السعيد ابي‌عبداللّه محمد ابن محمد ابن النعمان الملقب بالمفيد (ره) عن الشيخ الامام الفقيه الصدوق ابي‌جعفر محمد ابن علي ابن بابويه القمي و الشيخ الفقيه ابي‌القاسم جعفر ابن محمد ابن قولويه و عن الصدوق عن ابيه علي ابن الحسين و جعفر ابن قولويه عن الشيخ الامام رئيس المحدثين محمد ابن يعقوب الكليني (ره) باسانيده المتصلة الي ارباب العصمة و الطهارة سلام اللّه عليهم المذكورة في الكافي،
و قد اجزت لجنابه اطال اللّه بقاه ان يروي عني اجازة بحق روايتي عن السيد الاجل اعلي اللّه مقامه و هو يروي بطرقه الي مشايخه اعلي اللّه مقامهم عنهم جميع الاخبار و الآثار المروية عن الائمة الاطهار عليهم سلام اللّه الملك الجبار واضعا للاشياء في مواضعها عاملا بما اعتبره اهل الدراية في الرواية سالكا طريق الاحتياط ليفوز بالنجاة و ان لاينسا هذا الفقير من الدعاء الخاص في خلواته و اعقاب صلواته عسي ان تهب عليّ نفحة من نفحات زاكيات دعواته فان ربي قريب مجيب و لا حول و لا قوة الا باللّه العلي العظيم و كتب العبد العاصي حسين ابن مولا قلي الكنجوي حامدا مصليا مستغفرا في الرابع من شهر رمضان في سنة ١٢٨٢.

صفحه ٣٦

 و اين متن اجازه مرحوم آقا محمدشريف اناري است به مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان (اع) و بعد از آن سلسله اجازات خود را از علماء و روات اخبار تا برسد به معصومين صلوات اللّه عليهم اجمعين نقل نموده‌اند.
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و سلام علي عباده الذين اصطفي.
و بعد فقد اجازني الاخ في اللّه الآقا محمدشريف ما اجازه السيد الاستاد ادام اللّه ظله علي رؤس العباد بما هذا لفظه:
اجزت لجنابه اعلي اللّه شانه ان يروي عني عن مشايخي الآتي ذكرهم جميع مقرؤاتي و مسموعاتي و مؤلفاتي و كلما صح لي روايته و جاز لي اجازته بجميع انحاء التحمل من كتب الاخبار الساطعة الانوار و الادعية و الاذكار و الخطب و المواعظ العلية المنار و لاسيما نهج البلاغة و الصحيفة السجادية المحتويتين علي كنوز الحقايق و الاسرار لاسيما الكتب الاربعة التي عليها المدار في هذه الاعصار المشتهرة اشتهار الشمس في رابعة النهار للمحمدين الثلثة الابرار و هي الكافي و الفقيه و التهذيب و الاستبصار و الجوامع الثلثة لنوادر الاخبار للمحمدين الثلثة ايضا و هي الوافي و الوسائل و البحار و ساير ما صنف و الف في الاسلام علماء الخاص و العام مما يتعلق بفنون العلوم الشرعية و اصناف المعارف الحكمية و الرسوم المرعية من العقلية و النقلية و الادبية و الكلامية و الرجالية و المنطقية و اللغوية و غيرها علي ما ذكرت مفصلة في الاجازات المطولة فاني اروي جميعها سماعا او قرائة او اجازة و هي اعمها فائدة عن جملة من مشايخي الكرام و علمائنا الاعلام و اساتيدنا العظام منهم ناموس الدهر و تاج الفخر و علامة العصر و وحيد الدهر موضح الحقيقة و الطريقة و محيي الشريعة علي الحقيقة الحكيم الرباني و العارف السبحاني و الفرد الذي ليس له ثاني العلم الامجد و الفرد الاوحد اعلم العلماء و قدوة الفقهاء المضيع لمبتدعات الاشراقيين و المخرب لقواعد المشائين المبطل لمخترعات الصوفية الملحدين الناصر للمذهب و الدين المبيّن لشريعة خاتم النبيين عليه و آله صلوات اللّه ابد الآبدين افقه الفقهاء و المجتهدين زبدة
صفحه ٣٧

 المؤمنين الممتحنين عماد الملة و الدين مولينا و استادنا و من اليه في العلوم الحقة استنادنا الشيخ احمد ابن الشيخ زين‌الدين الاحسائي اعلي اللّه مقامه و رفع في الدارين اعلامه و منهم الشيخ الاعظم و العماد الاقوم قدوة الانام و علم الاعلام و صفوة الفضلاء الكرام و علامة علماء الاسلام العامل الكامل و الفاضل الفاصل علامة عصره و فريد دهره المؤيد بلطف اللّه الجلي و الخفي شيخنا الشيخ موسي ابن المرحوم المبرور الشيخ جعفر النجفي قدس اللّه نفسه و طهر رمسه و منهم العلم العلامة و الفاضل الفهامة سالك مسالك التحقيق و مالك ازمة الفضل بالنظر الدقيق و مهذب مسائل الدين الوثيق و مقرب مقاصد الشريعة من كل فج عميق جامع شوارد اخبار الائمة الاطهار و ناشر خفايا آثار اولئك الابرار عليهم سلام اللّه الملك المختار السيد السند الاواه جناب سيدنا السيد عبداللّه نور اللّه مرقده و منهم العالم العامل و الفاضل الكامل ذو المناقب و المفاخر و ذو المزايا و المآثر العارف الاجل و العامل البدل و الجامع بين العلم و العمل و صاحب الفضل الجلل المولي الولي جناب الملا علي اعلي اللّه شانه و رفع مكانته و مكانه كلهم جميعا عن الشيخ العظيم الشان الساطع البرهان كشاف حقايق الشريعة بطوايف من البيان لم‌يطمثهن انس و لا جان النور الانور شيخنا الشيخ جعفر قدس اللّه سره عن الشيخ الاعظم و البحر الخضم و الطود الاشم بحر العلوم و الاسرار الدر الفاخر و النور الباهر آقا محمدباقر البهبهاني عن والده الاجل الاكمل المولي محمداكمل عن المولي الاجل الاعظم غواص بحار الانوار و مستخرج كنوز الاخبار و جواهر الآثار الذي لم‌تسمح بمثله الاعصار و الادوار و لم‌تشاهد بنظيره الابصار و الامصار المؤيد المسدد بالفيض القدسي مولانا محمدباقر المجلسي طاب ثراه عن والده العلامة الفهامة التقي المجلسي (ره) عن عيبة العلم و العمل و جامع الادب و الفضل نبراس التحقيق و مشكوة التدقيق بهاء الملة و الدين محمد عن شيخه و والده الامجد الفقيه الارشد الشيخ حسين ابن عبدالصمد العاملي الحارثي عن شيخه العالم الامام الجامع لعلوم الاسلام المبيّن لمسالك الاحكام زين‌الدين علي ابن احمد الشهير بالشهيد الثاني عن عدة من مشايخه المعروفين المذكورين
صفحه ٣٨

 في اجازته للشيخ حسين بن عبدالصمد والد البهائي (ره) و منهم الشيخ الاعظم شيخ علماء الزمان و مربي الفضلاء الاعيان الشيخ نور الدين علي ابن عبدالعالي الميسي عن الشيخ الامام السعيد ابن عم الشهيد شمس‌الدين محمد بن محمد بن داود الشهير بابن‌المؤذن الجزّيني عن الشيخ علي الشيخ ضياءالدين علي ابن الشيخ السعيد و العالم الفريد الشهيد شمس‌الدين محمد بن محمد ابن مكي عن والده عن جملة من مشايخه قرائة و سماعا و اجازة و منهم العالم المحقق و الامام المدقق فخرالدين ابوطالب ابن محمد بن العلامة الاكبر الحسن ابن يوسف المطهر و السيد الظاهر ذو المجدين السيد مرتضي عميدالدين عبدالمطلب ابن السيد مجدالدين ابن ابي‌الفوارس محمد بن علي ابن اعرج الحسيني العبيدلي و السيد الاكبر العالم السيد نجم‌الدين مهني بن سنان المدني و السيد الجليل احمد ابن ابي‌ابراهيم محمد بن محمد بن الحسن بن زهرة الحلبي و السيد النسابة العلامة النقيب تاج‌الدين ابوعبداللّه محمد بن القاسم بن مُعيَّة الحسيني الديباجي و الشيخ العلامة قطب‌الدين محمد ابن محمد الرازي شارح المطالع و الشمسية و غيرهما و العلامة اللبيب و الفاضل الاديب الشيخ رضي‌الدين ابوالحسن علي ابن الشيخ جمال‌الدين ابن احمد بن يحيي المعروف بالمرندي و الشيخ الامام المحقق الشيخ زين‌الدين ابوالحسن علي ابن طراد المطاربادي بحق رواياتهم عن الشيخ الامام العلامة سلطان العلماء و برهان الحكماء جمال الملة و الحق و الدين الحسن بن الامام سديدالدين يوسف بن علي بن المطهر الحلي عن والده عن الشيخ نجيب‌الدين يحيي بن محمد بن يحيي بن الفرج السوراوي عن الشيخ هبةاللّه ابن رطبة عن الشيخ ابي‌علي الحسن عن ابيه الشيخ العلامة و الفقيه الفهامة ناشر الاخبار علي جهة الاستبصار الشيخ ابي‌جعفر الطوسي عن السيد المرتضي علم‌الهدي علي ابن الحسين الموسوي و اخيه السيد رضي‌الدين محمد بن الحسين و الشيخ سلار بن عبدالعزيز الديلمي و الشيخ ابي‌عبداللّه الحسين بن عبداللّه الغضايري و الشيخ هرون ابن موسي ابن احمد بن سعيد ابي‌محمد التلعكبري عن الشيخ محمد بن عمر بن عبدالعزيز ابن ابي‌عمر الكشي و عن
صفحه ٣٩

 الشيخ السعيد ابي‌عبداللّه محمد بن محمد بن النعمان الملقب بالمفيد (ره) عن الشيخ الامام الفقيه الصدوق (ره) ابي‌جعفر محمد بن علي بن الحسين ابن بابويه القمي (ره) و الشيخ الفقيه ابي‌القاسم جعفر بن محمد بن قولويه عن الشيخ الامام رئيس المحدثين ثقة الاسلام محمد بن يعقوب الكليني (ره) باسانيده المتصلة الي ارباب العصمة و الطهارة سلام اللّه عليهم المذكورة في الكافي.
(سلسله اجازات مصنف اعلي اللّه مقامه)
رويت الكتب من الاخبار و غيرها عن آقا محمدشريف عن السيد كاظم الرشتي عن الشيخ احمد الاحسائي و عدة من اصحابنا عن الشيخ جعفر الغروي عن آقا باقر البهبهاني عن ابيه محمداكمل عن محمدباقر المجلسي عن ابيه محمدتقي المجلسي عن الشيخ بهاءالدين عن ابيه الشيخ حسين بن عبدالصمد العاملي الحارثي عن الشيخ زين‌الدين علي بن احمد الشهير بالشهيد الثاني عن الشيخ نورالدين علي بن عبدالعالي الميسي و عدة من اصحابنا عن الشيخ شمس‌الدين محمد بن محمد بن داود الشهير بابن‌المؤذن الخزيني عن الشيخ علي بن الشهيد محمد بن محمد ابن مكي عن ابيه عن فخرالدين ابي‌طالب محمد بن الحسن بن يوسف المطهر و عدة من اصحابنا عن الشيخ يوسف بن علي بن المطهر الحلي عن ابيه عن الشيخ نجيب الدين يحيي بن محمد بن يحيي بن الفرج السورائي عن الشيخ هبةاللّه ابن رطبة عن الشيخ ابي‌علي الحسن عن ابيه الشيخ ابي‌جعفر الطوسي عن السيد المرتضي و اخيه السيد رضي‌الدين عن الكشي عن المفيد عن الصدوق و جعفر بن محمد بن قولويه عن الكليني باسانيده المتصلة الي ارباب العصمة و الطهارة سلام اللّه عليهم فرويت بهذه السلسلة جميع الكتب و الاخبار و جميع ما صنف اولئك الاخيار في العلوم و الآثار و غيرهم من العلماء مما رواها هؤلاء و صلي اللّه علي محمد و آله الطاهرين و الحمد للّه رب العالمين.

صفحه ٤٠

 و اينها اجازاتي است كه مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان كرماني اعلي اللّه مقامه براي بعضي از شاگردان خود مرقوم فرموده‌اند:
اجازه‌اي كه براي مرحوم عالم رباني آقا شيخ علي بن شيخ حسن بحراني اعلي اللّه درجته مرقوم فرموده‌اند و ميزان تاييد و علاقه‌اي كه به ايشان داشته‌اند از عبارات اجازه بر اهل دقت آشكار است.


صفحه ٤١



صفحه ٤٢



صفحه ٤٣

 بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد للّه الذي هدانا للاسلام و اكرمنا بالايمان و عرفنا الحق الذي عنه يؤفكون و النبأ العظيم الذي هم فيه مختلفون و الصلوة علي من اقامه مقامه في الاداء و ابتعثه علي اهل الارض و السماء و علمه القرٰان و امره بالبيان و علي خلفائه الذين خلفهم في العالمين و نصبهم لشرعه و دينه حافظين و علي حججهم علي الموالين و خلفائهم في شيعتهم المسلمين الذين هم ينفون في كل عصر عن هذا الدين تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تاويل الجاهلين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين الي يوم الدين.
و بعد فقد عرض علي التقي النقي الزكي الصفي ثمرة الفؤاد الحري بالوداد الشيخ العلي و المعتمد الولي الشيخ علي بن المرحوم المقدس المؤتمن الشيخ حسن اطال اللّه بقاه و جعل اخراه خيرا من اولاه بعض مصنفاته في الحكمة و في اصول الفقه و الفقه فلعمري وجدته طويل الباع سديد الفهم غزير العلم مستقيم الطبع كاملا علما و فهما و بيانا و شاهد قوله عز و جل ان تتقوا اللّه يجعل لكم فرقانا فرأيت ان اجيزه ايده اللّه و سدده ان يستقل بالعمل فاجزته علي ان يراقب اللّه في علمه و عمله كما يفعل و ان لايعتمد ابدا علي رأي و هوي و ان لايعتني ابدا بما قاله قوم ليس له في دين اللّه برهان و لايبادر بالعمل بكل رواية ما لم‌يصحح مبانيها و معانيها و نعم العون لذلك مراجعة كلمات العلماء فانهم صرفوا اعمارهم في ذلك و لايسارع الي الاعتماد علي اقوال لا شاهد لها من كلمات المعصومين سلام اللّه عليهم و ان كثرت و ان لايقيس شيئا من الدين بشي‌ء ابدا و ان يكثر مراجعة الاخبار و مطالعة الٰاثار و يجانب الاستدلال بالمظنونات و المستحسنات و لايعتمد الا علي النصوص من اهل الخصوص و لايجري حكم عام في افراد غير متبادرة منه و غير قطعية الفردية و ان لايعتمد علي كل مدعٰي ما لم‌يتقنه و يراجعه و يصححه بنفسه فان الخطاء بين الناس مقسوم سواء كان المدعٰي من الاصول او الفروع و لايغتر بكل نقل اجماع و شهرة فان ما يغفل الناس عنه اكثر مما يلتفتون اليه دائما و اعلم ان اسباب اليقين توجب اليقين قهرا في القلب السليم فما لم‌يحصل اليقين يكون
صفحه ٤٤

 الانسان في شك او جهل و لايجوز المضاء في الشك و الجهل في دين اللّه فمن شك و ظن فاقام علي احدهما فقد حبط عمله ان حجة اللّه هي الحجة الواضحة و لايكلف اللّه نفسا الا ما اتيها و لاتعتمد علي تحقيقات مدع ما لم‌تراجع تحقيقات مخالفه خصوصا و عموما و لاتعتمد عليهما ما لم‌تستخبر عقلك فانه الحجة عليك دون عقول الناس و لاتعتمد عليه ما لم‌تزنه بميزان اهل العصمة سلام اللّه عليهم فان آثارهم العقل المسموع و قف في فتواك علي قوله عز و جل ءاللّه اذن لكم ام علي اللّه تفترون فان كنت ممن تجسر ان تقول انت اذنت لي فافت و الا تركك قولا لاتدريه خير من ذكرك شيئا لاترويه و اعلم انك امرت بطاعة اللّه لانه ربك و خالقك لا من شي‌ء و امرت بطاعة الرسول لانه مترجم معصوم عن اللّه و امرت بطاعة اولي الامر لانهم شارحوا قول النبي معصومون و لم‌تؤمر بطاعة احد سواهم فمن يحك عنهم عن سمع و نطق لك و وثقت به فاسمع عنه و من لايحك عن سمع و نطق فذره و شأنه و لا حكاية الا بالرواية و لا نصيب فيها لاهل الدراية و راجع ما كتبته لساير اخواني من الوصايا ففيها هداية و رشاد بنعمة اللّه ثم انت حري بملازمة التقوي و اجتناب الركون الي الدنيا الدنية الفانية و ان تعلم ان العلم للعمل و العمل للتقرب الي اللّه عز و جل و التقرب بالاخلاص يحصل و ان تراقب اللّه و رسوله و حججه سلام اللّه عليهم ما استطعت و ان تعلمهم شهودا عليك قل اعملوا فسيري اللّه عملكم و رسوله و المؤمنون فعليك بالصدق مع اللّه في المواطن كلها و ان يكون سرك كعلانيتك و خلأك كملاك و لايزيدن خضوع ظاهرك علي خضوع قلبك و تقويك في العلانية علي تقويك في السر و امش علي الارض هونا و كن عند اللّه خير الناس و عند نفسك شر الناس و عند الناس كاحد من الناس و لاتنسني من صالح دعائك عند حضور قلبك و اعقاب صلوتك ان شاء اللّه و لاتبادر بفتوي لم‌تتقنه و لاتانف من قول لاادري و اعترف بخطائك و صدق من يوقفك علي خطائك و لو كان طفلا اينما اوقفك و احذر المراء حذارك من الخمر و الميتة و لحم الخنزير فانه ممرض القلب و مورث الشك و اللّه خليفتي عليك و صلي اللّه علي محمد و اله الطاهرين و الحمد للّه رب العالمين كتبه العبد الاثيم كريم بن
صفحه ٤٥

 ابرهيم لثلث مضين من شهر جمادي‌الاولي ١٢٧٩.
(الخاتم الشريف: كريم بن ابرهيم)
اجازه‌اي كه براي مرحوم عالم فقيه ملا عبدالسلام سلماسي رحمه اللّه مرقوم فرموده‌اند.


صفحه ٤٦



صفحه ٤٧



صفحه ٤٨



صفحه ٤٩

 بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد للّه الذي جل عن ان تحيط به الاوهام و علا عن ان يناله دقايق الافهام تقدس عن ان يذكر معه ما سواه و تنزه عن ان ينتهي اليه ما عداه خلق الخلق لاجل معرفته و ليقوموا بوظائف عبادته فاقام بينهم مقامه اعلاما علاهم بتعليته و زكاهم بتزكيته و جعلهم وجوه معرفته و جهات عبادته و مجالي اسمائه و صفاته بين بريته و اظهرهم في كل مقام علي حسب رتبته فمنهم الذين هم صفوة جميع خليقته و اوايل جواهر العلل لخلق بريته بهم فتح ديوان الاكوان و بهم ختم صحايف الاعيان محمد و اهل بيته الطيبون الطاهرون عليهم صلوات اللّه و صلوات المصلين و منهم الانبياء و المرسلون و الولاة المكرمون في الامم الماضية و القرون الخالية الذين هم دعاة هدي رشدهم و شراح غوامض شرعهم لمن يليهم من اهل كل عصر البسوا منهم حلل الاصطفاء و بعثوا من عندهم بالشرايع البيضاء فادوا ما حملوا من تلك الاعباء و تحملوا فيهم المحنة و اللاواء صلوات اللّه عليهم اجمعين دهر الداهرين و منهم الذين اختارهم اللّه لتبليغ شرايعهم الي الانام في ما بعدهم من الاعوام و لنشر ما صدر عنهم من الاثار في الحلال و الحرام و العلوم و الاحكام و شرح صدورهم بانوارهم و شرفهم بنقل آثارهم (ظ) فاستلانوا من ذلك ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه المناوون و هم القري الظاهرة التي هي سبل السير الي القري المباركة و هم لسادتهم السنة ناطقة بالهدي و ايد باسطة بالآلاء عليهم صلوات اللّه ما دارت الخضراء علي الغبراء و لعنة اللّه علي الساعين في اطفاء انوار اللّه و طمس اعلام اللّه ما كر الجديدان و تتالي الملوان.
و بعد يقول العبد الاثيم كريم بن ابرهيم ان ذا العلم البارع و الفهم الصادع صاحب المكارم و المعالي و حليف العز و المجد العالي جناب المولي العلام و الاولي الفهام جناب مولانا الملا عبدالسلام السلماسي قد ورد بلادنا منذ سنين و شرفنا بلقائه و منّ علينا بصحبته فكنا بلقائه مستانسين و من صحبته مستفيضين و صنف في ايام اقامته لدينا كتبا عديدة في علوم مختلفة و ارانيها فرايتها قد كتبت في غاية التحقيق و شحنت بكل تدقيق فرايته ايده اللّه حريا بان يعد في زمرة العلماء
صفحه ٥٠

 المحققين و يدخل حمي الحكماء المدققين و ان يستقل بالعمل و التحفظ بنفسه عن العثرة في مواقع الزلل و ان يكون من حملة اثار ائمة الانام و حفظة الفرايض و الاحكام و لكني اوصيه بما اوصيت به نفسي و ساير اخواني من العلماء و خلاني من الحكماء و هو ان يتمسك اولا بعري الايمان و يجعل التقوي شعاره في الاسرار و الاعلان و يكون من اهل الحقيقة و الصدق مع اللّه في المواطن كلها و يطلب بما منحه اللّه ما عند اللّه اذ متاع الدنيا قليل و الاخرة خير لمن اتقي و ان لايعول في دين اللّه علي الاراء الناقصة و الاهواء المردية و الادلة التي سموها عقلية و الاقيسة الوهمية الخيالية و يغلق هذه الابواب عن دين اللّه بالكلية و ان لايتجاوز الكتاب و السنة و يري نفسه عند استنباط كل مسألة واقفة محبوسة علي الصراط و يصغي باذن قلبه الي قوله عز و جل ءاللّه اذن لكم ام علي اللّه تفترون فان وجدت نفسك تقدر ان تقول انت اذنت لي علي لسان نبيك صلي اللّه عليه و اله فقل و الا فامسك عنه و السكوت و النجاة خير من القول بشي‌ء و الهلاك و اعلم ان هذا المقام مقام خطير لا بد فيه من التحفظ الكثير و هو مزلة الاقدام و زل عليها اقدام كثير من الاعلام و اياك ان تغتر بقول قائل غير معصوم ما لم‌تراجع الكتاب و السنة فان وجدت عليه شاهدا فهو و الا قائله اولي به و لاتغتر باجتماع و لاتستوحش من افتراق اذا كنت ملازم الحق و اهله و لا عليك ان تستعين بافهام العلماء في فهم الكتاب و السنة و اياك اياك اياك ان تطلب بالعلم الرياسة و الجاه عند الفجرة و تنويه الذكر و جمع حطام الدنيا و لا عليك ان اكرمك اللّه من عنده و اتاك بشي‌ء من فضله من غير تدبير منك منّا منه عليك بل يكون قصدك خدمة الشريعة الغراء و الملة البيضاء و قد كتبت وصايا عديدة لساير الاخوان و انتم و الحمد للّه كنفس واحدة فراجع ادام اللّه عزك و علاك تلك الوصايا ففيها اسباب النجاة لمن رامها و لاسيما وصيتي الي المرحوم الميرزا زين‌العابدين الشيرازي و ليس لي الان فرصة و لا اقبال علي التفصيل و الذي اختم به الوصية ان تعلم ان ال‌محمد عليهم السلام هم شهداؤ اللّه في ارضه و هم يرونك و يَرون ظاهرك و باطنك مطلعون علي حوائجك مأمورون من عند اللّه بهدايتك قادرون علي قضاء حوايجك و تقريب البعيد و تبعيد
صفحه ٥١

 القريب و التصرف فيك و في ساير الموجودات كيف شاؤا و ارادوا فتمسك بذيل ولايتهم و استعن بهم في جميع الحالات و راقبهم في الانادي و الخلوات و استمد منهم في جميع الحاجات و اطلب منهم ايضاح جميع المشكلات و كن مراقبا لهم في جميع الانات و لاتنسني من صالح الدعوات في اعقاب الصلوات فاني محتاج الي دعاء الاخوان و اسال اللّه العظيم المنان بتوسط شفعاء الانس و الجان عليهم صلوات اللّه الملك الديان ان يثبتني و اياكم بالقول الثابت في الحيوة الدنيا و في الاخرة و يجعلنا من خدام الدولة القاهرة القائمية عجل اللّه بظهورها علي الصدق و النصيحة امين يا رب العالمين، كتبه العبد الاثيم كريم بن ابرهيم في قرية لنجر صانها اللّه من شر الجن و البشر في الحادي و العشرين من شهر ذي‌حجة الحرام من سنة سبع و ثمانين من المائة الثالثة بعد الالف حامدا مصليا مستغفرا.
تمت.

صفحه ٥٢

 اجازه‌اي كه براي مرحوم مبرور ميرزا محمد بن حاج آقا محمد بن حاج محمدابرهيم كلباسي رضوان اللّه عليهم مرقوم فرموده‌اند.


صفحه ٥٣



صفحه ٥٤



صفحه ٥٥

 بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي محمد و آله الطاهرين و رهطه المخلصين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين.
و بعد يقول العبد الاثيم كريم بن ابرهيم انه قد اراني المولي الولي و الاولي العلي سلالة العلماء الاطياب و سليل الفضلاء الانجاب وارث العلم و العمل البالغ من مراتب الفضل منتهي الامل المولي المؤيد المسدد الممجد مولينا الميرزا محمد بن الفاضل الباذل المؤيد الحاج آقا محمد بن المرحوم المبرور المولي النبيل العظيم و الاولي الجليل الفخيم المستغرق في بحار رحمة الرحيم الحاج محمدابرهيم الكلباسي ادام اللّه عزه و علاه و حفظه بعين عنايته و كلاه بعض مصنفاته في الفقه فرأيته ايده اللّه ذا سجية مستقيمة و سليقة قويمة نعم المربٰي في بيت العلم و العمل يكون عليه نيل المني منهما اسهل و الناشئ في دار التحقيق و التدقيق اولي بهما من الجار اللصيق و لعمري هو حري بان يعلو ذروة التحقيق و يشرف علي سنام التدقيق و ان يستقل بالعمل و يجتني من حدايق الكتاب و السنة ثمرات الامل و يستخرج من بحارهما درر الاحكام و يستنبط من مطاويهما شرايع الاسلام و يوضح باستقامة مداركه المسالك و يفتي بعد التنقيح ما الهمه اللّه من ذلك و اشترط عليه ايده اللّه ان يحتاط في استنباطاته و فتاويه ما يجد اليه سبيلا و ان يسكت عما لايجد عليه من الكتاب و السنة دليلا و ان يحذر عن فراق الجماعة و مخالفة المشهور و لايتمسك ما امكنه بذيل اصحاب الشذوذ و الندور و لايتبادر الي العمل بالاخبار ما لم‌يراجع اقوال العلماء الاخيار و لايغتر بقول كل قائل ما لم‌يراجع الكتاب و سنة خير الاواخر و الاوائل و لايعتمد علي الادلة العقلية الغير المؤيدة باسناد نقلية و ان لايكتفي بالاستحسانات و المصالح و الآراء و الاهواء و الظنون التي لا حجة عليها و ان يحسن الظن بالعلماء الماضين نور اللّه مراقدهم فيما ادوا اليه و رووا له فانهم شكر اللّه مساعيهم الجميلة افنوا اعمارهم في حفظ الدين و ايصال الشرع المبين الي اكفائهم من الكاملين في كل عصر عصر و قرن قرن و زمن زمن و هم مؤيدون بتأييد اللّه محروسون بعين اللّه و قلوبهم بين اصبعي اللّه
صفحه ٥٦

 قلبها كيف شاء و اراد في حفظ الدين و نشر الشرع المبين فلاتتهمهم فيما ادوا اليك من الاخبار و اقوال العلماء الاخيار و لاتسئ الظن بهم و راقب اللّه و رسوله و خلفاءه صلوات اللّه عليهم في آناء ليلك و اطراف نهارك و انظر في كتاب اللّه و سنة نبيه صلي اللّه عليه و اله نظر مستمد متعلم مستفت لا نظر عالم محقق و اجعل عزمك علي التسليم لهم فيما روي لك عنهم و لو روي ان الليل نهار و النهار ليل و اياك ثم اياك ان ترد خبرا لاجل ان عقلك لايفهمه و فهمك لايدركه فتخر ابعد مما بين السماء و الارض و اعلم ان الذي لايجهل حكما من الاحكام هو الذي خوله اللّه امر ملكه و جعله حجة علي عباده و اما من سواه فلايحيطون بشي‌ء من علمه الا بما شاء فلاتقر علي ان الفقيه لا بد و ان يعرف كل حكم بل الامور لنا ثلثة امر بين رشده فما استبان لك منه فاتبعه و امر بين غيه فما ظهر لك من ذلك فاجتنبه و شبهات مشكوك فيها بين هذين فالنجاة في رد ذلك الي العالم من آل‌محمد عليهم السلم و عدم التفوه فيها بقليل و لا كثير ان اللّه سبحانه كشف لكم عن امور و تعبدكم باتباعها و ستر عليكم اشياء فلم‌يكلفكم ان تشرعوا لانفسكم شريعة و تبتدعوا لانفسكم دينا فخذوا بما آتاه اللّه و اسكتوا عما سكت اللّه و عينوا ما عينه اللّه و ابهموا ما ابهمه اللّه تسلموا و اعلم ان ادني النصب ان تقول للنواة حصاة و تدين اللّه به فالحذر الحذر من النطق في موضع سكوت الحجج و ان المرجئة تكلفوا النطق فيما سكت اللّه فضيقوا علي انفسهم و ان الدين حنيف وسيع و اياك ثم اياك ان تزيف خبرا و ترجح آخر بعقلك فانه ليس لاحد من الرعية ترجيح احد قولي الامام الا من حيث اوقفه عليه فان تبين لك وجهه اخذت به و الا سكت عنه و انت بالخيار فيما خيرك اللّه،
بالجملة هو ايده اللّه اهل ان يستقل بالعمل و يفتي بما احكم و نال منه الامل و ان لاينساني من صالح دعواته و يتقي اللّه في علانيته و خلواته و يكثر مراجعة الاخبار و ينظر فيها بنظر الاعتبار حتي ينكشف له الانوار و يري الحق واضح المنار،
كتبه العبد الاثيم كريم بن ابرهيم في الثالث و العشرين من شهر شعبان من شهور سنة ١٢٧٢.
(الخاتم الشريف: يا من هو بمن رجاه كريم)
صفحه ٥٧

 اجازه‌اي است كه براي مرحوم عالم جليل شيخ جعفر قزويني اعلي اللّه درجته ابن العالم الشهير شيخ محمد تقي القزويني معروف به شهيد ثالث مرقوم فرموده‌اند.
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد للّه المحتجب عن درك الابصار بذاته المتجلي للبصائر بآياته الذي اقام المأمونين مقامه في الاداء و اتم حجته علي خلقه بارسال الرسل و نصب الخلفاء و الصلوة علي اسمه الرضي و وجهه المضيئ محمد المجتبي في القدم المصطفي الهادي العلم و آله الاسماء الحسني و الصفات النعمي مبيني الحلال و الحرام و مصادر الاحكام و خزانهم الكرام و امنائهم الفخام و لعنة اللّه علي اعدائهم و الساعين في اطفاء نورهم الي يوم القيام.
و بعد انه قد اراني الشيخ الجليل و السيد النبيل و العلم الهادي الي السبيل العالم العامل و الفاضل الباذل المؤيد بلطف اللّه الاجل الاكبر شيخنا الشيخ محمدجعفر بن العالم الفاضل الكامل الصفي المرحوم الحاج الملا محمدتقي البرغاني ايده اللّه بصنوف تأييداته بعض تصانيفه في الفقه فوجدته ذا قريحة مستقيمة و سليقة قويمة دقيق النظر عميق الفكر مستعدا لاستخراج درر الاحكام من بحار الكتاب و السنة قابلا لاقتناص اطيار الحلال و الحرام من اشجار الأدلة العقلية و مواقع اجماع الامة فأجزت له ايده اللّه ان يروي عني ما سمعه مني من صنوف العلوم و ما ارويه من مشايخي اعلي اللّه مقامهم و رفع في الخلد اعلامهم من كتبهم و كتب العلماء السالفين قدس اللّه نفوسهم اجمعين و ان يستنبط الاحكام من الكتاب و السنة و اخبار ائمة الانام عليهم صلوات اللّه الملك العلام و اوصيه ان لايدع الاحتياط ما وجد اليه سبيلا و ان لايتكل علي الادلة العقلية و لايغتر بالاقوال الضعيفة ما لم‌تكن موزونة بالموازين القسط مؤيدة بآثار العترة الطاهرة سلام اللّه عليهم و ان لايبادر بالفتوي بمحض ورود خبر ما لم‌يراجع اهل النظر فانهم الذين قد افنوا اعمارهم في حل الاخبار و فهم الآثار و جاسوا خلال الديار فالرجوع اليهم يعين المستنبط علي فهم الكتاب و السنة و هم لا سواهم مواقع عناية الحجة في
صفحه ٥٨

 زمان الغيبة قد دارت عليهم الرحا و نالوا في ذلك الدرجة القصوي و ان لايفارق الجماعة فان الحق مخبي فيهم لايفارقهم الي غيرهم و ان يجتنب الاستحسانات و المصالح و الاقيسة و الآراء و الاهواء و الاحتمالات البعيدة و التأويلات و الشبهات و الادلة الحكمية و الكلامية ما لم‌تكن مؤيدة بظواهر الاخبار منتهية الي المجمع عليه بين الفرقة فلا تكليف الا بالبيان و لا حكم الا بالبرهان و دين اللّه ما تبين لك رشده و بلج (ظ) سبيله و لم‌يحتج اللّه علي العباد بما لا برهان عليه و لا بيان له و اوصيه بالتقوي و الاخلاص و الصدق مع اللّه في جميع المواطن و مراقبة اعين اللّه الناظرة و آذانه الواعية و اوجه اللّه الظاهرة و ان يقدمهم بين يدي تقلباته و يستمد منهم في جميع حالاته لايسبقهم بالقول و يعمل بامرهم و لايستنكف عن الاخبات لهم و التسليم لحكمهم و يواظب القرآن و يحافظ علي اوقات الصلوات و يهتم بالخدمة و يجعل نفسه خادمة لهم و لايتحرك و لايسكن الا لهم و لنشر امرهم و فضائلهم و علومهم صلوات اللّه عليهم و ليراجع ما كتبت لساير اخواني من الوصايا فاني الحين علي جناح السفر و تقسم القلب و لايتهيئ لي ان اكتب له جميع ما ينبغي و التمس منه ان لاينساني من صالح دعواته في اوقات توجهاته و لايخليني من ارسال الرسائل ما وجد لها حاملا و صلي اللّه علي محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين.
كتبه العبد الاثيم كريم بن ابراهيم في خارج بلدة مشهد الرضا عليه السلم في اليوم السابع‌عشر من شوال من شهور سنة اربع و سبعين بعد المأتين و الالف حامدا مصليا.
تمت.
(مهر مبارك:) كريم بن ابرهيم
صفحه ٥٩

 تصاوير بعضي نامه‌هاي مرحوم حاج سيد كاظم رشتي اعلي اللّه مقامه به خط و خاتم خودشان كه به مرحوم آقاي حاج محمد كريم خان كرماني (اع) مرقوم فرموده‌اند و متن نامه‌ها براي كساني كه خواندن دستخطهاي فارسي برايشان آسان نيست بعد از هر نامه با حروف عادي تحرير گرديده.


صفحه ٦٠



صفحه ٦١

 بسمه تعالي
هو الحفيظ تعالي شانه العزيز
عريضة الاخلاص در دار الامان كرمان مشرف شود بشرف مطالعه ساطعه لامعه جناب مستطاب لب الالباب عمدة العلماء الاطياب و قدوة الفضلاۤء الانجاب كهف الحاج و العمار مخدوم معظم و مطاع مفخم الحاج محمد كريم خان سلمه اللّه و ابقاه وصوله بالخير قطمير قطمير قطمير ٢ ٤ ٦ ٨      ٢٣ شعبان المعظم
(مهر مبارك:) العبد كاظم الحسيني
بسم اللّه الرحمن الرحيم
بعرض ميرساند كه رقيمهٔ كريمة شرف وصول و عزّ ورود ارزاني داشته چونكه حاكي استقامت مزاج وهّاج بوده است نهايت خورسندي و كمال سرور و ابتهاج دست داده اگر مستفسر مجاري اوقات باشيد الحمد للّه بر وفق استقامت است و مكروهي جز حرمان از فيض صحبت نيست و بخصوص اجازة كه در مراسلهٔ جناب مستطاب محمّد علي چلبي كه اظهار كمال شكايت و دلتنگي رفته بود ظاهر اين است كه درين مرحلة كوتاهي نكرده باشم بجهة اينكه در زمان حضور سركار خير الحاج حاجي ملا شريف چنان مذكور و معلوم ساخت كه منظور سركار اين است كه نوشتهٔ مزبور بخطّ بنده باشد و شما خود بهتر ميدانيد كه بخصوص عروض عارضهٔ رمد قدرت بر نگاه كردن فضلا از نوشتن نداشتم و الآن چونكه تأكيد سركار دربارهٔ نوشته شدن اجازة معلوم شد مضمون آن را املا كردم بديگري و نوشته شد و ارسال خدمت گرديده خواهيد بازيافت فرمود و امّا بخصوص مطلب ديگر كه اشارت رفته بود خداوند عالم عالم و واقف بر ضماير و سراير است و بنده هم حسب الوسع و الامكان در مهاجرت مساهلة و مسامحة نخواهم كرد ديگر آنچه مقدّر و محتوم شده است خواهد واقع و جاري شد و كان امر اللّه مفعولاً و چونكه حامل مستعجل و وقت تنگ و اغتشاش حواسّ زيادة از حدّ بود بدين دو كلمة اختصار رفت مستدعي اينكه هميشه بدستياري
صفحه ٦٢

 رقيمةجات احوالات را مشروح دارند و السّلام عليكم و رحمة اللّه.
(مهر مبارك كه در ظهر نامه زده شده:) عبده الراجي محمد كاظم الحسيني


صفحه ٦٣



صفحه ٦٤

 (مهر مبارك:) العبد كاظم الحسيني
هو الحفيظ تعالي شانه العزيز
عريضة الخلوص در دار الامان كرمان بمطالعه ساطعه جناب مستطاب عمدة العلماء الأعلام و قدوة الفضلاء الكرام المولي الاولي الممدود بعناية الملك المنان سركار محمد كريم خان سلمه اللّه و ابقاه مشرف شود
قطمير قطمير قطمير ٢ ٤ ٦ ٨       ٥ جب
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
مولانا الاكرم الاقدم الافخم سلمكم اللّه تعالي
اكنون يوم شنبه ٥ شهر رجب المرجب حيات مستعار برقرار و مكروهي اعظم از مفارقت آن ملاذ مقدم باشد غير واقع و شوق ادراك خدمت زايد از حد و عرايض متعدده ارسال خدمت شده و از آن حضرت بعد از مدتي جز يك تعليقه نرسيد و حامل عريضه مذكور مي‌نمايد كه سركار فرموده‌ايد كه مقدار ده دوازده تعليقه ارسال داشته‌ام فلاني جوابي ننوشته‌اند خدا مطلع است كه تعليقجات سركاري نرسيده مگر يكي مشتمل بر كمال استقامت حال و اعتدال بال و ظهور حق و خفاي باطل خدا را شكرها گفتم و زيادتي ترقي آن جناب را در دنيا و آخرت در تحت قبه مباركه علي مشرفها الاف التحية و الثنا مسئلت نموده و دايم مي‌نمايم وقت وقت غيبت و عدم ظهور اسم و سركار در كتب اخبار ملاحظه فرموده احاديث مستفيضه مشاهده ميفرمايند كه اسم مولانا عجل اللّه فرجه ذكرش حرام است و الاسم ما انبأ عن المسمي اين كلام مختصر و مفصل آن را انشاء اللّه تعالي در وقت فرصت عرض خواهم نمود چون حامل مستعجل بود و سر راه لهذا تفصيل گذارش را نشد كه عرض كنم و اشاره كافي است و السادس النقباء و السابع النجباء و هؤلاء هم حملة العلوم خاصة و الأوّلون حملة العلوم و الآثار و الآن وقت ظهور الآخرين و الاولون لهم وقت لايتعدونه و السلم عليكم و علي الحاضرين بناديكم المسلمين لامركم المقتدين بكم و رحمة اللّه و بركاته.

صفحه ٦٥

 (مهر مبارك كه در ظهر نامه زده شده:) عبده الراجي محمد كاظم الحسيني


صفحه ٦٦



صفحه ٦٧

 هو الحفيظ تعالي
عريضة الاخلاص در بلده كرمان بمطالعه شريفه المولي الاعظم الأفخم الاجل المؤيد المسدد الممجد العالم العامل الفاضل الكامل قدوة العلماء و زبدة الفضلا محمد كريم خان سلمه اللّه تعالي مشرف شود
قطمير قطمير قطمير ٢ ٤ ٦ ٨       ١١ ص
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
بعرض مقدس ميرساند كه هنگامي ست كه از مشهد مقدس كاظمين عليهما السلم اراده تشرف بخدمت ائمه سامره عليهم السلم دارم با قلبي بغايت مشوش و مخدومي حاجي محمد علي سلّمه اللّه تعالي بعد از روانه شدن حقير روانه آن سامان بود بدين دو كلمه مصدع اوقات گرديد كه هر گاه از مجاري حال بتقاضاي («مفاصاي» هم خوانده ميشود.) مشيت حتمية استفسار فرمائيد جناب حاجي سلمه اللّه و ايّده لساني‌اند صادق و كتابي ناطق فاحفه السؤال و استخبر الحال فانه ينبئك عن الجزئي و الكلي و المجمل و المفصل و الظاهر و المخفي الّا ما استجن في الصّدور و لم‌ابرزه من بوائق الدّهور و عظايم الأمور الامر عظيم و الخطب جسيم و الحمل ثقيل و الخطر جليل يا ايها الذين امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا اللّه لعلكم تفلحون، تعاونوا علي البر و التقوي، و لاتنسوا الفضل بينكم و ليكن الاعتماد علي اللّه و الثقة باللّه و التوكل عليه و لاتجزعوا عند النوائب و لا لتواتر المصائب فان اللّه سبحانه جعل ظهور تشييد هذا الركن الاعظم الذي هو الرابع من الاركان و المتمم للبنيان باسباب نحن و له الحمد و الشكر منها و ليكن السلوك كما ادب اللّه سبحانه عند ظهور الأوّل منها من اطوار سلوك النبي صلي اللّه عليه مع الناس في مكة و تحمله شدة المحن و الابتلاء الي ان نزلت اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا الآية و عند ظهور الركن الثاني و الثالث منها من صبر اميرالمؤمنين عليه السلم و استيلاء المتغلبين و مبدء هذا الركن ايضا يحتاج الي ذلك السلوك و الادب فشمر عن ساق الجد وفقك اللّه و عض علي النواجذ و اصبر
صفحه ٦٨

 علي ما اصابك ان ذلك من عزم الأمور و اما در خصوص مسائل وقف آنچه پيش حقير دليلش واضح شد عرض كرده بخدمت حاجي ارسال خدمت داشتم البته بخدمت سامي خواهد عرض كرد تناقض فتاوي مفتي اينجا در همين مسئله ديگر ساير تفاصيل را جناب حاج معروض خواهد داشت و بجميع اتباع و احباب خود سلام برسانيد خاصه نور چشم مكرم محمد رحيم خان و السلم عليكم و رحمة اللّه و بركاته.
(مهر مبارك كه در ظهر نامه زده شده:) عبده الراجي محمد كاظم الحسيني


صفحه ٦٩



صفحه ٧٠

 بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
بعرض مقدس ميرساند كه رقيمه كريمه در احسن اوان و اشرف مكان عز ورود و شرف نزول ارزاني داشته كمال مسرت و شادماني روي نمود اي وقت تو خوش كه وقت ما كردي خوش ذكر آن فرموديد كه حقير شكايت از عدم ارسال مراسله نموده‌ام و العياذ باللّه اعراض قلبي بآن سركار نسبت دادم حاشا و كلا و معاذ اللّه ان اكون من الجاهلين مگر روابط قلوب از ميان رفته مگر مرابطات معنويه زايل شده نه واللّه كه شما در سويداي قلب جا داريد و فراموش نميشويد پس فراموش نميكنيد چگونه فراموش ميشوند قلوبي كه از يك طينت مخلوق شده و از يك آب كه آن رحمت مكتوبه است سقي شده هر گاه سخني رود محض كلام ظاهري و استيحاش از عدم وصول مكاتبات ظاهريه كه نصف المواصلات ست بنده را توقع از سركار بجهة كمال محبّت باطني آن ست كه علي الدوام مصحوب هر كس كه از آن مرز و بوم مي‌آيد گذارش حالات را مفصلا نوشته ارسال داريد كه جبر قلوب منكسره شده اطميناني بجهة دوستان حاصل شود كه تغيير در اوضاع آنا فآنا متوقع و مترقب ست و اطلاع از شيء متغير بجهة سكون نفس بعضي از اصحاب ما لازم ست لهذا به تكرار مراسلات و اطلاع كلي از مجاري حالات فائده كليه متصور است اگر گاهي گفته‌ام كه از سركار مراسلات نميرسد مرادم اين بوده نه شق ديگر و اما تشرف باين اعتاب مشرفات هر چند كمال فوز و سعادت است وليكن حفظ ثغور قلوب از تطرق شبهات ابليس كه همي جز افساد قلوب طاهره اين فرقه محقه اعزها اللّه ندارد از اوجب واجبات و الزم لوازم و رضاي خدا و خوشنودي رسول و ائمه سلام اللّه عليهم در آن ست و هر آني ثواب چندين زيارت مقبول بجهة سركار يقينا نوشته ميشود حمايت دين و حفظ قلوب يتامي و مساكين پيش ايشان سلام اللّه عليهم اعظم از زيارت صوري ايشان ست شما در آنجا زيارت ميكنيد و دوستان سركار خاصه اين ذره بي‌مقدار به نيابت آن جناب زيارت ميكنيم هر چند بئس البدل باشيم و اما حكايت حكم و قضا فاياك ثم اياك افرر من الفتيا فرارك من الاسد عمر
صفحه ٧١

 عزيز من تا مي‌تواني اين باب را بر خود مسدود كن كه اين مردم خبيث ميباشند و اتصال بايشان و تصرف در امور ايشان تضييع امر دنيا و آخرت ست وليكن گاهي واجب ميشود من باب اكل الميتة با حفظ دين درين صورت چاره جز اين نيست مثل اين حقير ضعيف نسئل اللّه التوفيق و التسديد و الاعانة كه هر گاه ميدانستم كه جائز است برايم بكسي بگويم كه پيش زيد برويد در باب حكومت واللّه كه يكروز در مجلس حكم نمي‌نشستم باري من كه مرارت و مقاسات آن را متحملم ميدانم كه چه ميگذرد آقاي من سرور من مولاي من تا مي‌تواني دينا و دنيا اين كار را ترك كن مگر عند الوجوب و آن وقت را خود بهتر ميدانيد جزاكم اللّه خير الجزاء چشمم را روشن كردي و حضرت قائم جعلني اللّه فداه از خود راضي نمودي واللّه حق نيست الا آنچه در دست است در آن سستي نكنيد در طلبش تكاسل نورزيد بكمال همت قدم گذاريد چنانچه گذاشتيد و اللّه المستعان و عليه التكلان و اما مسائل را حقير با كمال گرفتاري مدتي ست جوابش را نوشته ارسال داشتم تعجب ست كه نرسيده و اما عبا و شال را حقير به جناب مستطاب قرة العين آقا ميرزا سيد علي نگفتم كه بشما زحمت دهد و يا سركار را ازين معني مطلع سازد بلكه گفتم كه بجناب مخدوم معظم كهف الحاج حاجي محمد علي سلمه اللّه بنويسد كه اين دو را جنس خوبي خريده ارسال فرمايد قيمت آن را بكهف الحاج حاجي محمد تقي نوشته هر چه هست تسليم ايشان نمايم و مير سيد علي اين كار را بدون اذن و اراده حقير كرده و اين امر قابل زحمت دادن سركار نبود و فرمايش فرموده بوديد كه عبا را ارسال داشتم معلوم سركار باشد كه نرسيده است اما جواب آنچه اشاره بآن فرموديد كه مردم الآن اكتفا بلفظ نميكنند امري ديگر ميخواهند معلوم سركار بوده باشد كه اتصال خلق يعني شيعه بغوث اعظم جعلني اللّه فداه و عليه و علي آبائه السلم بعد از سير در چند قريه است از قراي ظاهره اول در قريه اولي در قوس صعود و آن اصحاب شريعت از اهل مجادله است و اصحاب طريقت و حقيقت بحسب مطابقه اين عالم دوم در قريه ثانيه و آن نجبااند بمعني ادني حمله علوم و اسرار در مقام ان لنا في كل خلف
صفحه ٧٢

 عدولا ينفون عن ديننا تحريف الغالين و انتحال المبطلين و سيم در قريه ثالثه و آن نقبااند بمعني ادني و اينها اصحاب افعال و مظاهر اسماي بيست و هشتگانه كه كينونت انسان قابل آنهاست و چهارم در قريه رابعه و آن نجبااند بمعني اعلي و ايشان همين نقبااند در مقام كلية يعني نزد ظهور اسم اعظم اعظم اعظم پنجم در قريه خامسه و آن نقبااند بمعني اعلي و در ايشان ظاهر شده ذكر اجلّ اعلي اعلي اعلي و نسبت اين نقبا با نجبا نسبت عرش و كرسي است با سموات سبع در جميع تأثيرات و افعال هر دو مؤثرند در وجود وليكن تأثير بهمين نسبت است ششم در قريه سادسه و آن اركان است و امر ايشان بر آنجناب عيان و نسبت اين اركان با نقبا بهر دو معني و مقام نسبت روح است بجسم چون درين قراي سير خود تمام نمود آنگاه بغوث اعظم اتصال بهم ميرساند و يفعل ما يشاء في الاكوان و مردم الآن در قريه اولي سير كرده‌اند و در قريه ثانيه در مبدء سيرند كجا بنيه متحمل سير در قريه ثالثه ميشوند و آن قراي مباركه حقيقه اسم‌اند از براي غوث اعظم صلي اللّه عليه و اله و سلم و در كافي و بحار و عوالم بابي منعقد كرده در تحريم تسمية و احاديث بسيار در نهي از تسمية وارد شده و در آن كتب مذكور است و سركار شما درينجا همين سئوال فرموديد بنده عرض كردم كه مصلحت نيست لاتسئلوا عن اشياء و الآن تفصيل امر را بالاجمال عرض كردم مردم الآن محتاج علوم‌اند از بواطن و اسرار و حقايق و انوار و آنها را نهايت نيست و بكنهش نمي‌توان رسيد هنوز وقت بيش ازين نحو نيست چنانكه قبل وقت اين مقدار هم نبود و الاشارة كافية و السلم عليكم و رحمة اللّه و بركاته در امر خود محكم باش و در آنچه بر او هستي راسخ لعل اللّه يحدث بعد ذلك امراً و السلم عليك و علي من صدّقك و صدق لك و رحمة اللّه و بركاته و توقع از سركار دارم كه نظر عنايت را از برادر مخدوم مكرم ميرزاي محيط برمداريد چنان معلوم ميشود كه اوضاع ايشان بسيار پريشان ست و السلم عليكم و رحمة اللّه و بركاته.
(مهر مبارك كه در ظهر نامه زده شده:) عبده الراجي محمد كاظم الحسيني
صفحه ٧٣



صفحه ٧٤



صفحه ٧٥

 هو الحفيظ تعالي شانه العزيز
صحيفة الموالات در دار الامان كرمان بشرف مطالعه ساطعه لامعه مخدومنا الاعظم و ملاذنا الاقدم نواب محمد كريم خان سلمه اللّه و ابقاه مشرف شود قطمير قطمير قطمير ٢ ٤ ٦ ٨
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
بعرض ميرساند كه هر چند يكماه قبل ازين عريضه ارسال داشته در جواب مراسله مباركه آن مخدوم مكرم الآن شنيدم از جناب كهف الحاج حاجي اسمعيل كه عريضه هنوز پيش ايشان ست و ارسال نكرده‌اند از مسامحاتي كه دارند لاجرم با كمال اختلال بال و اغتشاش احوال بدين دو كلمه مصدع اوقات شريف گرديد كه هر گاه مستفسر احوال اين ضعيف باشيد بحمد اللّه تعالي حيات مستعار درين ارض اقدس و مشهد مقدس علي ساكنها آلاف التحية و الثنا باقي است چون نعمتي اعظم از تشرف بمجاورت قبر مطهر اين بزرگوار روحي له الفداء نيست لاجرم جميع مكاره سهل است و الحمد للّه علي كل حال و دنيا ازمكاره خالي نيست هر جا كه باشد نميدانم كه آن جناب در چه كارند و چه ميكنند شوق ادراك فيض صحبت نه بحدي است كه وصف شود القلوب شواهد و القلب عندك فانظر ما تري فيه ليلا و نهاراً از ذكر سركار غافل و ذاهل نيستم ختم اللّه لنا و لكم بالحسني و رزقنا اللّه و اياكم خير الآخرة و الأولي و جعلنا ممن علم فعمل و نال بذلك اعظم الامل انه علي كل شيء قدير و جميع دوستان و احوال‌پرسان را سلام فراوان برسانيد و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته.
(مهر مبارك كه در ظهر نامه زده شده:) عبده الراجي محمد كاظم الحسيني
صفحه ٧٦

 تصوير نامه‌اي از سيد مرحوم (اع) به خط خودشان كه به مرحوم عالم فاضل حاج ميرزا حسن هندي مرقوم فرموده‌اند و در آن ذكر اصطلاح ركن رابع آمده است.


صفحه ٧٧



صفحه ٧٨

 يا حفيظ تعالي شانه
انشاء اللّه تعالي در لكنهو مشرف از مطالعه جناب مستطاب كروبي انتساب قدسي نصاب قدوسي ماب عليين آداب جامع المعقول و المنقول حاوي الفروع و الاصول علام فهام مخدوم مؤتمن مسدد ممتحن حاجي ميرزا حسن زيد فضله
بدوح قطمير قطمير قطمير
٨ ج الاولي سنه ١٢٥٨
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
بعرض ميرساند كه در آني سعيد و زماني خوشتر از صبح عيد بمطالعه رقيمه كريمه و كتاب كريم كه تصنيف فرموده بوديد در حدوث اراده و ما يتعلق بها من الحكم المتعلق مشرف شده سجدات شكر الۤهي بجاي آورده و اين نعمت عظمي را شكرها گفته كه مطالب الۤهيه حقه ظاهر شده و اعلاء كلمه حق شده نور ايمان در قلوب اهل ايقان باشراق در آمده و ظلمت جهل و شكوك و شبهات از قلوب صافيه و صدور منيره زايل گشته فحمدا له ثم حمدا له اين نعمت مقتضي كمال فرح و سرور آمده اما عدم اذعان اكثر ناس براي حق و عدم استماع ايشان كلمه عليا را و عدم رغبت ايشان باعلاء كلمه آل محمد سلام اللّه عليهم اجمعين و ذكر جوامع فضايل و غرايب مناقب ايشان عليهم السلم از سابق ايام و سالف ازمان بوده هميشه اين جاده طغيان مسلوك اهل عصيان بوده و پيوسته ما دامت الدولة للظالمين دنيا را اقبال با اعدا و ادبار از احباست
عتبت علي الدنيا و قلت الي متي       ** * **      اكابد همّاً بؤسه ليس ينجلي
اكلّ شريف من علي بجدوده       ** * **      حرام عليه العيش غير محلّل
فقالت نعم يا بن الحسين رميتكم       ** * **      بسهم عنادي حين طلقني علي
پس متمسكين بحق و سالكين سبيل صدق را از عدم اقبال دنيا و اعراض اهلش بايست كدورتي و ملالي حاصل نشود بلكه بايست مسرور و محبور باين نعمة عظمي و عطيه كبري بوده
لاابٰالي و لو اُهيلَتْ علي الا رض السّموات بعد نيل ولاها
صفحه ٧٩

 شكر كن خداوند عالم را كه بشما اعلاء كلمه حق در آن اطراف و اكناف بعيده فرموده حق را في الجمله ظاهر و هويدا گردانيد يا قرة عيني و مهجة قلبي هذه مقامات اول الركن الرابع يجري فيها كما جري علي اول الركن الأول و الثاني و الثالث و لن‌تجد لسنة اللّه تبديلا فان اركان الايمان اربعة لايتم الا بها و كل ركن له احكام خاصة متطابقة مع غيره من الاركان فالركن الأول لا اله الا اللّه و الثاني محمد رسول اللّه صلي اللّه عليه و اله و الثالث اميرالمؤمنين و اولاده الاحدعشر و فاطمة الصديقة اولياء اللّه و الركن الرابع اوالي من والو و اعادي من عادوا انظر حكم اوايل هذه الاركان الثلثة من وقوع الشدة و المحنة و الابتلاء ليهلك من هلك عن بينة و يحيي من حي عن بينة فكذلك حكم اول الركن الرابع فلم‌تزل هذه الشدة و المحنة حتي يعجل اللّه فرجنا بمن يزيلها
بغاةَ العلي ان العلي صعبة المرقي       ** * **      فمن خاف من ضنك البلاء فلايرقي
كتابي درين اوقات تصنيف كرده‌ام مسمي بدليل المتحيرين جواب مسئله يكي از اهل بندر ابي‌شهر كه در تحير مانده بود و از اختلاف علماء قلبش افسرده چند سؤال كرد يكي از حقير و سه از سه نفر ديگر كه دو در نجف اشرف علي مشرفها الاف التحية و الشرف و يكي در كربلاي معلي علي ساكنها الاف التحية و الثنا و آن ثلثه هيچ جواب ننوشتند زيرا كه جواب نداشتند و من بحمد اللّه تعالي جواب نوشتم و آن را مسمي به دليل المتحيرين كرده بصحابت جناب مستطاب لب الالباب قدوة الاحباب جناب ميرزا حسن صاحب حامل عريضه ارسال آن سامان نمودم مطالعه فرموده و از آن نسخ متعدده كرده باطراف بفرستيد بحضرات اهل توقف و تحير به‌نمائيد نسئل اللّه ان يهدي بها من اراد سواء السبيل و اهل خانه سركار همگي بحمد اللّه تعالي صحيح و سالم و ناخوشي جز مفارقت سركار ندارند و بقاي شما در آن اطراف صلاح دين ال ياسين سلام اللّه عليهم اجمعين ميباشد و السلم عليكم و علي من صدّقكم و صدق لكم و احبكم و اعانكم و رحمة اللّه و بركاته.
(مهر مبارك كه در ظهر نامه زده شده:) عبده الراجي محمد كاظم الحسيني
صفحه ٨٠

 فهرستهاي تفصيلي مجموعه مكارم الابرار فارسي
مجموعه مصنفات عالم رباني و حكيم صمداني
مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان كرماني
اعلي اللّه مقامه
صفحه ٨١

 فهرست جلد اول
شرح احوال مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان كرماني (اع) ١
نمونه خط فارسي مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان كرماني (اع) ٩
نمونه خط عربي مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان كرماني (اع) ١٠
بعضي از اجازات مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان كرماني (اع) و مراسلات مرحوم حاج سيد كاظم رشتي (اع) به ايشان ١١
مراسله مرحوم حاج سيد كاظم رشتي (اع) به مرحوم ميرزا حسن هندي ٧٦
فهرستهاي تفصيلي مجموعه فارسي مكارم الابرار ٨٠
فهرست جلد اول ٨١
فهرست جلد دوم ٨٢
فهرست جلد سوم ٩٢
فهرست جلد چهارم ٩٥
فهرست جلد پنجم ١٠٤
فهرست جلد ششم ١١٥
فهرست جلد هفتم ١٢٦
فهرست جلد هشتم ١٤٤
فهرست جلد نهم ١٥٤
فهرست جلد دهم ١٧٦
فهرست جلد يازدهم ١٨٩
فهرست جلد دوازدهم ٢٠١
فهرست جلد سيزدهم ٢٧٥
فهرست جلد چهاردهم ٢٨٤
فهرست جلد پانزدهم ٢٩١
صفحه ٨٢

 فهرست جلد دوم
كتاب مبارك ارشاد العوام جلد اول ٢
فهرست جلد اول كتاب مبارك ارشاد العوام
  و اين جلد بدو قسمت تقسيم ميشود :
٣ قسمت اول - در شناختن خداوند عالم و در آن چهار مطلب است :
۳ مطلب اول - درشناختن يگانگي ذات خداوند ودرآن چند فصل است :
۳ فصل - در اينكه عالم تازه پيدا شده
۵ فصل - در اينكه اين عالم صانع دارد و صانع آن حكيم است
۷ فصل - در اينكه اناسي مدني الطبع و مختلف الطبايعند و حاكم ضرور دارند
۱۱ فصل - در اينكه حاكم پيغمبران هستند و پيغمبران صاحب علامت پيغمبري بوده‌اند و همه گفته‌اند كه خدا يكي است و متخلفين خود را هلاك كرده‌اند و اگر خداي ديگر بود سكوت نميكرد
۱۴ فصل - در اينكه يكي بودن خدا مثل يكي بودن خلق نيست كه مركب از اجزاء باشد
۱۶ فصل - در اينكه مخلوق پي بذات خدا نميبرند
۱۷ فصل - در اينكه نهايت معرفت اين است كه از مصنوع پي بصانع برند و براي اين خلق صانعي است
۱۹ فصل - در بطلان مذهب وحدت وجود و صوفيه لعنهم اللّه
۲۱ فصل - در فهميدن يگانگي خداوند بطور تنزه و كمال و بيان ذات و صفت و اينكه اول دين معرفت است و بحث و جدال در خداوند كفر است
۲۵ مطلب دويم - در توحيد صفات خداوند و در آن چند فصل است :
۲۵ فصل - در صفات ذاتي و اضافه و افعال و بيان هر يك از آنها و اينكه چنانچه سخن گفتن در ذات خداوند كفر است در صفات ذاتي او هم سخن گفتن
صفحه ٨٣

 كفر است
۲۸ فصل - در اينكه صفات ذاتي چسبيده بذات نيست و غير ذات هم نيست بلكه عين ذات اوست چنانكه خودش خود را ستوده
۳۰ فصل - در بيان كمال توحيد در صفات ذاتي خداوند
۳۲ فصل - در بيان صفات اضافه كه قرين بخلق ميشود پس خلق است و چون خلق شريفي است خداوند بخود نسبت داده
۳۴ فصل - در صفات افعال و بيان اينكه تا خداوند فعلي از او سرنزده آن فعل صفت او نيست
۳۵ فصل - در اينكه خداوند بيگانگي خود در صفات جلوه فرموده و اين يگانگي خلق او است و اين را واحديت گويند و يگانگي ذاتي را احديت گويند و بيان فرق اين دو
۳۸ فصل - در اينكه براي چيزها دو اسم است يكي اسم همه آن و يكي اسم اجزاء و صفات آن و اينكه اسم علامت است و علامت چند قسم است زيد گفتني هست زيد نوشتني هست و زيد شنيدني هست و شكل زيد هم هست و حقيقة اسم زيد شكل آن است و همچنين است اسماء خداوند
۴۲ مطلب سيوم - در توحيد افعال خداوند است و در آن چند فصل است :
۴۲ فصل - در معني فعل و كار و اينكه كار جنبش كارگر است و جنبش هر كاري مناسب آن كار بايد باشد و همچنين اسباب آن
۴۴ فصل - در اينكه خدا محتاج بجنبش نيست و خلق محتاج بجنبشي هستند تا از رضا و غضب خدا مطلع شوند و جنبشي در جنبشي است تا بيك جنبش ميرسد كه بي‌واسطه اراده خدا را مطلع ميشود
۴۷ فصل - در اينكه اسباب بعضي لطيف‌ترند و بعضي كثيف‌تر و هر چه بالاتر است لطيف‌تر است تا سبب آخر كه نماينده صفت يگانگي خداست بلكه يگانگي خدا همان است و بيان توحيد افعال
۵۱ فصل - در تحقيق مسئله بدا و اسباب آن
صفحه ٨٤

 ۵۵ فصل - در اينكه خدا را دو لوح است لوح محفوظ و لوح محو و اثبات و علم اولي مخصوص خداست و علم دويمي را ائمه و انبياء دارند و بيان شب قدر
۵۷ فصل - در بيان عدل خداوند و اثبات آن
۵۸ فصل - در اينكه عدل از اصول دين و جزو معرفت خداست و اصل جداگانهٔ نيست مثل ساير صفات خداوند كه همه از اصول دين است و سخن در اصول پنجگانه و اينكه ميگويند صفات ثبوتيه هشت است از طريقه سنيان است و حديث ندارد و بيان قول شيخ مرحوم اعلي اللّه مقامه كه فرموده‌اند پنج است
۶۴ فصل - در بيان مسأله جبر و تفويض كه نه اين است و نه آن و دلائل بر اين مطلب
۶۸ فصل - در بيان امر بين الامرين و حكمت آن
۷۱ مطلب چهارم - در توحيد عبادت و پرستش خداوند بيگانگي و در آن چند فصل است :
۷۲ فصل - در اينكه همه خلق بنده خدايند
۷۳ فصل - در وضوح قبح بت‌پرستي و اينكه سنيان كه خود خليفه قرار دادند و صوفيان كه صورت مرشد پرستيدند و عوام ما كه علماي بد را تقليد ميكنند همه اينها بت‌پرستي است
۷۷ فصل - در فرق ميان معبود و جهت عبادت و مثل هر يك
۸۲ فصل - در اينكه بايد جهت عبادت را براي معبود خواست نه برعكس و باميد بهشت يا ترس جهنم نبايد عبادت كرد بلكه محض اطاعت بايد عبادت كرد
۸۴ فصل - در اينكه در هر مرتبه از مراتب از جسم و نفس و عقل جهت عبادت فرق ميكند و بيان جهت عبادت جسم
۸۶ قسمت دويم - در معرفت پيغمبران است و در آن چهار مطلب است :
صفحه ٨٥

 ۸۶ مطلب اول - در اينكه در هر عصري پيغمبري ضرور است و صفت آن و در آن چند فصل است :
۸۶ فصل - در معني پيغامبر و پيغام‌آور
۸۷ فصل - در حكمت خلق و بني‌آدم كه شهري طبيعتند و طبايع مختلفه دارند و اختلاف آنها موجب فساد است پس حاكمي ضرور دارند
۹۴ فصل - در اينكه براي خلق فايده‌ايست كه ظاهر نميشود مگر با بقاي خلق و باقي نميمانند مگر اينكه نفع و ضرر خود را بدانند و آن را نميدانند مگر بتعليم انبياء
۹۶ فصل - در اينكه خدا يگانه است و خلق مختلف و از واحد خبر نميشوند مگر بواسطه واحد معتدلي مثل اعضاء انسان كه از روح خبر نميشوند مگر بواسطه قلب
۹۹ فصل - در اينكه پيغمبران بمنزله دل هستند و رعيت اعضاء و چنانكه واسطه فيض شريعت هستند واسطه ايجاد خلق هم هستند
۱۰۰ فصل - دربيان صفات پيغمبرمعصوم وبيان معاني عصمت در چهارمقام
۱۰۴ فصل - در اينكه پيغمبر بايد معصوم باشد و حاكم اگر معصوم نباشد حاكم ديگر ميخواهد
۱۰۹ فصل - در اينكه پيغمبر بايد صاحب معجزه باشد و بيان شرافت انسان بر جن وملك واينكه بايد هركاري راكه پنهان است علامت آنرا طلب‌كرد
۱۱۴ فصل - در فرق معجزه با سحر و بيان صفات صاحب معجزه و ساحر
۱۱۶ فصل - در اينكه حاكم خدائي و گمراه‌كننده شيطاني مشتبه نميشوند و اينكه دو مختلف هر دو حق نيستند و اينكه ساحر اگر مدعي امري از جانب خداوند شود خدا سحر او را باطل ميكند
۱۱۹ فصل - در اينكه عصمت سر همه كمالات است و بيان صفات لازمه پيغمبران
۱۲۷ فصل - در اينكه پيغمبر بايد معصوم از سهو و نسيان و خطا باشد و بايد در
صفحه ٨٦

 امر دين سهو نكند
۱۳۴ فصل - در اينكه نطفه پيغمبر بايد پاك باشد و براي هر جسدي روحي مناسب آن است و بعض صفات پيغمبران
۱۴۰ فصل - در اينكه خدا از ادراك خلق بالاتر است و بايد اشخاص معتدلي را در ميان خلق برانگيزاند
۱۴۴ فصل - در اينكه وجود پيغمبر از حكمت و لطف خداست و امر او بايد كامل باشد و بر احدي مشتبه نشود
۱۴۷ فصل - در بيان اينكه خلق چون از اغواي نفس صلاح خود را ترك ميكردند خداوند هم امور عظيمه را طبيعي آنها قرار داد مانند خوردن و خوابيدن و از آن جمله است حس احتياج بكسي كه رفع احتياج دنيا و آخرت آنها را بنمايد و حس احتياج به پيغمبر و امام و ركن رابع طبيعي اين خلق است
۱۵۵ مطلب دويم - در اثبات پيغمبري پيغمبر آخر الزمان و فضايل آن جناب است و در آن چند فصل است :
۱۵۵ فصل - در اينكه شبهه نيست كه محمد بن عبداللّه (ص) آمده و ادعاي پيغمبري فرموده و معجزه هم داشته و از آن جمله است كتاب و سنت او و خدا هم امر او را باطل نكرد
۱۵۷ فصل - در بعض وجوه اعجاز قرآن و دليل تقرير خداوند كه كسي مثل آنرا نياورده
۱۶۱ فصل - در اينكه قرآن اعظم معجزات است و باقي و دائم است و مشتمل بر علوم بسيار است و اينكه علم اشرف معجزات است
۱۶۶ فصل - در بيان بعض فضايل قرآن و اينكه عقل و علم محمدي است قولي و حروفي و پيغمبر حقيقت قرآن است و اينكه عالم كتاب فضايل آل‌محمد است و كتابهاي آسماني گوشه‌اي از قرآن است
۱۷۳ فصل - در اينكه اعظم دليلها بر اثبات پيغمبران تقرير و تصديق خداست و تحقيق اين دليل
صفحه ٨٧

 ۱۷۸ فصل - در اينكه حكمت ناقص باعث شكست است و بعضي از فضايح اعمال باب مرتاب و اينكه شيطان هر كسي مناسب اوست
۱۸۸ فصل - در اينكه اعظم دليلها بر حقيت پيغمبر شريعت او است كه با جميع عقول سليمه موافق است
۱۸۹ فصل - در اينكه نور هر چيزي تابع اوست و خلق تابع نور خدا و مختارند وبراي هرخلقي پيغمبري وشريعتي است وپيغمبرما برهمه‌پيغمبراست
۱۹۹ فصل - در اختلاف مصلحتهاي خلق در هر عصري و تطبيق عالم كبير با انسان كه عالم صغير است
۲۱۲ فصل - در اقبال و ادبار عقل و تنزل و ترقي خلق و اينكه پيغمبران مقدمه پيغمبر ما بودند و هر چه در وجود مقدم است در ظهور مؤخر است
۲۱۷ فصل - در كيفيت رسانيدن پيغمبر صلي اللّه عليه و آله تكاليف جمادات و نباتات و حيوانات را بآنها و اينكه او اول ما خلق اللّه است و در هر مرتبه از مراتب خلق تنزل فرموده
۲۲۶ مطلب سيوم - در معرفت پيغمبر آخر الزمان است در چهار مقام و در آن چهار مقصد است :
۲۲۶ مقصد اول - در معرفت بيان است و در آن چند فصل است :
۲۲۷ فصل - در احديت ذات و امتناع رسيدن خلق باو و اينكه وجه او خلق او است كه آنرا برگزيده و چون شريف است بخود نسبت داده
۲۳۰ فصل - در اينكه خدا خلق را از چيزي نيافريده است
۲۳۱ فصل - در محال بودن فهم ذات خدا بر جميع خلق و اينكه راه مسدود است و طلب مردود
۲۳۳ فصل - در اينكه خدا محتاج بعبادت نيست و خلق محتاج عبادتند و جهت بندگي را خدا بايد خلق كند و تا خداوند تكليفي نكرده نبايد بر خود تكليف قرار داد
۲۳۴ فصل - در اينكه اصل بندگي معرفت صانع است و اينكه كلام انبياء و اوليا
صفحه ٨٨

 را حمل بر حقيقت بايد كرد
۲۳۸ فصل - در اينكه خدا را مكاني نيست و در همه جا بذات خود حاضر است و رمزي در اين مقام
۲۴۲ فصل - در اينكه خدا بود و خلق نبودند و اول خلق پيغمبر است و آل‌محمد صلوات اللّه عليهم و معرفت ايشان هم محال است و آنچه ما بفهميم از جور خودمان است
۲۴۴ فصل - در اينكه بالاتر از اين عالم هزارهزار عالم و هزارهزار آدم است و پيغمبر در همه آن عوالم پيغمبر است
۲۴۵ فصل - در اينكه خلق مأمورند بتوحيد خداوند بطوري كه خودش خود را ستوده و اينكه پيغمبر صلي اللّه عليه و آله ستايش خداست
۲۴۹ مقصد دويم - در معرفت معاني است و در آن چند فصل است :
۲۵۰ فصل - در بيان معني معاني كه عرب آن را ظاهر ميگويد
۲۵۰ فصل - در اينكه آنچه در خلق هست در ذات محال است و خدا علت خلق نيست
۲۵۶ فصل - در اينكه خلق اول را نهايتي نيست پس محيط است
۲۵۷ فصل - در اينكه همه اسماء و صفات خدا فرع وجود پيغمبر است و او است اسم اعظم اعظم اعظم
۲۵۹ فصل - در معاني سفلي كه مقام شيعيان است و شيعه كتاب مبيني است كه جميع علوم در آن ثبت است و نميتوان آنرا خواند مگر بتعليم استاد بالغ
۲۶۱ مقصد سيوم - در معرفت ابواب است و در آن چند فصل است :
۲۶۱ فصل - در اينكه خدا غني است و خلق محتاج باسبابند و اسباب هر عالمي بر حسب آن عالم است
۲۶۵ فصل - در اينكه هر سبب خاصي بابي است براي فيض خاصي و هر كه طالب هر فيضي است بايد بباب خاص آن رجوع كند
۲۶۸ فصل - در اينكه بعضي ابواب جزئي است و بعضي كلي و باب اعظم
صفحه ٨٩

 پيغمبر است صلي اللّه عليه و آله
۲۷۱ فصل - در اينكه ذات خداوند هميشه بر يك حال است و تغيري در آن نيست و هر چه غير از ذات است متغير است و تغير در ذات خدا نيست
۲۷۶ فصل - در اينكه علت و سبب خلق بايد پيش از خلق ايجاد شود
۲۷۸ فصل - در اينكه پيغمبر علت فاعلي است و ذات مستقلي نيست و شريك خدا نيست بلكه خلقي است ضعيف نزد خداوند
۲۸۰ فصل - در اينكه پيغمبر و ائمه صلوات اللّه عليهم باب خدا هستند بسوي خلق و باب خلقند بسوي خدا و هر كه از غير باب داخل شود دزد است
۲۸۶ مقصد چهارم - در معرفت رسالت است و در آن چند فصل است :
۲۸۶ فصل - در تعداد مراتب انسان از فؤاد تا جسم و اينكه معرفت رسالت تكليف جسم است
۲۸۹ فصل - دراينكه خلق محتاج بمعلم هستند و معلم از جور خلق بايد باشد
۲۹۰ فصل - در اينكه پيغمبري علامت خدائي لازم دارد
۲۹۳ فصل - در اينكه پيغمبر اشرف از جميع خلق است و بايد بر جميع معجزه داشته باشد
۲۹۶ فصل - در اينكه انسان مركب است از ده قبضه نه قبضه آسمان و يك قبضه عناصر
۲۹۷ فصل - در اينكه عالم از شعاع جسم پيغمبر خلق شده
۲۹۸ فصل - در اينكه پيغمبران بعضي مبعوث بر نفس خود هستند و بعضي مبعوث بر قومي و بعضي بر كل عالم و هر مخلوقي را دو جهت است
۳۰۲ فصل - در دليل عقل بر خاتميت پيغمبر و كيفيت تنزل و ترقي عقل
۳۰۷ فصل - در اينكه پيغمبر صلي اللّه عليه و آله منزه‌ترين خلق است از صفات خلقي و شبيه‌ترين خلق است بصفات خداوندي
۳۱۰ فصل - در بيان اينكه بعد از اعتدال حقيقي اعتدال اضافي هست و بيان اعتدال انبيا و مقام قطبيت و عليت ايشان و كيفيت نزول وحي
صفحه ٩٠

 ۳۱۸ فصل - در بيان اينكه بدن پيغمبر و ائمه تدريجي زماني است و عقل و روح و نفس ايشان تدريجي دهري است و الهام دهري لازم دارد و اما فؤاد ايشان محتاج بيك الهام بيش نيست
۳۲۲ مطلب چهارم - در بيان حقيقت معراج است و در آن چند فصل است :
۳۲۴ فصل - در اينكه وقتي پيغمبر صلي اللّه عليه و آله تشريف آورد كه مردم بت‌پرست بودند و سنگ و آتش و حيوان ميپرستيدند
۳۲۶ فصل - در اينكه پيغمبر صلي اللّه عليه و آله در هر عالمي قطب و قلب آن عالم است و بيان كيفيت هضم غذا و صفا و حكايت آن
۳۳۳ فصل - در اينكه معجزه امر محالي نيست و با اسباب مناسب خود ميشود نهايت خلاف عادت متعارفي است
۳۳۷ فصل - در اينكه بدن بشري پيغمبر بهترين ابدان است و بيان مناسبت روح و بدن و اينكه بدن آن حضرت اشرف از عرش است
۳۴۱ فصل - در فرق ميان بدن اصلي و بدن عارضي و اينكه ممكن است حضرت امير (ع) از اعراض اين عالم چند بدن بگيرد
۳۴۴ فصل - در اينكه بدن پيغمبر و ائمه كلي است مانند جسم مطلق
۳۴۶ فصل - در اينكه براي افلاك و عناصر حيزي است كه بالطبع در مكان خود ميايستد
۳۴۸ فصل - در اينكه هر چه از جاي خود بزير بيايد آنچه بخود بگيرد دخل بذات او ندارد و پيغمبر اول موجودات است و اين عرضها نبود
۳۵۰ فصل - در اينكه لطيف از كثيف ميگذرد و صدمه بآن نميزند مانند آتش كه از سنگ ميگذرد و شكايت از بي‌فهمان
۳۵۳ فصل - در اينكه شخص كلي عالم را بوجود خود پر كرده و عروج او از همه اطراف است
۳۵۵ فصل - در بيان تنزل عقل تا اين خاك و بيان قوس نزول و صعود و بيان قاب قوسين
صفحه ٩١

 ۳۵۹ فصل - در بيان بعض اخبار معراج و بيان سدرة المنتهي و رفرف اخضر و جبرئيل و روح و نماز پروردگار
۳۶۶ فصل - در بيان معراج حضرت رسول بجسم شريفش و لباس و نعلين و كيفيت آن
۳۶۸ فصل - در رد اقوال حكما كه بمعراج روحاني قائل هستند
صفحه ٩٢

 فهرست جلد سوم
كتاب مبارك ارشاد العوام جلد دوم ٢
فهرست جلد دوم كتاب مبارك ارشاد العوام
اين جلد در بيان حقيقت معاد است كه در ضمن مقدمه و چند فصل بيان شده است :
٢ مقدمه - در بيان اموري كه تقديم آنها لازم است
٦ فصل - در اينكه اين عالم را صانعي است حكيم و بجهت فايدهٔ خلقت فرموده و اين دنيا فايده خلقت نيست
١٠ فصل - در اينكه بعد از اقرار بخدا و اخبار انبيا اقرار بآخرت محل شبهه نيست
١٢ فصل - در اينكه لفظ و معني مانند روح است و جسد و مناسبت ميان آنها لازم است و معاني محكمه الفاظ محكمه لازم دارد و معاني متشابهه الفاظ متشابهه
١٦ فصل - در اينكه هر چه نزديكتر بمشيت خداست لطيف‌تر است و اين عالم در نهايت دوري است و كثيف‌تر است و بيان عالم ذر و گرفتن عهد توحيد و نبوت و امامت و ركن رابع
٢٣ فصل - در اينكه عوالم همه موجودند بدليل وجود اين عالم و انسان نمونه عالم است
٢٥ فصل - در اينكه هر چيزي از خزانه مخصوص خود آمده و بطلان قول صوفيه كه همه چيز را از يك حقيقت دانسته‌اند و بيان سلسله طوليه و اينكه پيغمبر بنفس نفيس خود همه خلق را دعوت فرمود
٣١ فصل - در اينكه خلق از يك ماده نيستند و در ماده و صورت هر دو اختلاف دارند و بطلان وحدت وجود
٤٦ فصل - در بيان سلسله طوليه و اينكه عود هر چيزي باصل خود آن است
صفحه ٩٣

 ٥٠ فصل - در اينكه عرضها دخلي ببدن اصلي انسان ندارد و بيان جسم اصلي انسان
٥٤ فصل - در اينكه ثواب و عقاب بر جسم اصلي است و بدن مؤمن بر شكل انسان است و بدن غير مؤمن بر هيئت غير انسان
٥٩ فصل - در اينكه بدن اصلي و بدن عرضي هر يك اقتضائي دارند و تقويت هر يك تضعيف ديگري است
٦١ فصل - در اينكه جسم اصلي هر صورتي كه گرفت در لوح محفوظ ثبت ميشود و بيان كيفيت ثبت
٦٥ فصل - در اينكه اعمال هم خلق خدايند و هميشه ميمانند اعمال نيك بصورت بهشت و اعمال بد بصورت جهنم
٧١ فصل - در بيان كيفيت صعود انسان و بيان اينكه هر چه در وجود مقدم است در ظهور مؤخر است
٧٨ فصل - در اينكه ترقي دو جوره است يكي بعنايت عامه يكي بعنايت خاصه
٧٨ فصل - در معني حديث جامع الاخبار در كيفيت خلق اين عالم
٨٩ فصل - در تطبيق انسان با اين عالم و بيان ترقي آن
٩٧ فصل - در اينكه اعراض اين بدن محل آنها اين عالم است و بدن اصلي بآخرت ميرود
٩٨ فصل - در بيان حقيقت مردن و ملك الموت و مردن مؤمن و كافر و بيان بهشت و جهنم و ملائكه
١٢٢ فصل - دراحوال قبرتا قيامت وملك نقاله واحوال ماحضين‌ومستضعفين
١٤١ فصل - در بيان برزخ و عصيان آدم و عصمت انبياء و جنت و نار برزخ
١٥٧ فصل - در بيان نفخ صور و اسرافيل و سنگ بيت المقدس و كعبه و كربلا و تبديل آسمان و زمين
١٧٥ فصل - در مجمل احوال محشر و تبديل آسمان و زمين و زمين قيامت و
صفحه ٩٤

 تفسير ان يوماً عند ربك كالف سنة مما تعدون
١٧٨ فصل - در احاديث محشر و معني پائين آمدن خدا و احترام مسجد كوفه در قيامت و قبله شدن آن و كربلا
١٨٩ فصل - در اينكه حشر براي هر چيزي است و همه مختارند و جزا بعد از عمل است و ثواب هر كس بقدر شعور او است و عود هر چيزي بمبدء او است و معني حديث قدسي اي پسر آدم من خدائي هستم بآنچه بگويم بشو ميشود
٢٠٢ فصل - در منبر وسيله و مقام محمود و كليدهاي جنت و نار كه بحضرت امير عليه السلام داده ميشود
٢١٣ فصل - در پريدن نامه اعمال و بسخن آمدن اعضا و شهادت شهود
٢٢٩ فصل - در ميزان و سنجيدن اعمال و اينكه يك ذره طاعت سنگين‌تر است از عالم عالم گناه
٢٤١ فصل - در صراط و گردنه‌هاي آن و اينكه اعلايش معرفت است و پائينش شريعت
٢٥٩ فصل - در بيان حوض كوثر و بيان شفاعت است
٢٧٠ فصل - در حقيقت حساب است و سرمايهٔ كه خداوند باشخاص داده و معني اياب الخلق اليكم و حسابهم عليكم
٢٨٧ فصل - در بيان شفاعت و شفاعت علما و بطلان تناسخ و فايده عمل بنيابت از مرده
٣٠٤ فصل - در صفت جنت و نار و اينكه خلق دو جهت دارند و بيان مثلث نور و ظلمت و اختلاط طينتها و تقسيم اعمال بدنيوي و برزخي و اخروي و اينكه جزا عين عمل است و اينكه بهشت در آسمان است و جهنم در زمين و كيفيت تبديل اعمال مؤمنين و كفار و بيان اعراف
صفحه ٩٥

 فهرست جلد چهارم
كتاب مبارك ارشاد العوام جلد سوم ٢
فهرست جلد سوم كتاب مبارك ارشاد العوام
اين جلد در معرفت امامان است و در آن چند مطلب است :
٢ در بيان علت تصنيف كتاب
٣ مطلب اول - در معرفت ائمه طاهرين و معرفت مقامات و بعض فضايل ايشان است كه در پنج مقصد بيان ميشود :
٣ مقصد اول - در اثبات امامت ائمه طاهرين است بدليلهاي ظاهري و در آن چند فصل است :
٣ فصل - در اينكه خلقت عالم بر نهج حكمت است و خداوند براي هر دردي دوائي خلقت فرموده پس براي جهالت مردم پيغمبران فرستاده و امامان قرار داده است
٥ فصل - در اينكه بني‌آدم مدني الطبعند و مختلف الطبايع و فساد خواهند كرد پس حاكمي ميخواهند عالم عادل
٩ فصل - در اينكه چون آن حاكم عادل از وضع الهي است بايد بطور كمال باشد و معصوم و مطهر
١٠ فصل - در اينكه مردم منافع و مضار خود را نميدانند و بايد حجتي در ميانشان باشد
١١ فصل - در تتميم اثبات مطلب فصل سابق
١٤ فصل - در اينكه صلاح و فساد مردم روز بروز تفاوت ميكند و بايد در هر عصري پيغمبري يا امامي باشد كه خير و شر مردم را بآنها برساند
١٥ فصل - در اينكه نفع و ضرر مردم نهايت ندارد و عالم بآنها فقط پيغمبر معصوم است و كفايت نميكند كه آن پيغمبر بعد از خودش حامل شريعتي نداشته باشد
صفحه ٩٦

 ١٧ فصل - در كيفيت اعتقاد سنيان در ابلاغ شرع بعد از پيغمبر صلي اللّه عليه و آله و رد بر آنها
٢٦ فصل - در اينكه امام عالم عادل را كه معتدلترين مردم است غير از خدا و پيغمبر كسي نميشناسد و بايد امام را خدا و پيغمبر معرفي كنند و الا درست نميشود
٢٩ فصل - در تتميم اثبات مطلب فصل سابق
٣٢ فصل - در اثبات امامت بدليل ظاهر كه هر پادشاهي براي ملك خودش جانشيني معين ميكند
٣٤ فصل - در اينكه ابوبكر و خلفاء بعد از او باجماع مسلمانان از جانب پيغمبر منصوص نبودند و همچنين باجماع مسلمانان معصوم نبودند و منصوص بودن حضرت امير عليه السلام
٣٥ فصل - در دليل از قرآن بر نص بخلافت حضرت امير عليه السلام و حديث غديرخم
٣٨ فصل - در اثبات امامت ائمه اثني‌عشر بدليل تقرير و تسديد خداوند
٤٥ فصل - در اثبات اينكه چون مخلوق دستشان بخالق نميرسد بايد در هر عصري آئينه سرتاپانماي صفات الهي در ميان مخلوق باشد و در اينكه دارنده اين مقام بايد از جانب خداوند منصوص باشد و داراي معجزه باشد و بشور و اجماع مردم نميشود
٥٢ فصل - در رد قول آنها كه ميگويند حجت خدا بالغ نيست و باهل ينگي‌دنيا (آمريكا) اسم ديني و آئيني نرسيده است و بيان عالم ذر و خلقت خلق و دفع شبهه تواريخ جوك
٦٩ فصل - در اثبات امامت ائمه عليهم السلام باينكه دوستي و محبت ايشان باجماع شيعه و سني واجب است
٧٣ مقصد دويم - در معرفت بيان ائمه اطهار عليهم السلام كه در ضمن چند فصل بيان ميشود :
٧٣ فصل - در اينكه چون خداوند از ادراك مخلوق بيرون است و خلق هم كه بايد خدا را بشناسند ميبايد مظاهري براي خداوند باشد كه خلق بواسطه آنها خدا را بشناسند و آن مظاهر ائمه‌اند عليهم السلام
صفحه ٩٧

 ٧٨ فصل - در احاطه جسم مطلق نسبت باجسام و آيت و وصف بودنش براي خداوند و معني : من عرف نفسه فقد عرف ربه ، و بيان فؤاد
٨٢ فصل - در اينكه الفاظ نسبت بمعاني بمنزله تن است نسبت بروح و ذات خداوند جان الفاظ نميشود و رد بر صوفيه
٨٥ فصل - در اينكه معرفت ائمه ببيان عين معرفت خداوند است و ذات خدا از حد معرفت بيرون است مگر بوصفي كه خود را بآن ستوده و آن وصف ائمه‌اند عليهم السلام
٨٧ فصل - در اينكه معرفت خداوند در معرفت ائمه است كه نفس پيغمبرند و خود پيغمبر هم از ادراك خلق بيرون است
٩١ مقصد سيوم - در معرفت ائمه اطهار است بمعرفت معاني و در آن چند فصل است :
٩١ فصل - در اينكه معرفت بيان مخصوص بتوحيد ذات است و معرفت معاني راجع بتوحيد صفات و معني : من عرف مواقع الصفة بلغ قرار المعرفة
٩٦ فصل - در اينكه آنها كه حضرت امير را خدا دانسته‌اند نه خدا را شناخته‌اند و نه حضرت امير را و اين جماعت غاليند در لفظ و مقصرند در معني
١٠٥ فصل - در اينكه تمام صفاتي كه براي خداوند اثبات ميشود در وجود ائمه اطهار است و اسمهاي اعظم خداوند ايشانند
١٠٧ فصل - در اينكه سخنهائي كه از معرفت بيان و معاني خداوند در وجود پيغمبر گفته شده است براي انس مردم بوده و الا پيغمبر از حد تعريف بيرون است و تمام معرفتها در مقام حضرت امير است
١٠٨ فصل - در بيان اينكه روح القدس بهمراهي ائمه اطهار است و عظمت ملائكه و روح و بيان درختان بهشت و منار نور و علم امام باشياء و لوح
صفحه ٩٨

 و قلم
١٢٠ مقصد چهارم - در معرفت ائمه اطهار عليهم السلام بمعرفت ابواب و در آن چند فصل است :
١٢١ فصل - در اينكه ائمه باب خدايند بسوي خلق و باب خلقند بسوي خدا
١٢٣ فصل - در اينكه مرد نسبت بزن مقام عقل را دارد نسبت بمقام نفس و مقام مادر داشتن ائمه اطهار نسبت بكليه مؤمنين
١٣٢ فصل - در اينكه حقيقت محمديه كه صاحب مقام بيان و معاني و ابواب است تمام اين صفات را در مقام فاطميت داراست
١٣٤ فصل - در اينكه ذات خداوند غيب الغيوب است و تمام خلق در رتبه ذات او ممتنعند و علت فاعلي بودن ائمه اطهار عليهم السلام باين نحو كه براي خداوند اسباب و آلاتند نه اينكه با خدا شريك باشند
١٣٨ فصل - در اشارهٔ بباطن باطن در خصوص اينكه نزديكي و دوري خداوند باشياء نه مثل نزديكي و دوري مخلوق است نسبت بيكديگر
١٣٩ مقصد پنجم - در معرفت ائمه اطهار عليهم السلام بمعرفت امامت و در آن چند فصل است :
١٤٠ فصل - در تركيب عناصر و صعود آنها از جماديت تا قرب خداوند تا آنكه بجائي ميرسد كه قابل وحي ميشود
١٤٨ فصل - در اينكه چيز لطيف از كثيف ميگذرد و كثيف خبر نميشود و بيان احديت خداوند و واسطه بودن پيغمبران و امامان و معني : انا اصغر من ربي بسنتين
١٥٣ فصل - در اينكه ادراك خداوند محال است و خلق مكلف بمعرفت قائم مقام خدايند كه آن اشرف كائنات باشد و بعد از آن امامان
١٥٦ فصل - در فضائلي كه سنيان براي حضرت امير قائلند و خطبه ابوبكر در شأن آن بزرگوار
١٦٢ فصل - در فضائل ائمه اطهار كه منير عالمند و تمام مخلوقات از نور ايشانند
صفحه ٩٩

 و ايشان هزارهزار دهر قبل از خلق بوده‌اند
١٦٩ فصل - در اينكه نور پيدائي صاحب نور است و الا ظلمت است و اصل همه نورها آل‌محمدند عليهم السلام و ايشانند ظاهر خدا
١٧٦ فصل - در اينكه ذات خداوند ازلي است و اول جلوه آن هم كه نور پيغمبر و ائمه اطهار است ازلي است و ايشانند وجه خدا كه هلاك نميشود و طاعت ايشان باعث محبت خداست و بيان عبادت جسم و مثال و نفس و عقل و فؤاد
١٨٦ فصل - در ذكر احاديثي كه در فضيلت و محبت اميرالمؤمنين و ائمه اطهار وارد شده و معاني و حكمتهاي آن احاديث
٢٠٢ مطلب دويم - در ذكر بعضي از اسرار شهادت سيدالشهداء عليه السلام و مصائب ساير ائمه و انبياء و اولياء و در آن دو مقصد است :
٢٠٣ مقصد اول - در كليه اسرار و علل مصائب انبياء و اولياء عليهم السلام كه در چند فصل بيان ميشود :
٢٠٣ فصل - در اينكه چون خداوند از حد ادراك بيرون است و بايد واسطگاني در ميان خلق از جنس خود خلق باشند كه داراي علامات و صفات خدائي باشند اگر آن واسطگان مبتلي بمصائب و محن نميشدند مردم بواسطه متصف بودن ايشان بصفات خدائي درباره آنها غلو ميكردند
٢٠٥ فصل - در اينكه بواسطه عبادت در نزد خداوند مقرب ميشوند و از جمله عبادات ابتلاء بمصائب و محن و صبر بر آنهاست لذا انبياء و اولياء آن مصائب را براي خود خريده‌اند
٢١٠ فصل - در اينكه چون خداوند براي هر عملي اثري و اجري قرار داده براي عمل دنيوي اجر دنيوي و براي عمل اخروي اجر اخروي لذا بجهت اعمال ظاهره خوب كفار چنين قرار داده كه در دنيا منعم باشند و انبياء و اولياء هم مقهور و مظلوم دست آنها باشند و در ضمن مؤمنين عاصي هم بواسطه اعمال بد ظاهره خودشان بسبب گرفتاري در دست دشمنان از
صفحه ١٠٠

 معاصي پاك شوند
٢١٥ فصل - در اينكه چون انسان بواسطه مصيبت‌زدگي دوستش محبتش زياد ميشود و در دوستي خالصتر ميشود خداوند چنين قرار داده كه انبياء و اولياء عليهم السلام در دنيا بلباس مظلوميت ظاهر شوند تا جمعي از مؤمنين را از معاصي و اعراضشان پاك كند
٢٢٠ مقصد دويم - در بعضي از اسرار شهادت حضرت سيدالشهداء عليه السلام و در آن چند فصل است :
٢٢٠ فصل - در اينكه خداوند حضرت پيغمبر و ائمه و حضرت فاطمه عليهم السلام را در عالم لاهوت خلقت فرموده و بر همه مخلوقات برتريشان داده كه در وجود مقدس ايشان ابدا ظلمتي راهبر نيست مگر بقدر قطره سركه در درياي بزرگ و بعد از آن ساير مخلوقات را بواسطه بودن وجود ايشان خلقت كرد
٢٢٢ فصل - در اينكه خداوند بعد از خلقت آل‌محمد (ع) وجود پيغمبران را خلق كرد كه اندك ظلمتي مشوب نور وجودشان ميباشد و بعد از آن ساير اناسي را كه نور و ظلمتشان مخلوط است هر كسي بيك طوري خلقت فرمود
٢٢٦ فصل - در بيان نتيجه دو فصل سابق راجع باينكه آفتاب وجود مقدس سيدالشهداء عليه السلام براي برطرف كردن ظلمات وجود اناسي بطور مظلوميت و مقهوريت تابيد تا خورده خورده رطوبات معاصي مردم را بخشكاند و اگر بنا بود بصرافت حرارت و نوري كه دارد بتابد عالم اناسي را ميسوخت
٢٣٠ فصل - در اينكه اثر هر چيزي را غير از مؤثر خودش چيز ديگر تغيير نميتواند بدهد و مصيبت‌زدگي و ابتلاء اهل عالم كه اثر و نور سيدالشهداء است باين واسطه است كه خود سيدالشهداء بلايا و محن را بر خود خريده است و در اينكه چون حقيقت خضوع و بندگي در آن بزرگوار جلوه‌گر
صفحه ١٠١

 بوده ابوعبداللّه ناميده شده
٢٣٤ فصل - در بيان و اثبات اينكه چون هر يكي از محمد و آل‌محمد عليهم السلام در صفتي از صفات تفرد و تمحض داشته‌اند كه من‌جمله حضرت سيدالشهداء در عبادت و خضوع تمحض داشته لذا ابوعبداللّه ناميده شد و در خضوع و عبادت پدر پيغمبر كه عبداللّه است شمرده ميشود و ضمناً در بيان اينكه چرا حضرت صادق عليه السلام را ابوعبداللّه ناميدند
٢٤٩ فصل - در بيان اينكه هر چه بنده در مقام بندگي از خود بگذرد انوار خدا را بيشتر و بهتر نماينده ميشود و محض همين براي حضرت سيدالشهداء بزرگيها و شرافتهاست از قبيل شفاعت و استجابت دعا در تحت قبه‌اش و شرافت زمين كربلا و امثال اينها كه براي ساير ائمه عليهم السلام نسبت داده نميشود و ضمنا در بيان اينكه چون طبايع مردم مختلف است حضرت سيدالشهداء انواع مصائب را بجان خود خريده كه صاحبان آن طبايع مختلفه را شفاعت كند
٢٦١ مطلب سيوم - در بيان رجعت ائمه اطهار و حكمتهاي غيبت و ظهور امام عصر عجل اللّه فرجه كه در ضمن چند فصل بيان ميشود :
٢٦٢ فصل - در بيان اينكه پس از آنكه خداوند احد قديم مشيت را آفريد مشيت را تنزل داد تا بخاك اين عالم رسيد و خورده خورده باز همين خاك را ترقي داده در مراتب جمادي و نباتي و حيواني و انساني بالا برده تا آنكه انسان را بعد از ميرانيدن بعالم برزخ و قيامت رسانيد
٢٦٩ فصل - در بيان تطبيق عالم كبير با انسان و ترقي عالم از جماديت تا انسانيت و ظهور قائم و رجعت و كيفيت مردن عالم
٢٧٩ فصل - در تتميم و تفصيل مطلب فصل سابق و در ضمن در بيان اينكه عالم چون بسن مراهقه رسد شرورش زياده شود و روايت حديث پيغمبر صلي اللّه عليه و آله در علائم آخر الزمان
٢٨٤ فصل - در بيان اينكه همچنانكه طفل مادامي كه بالغ نشود عقلش ظاهر
صفحه ١٠٢

 نميشود بهمين طور تا وقتي كه عالم كبير بالغ نشود عقلش كه وجود امام زمان است ظاهر نخواهد شد و ضمناً در بيان بعض علل غيبت
٢٩٢ فصل - در بيان اينكه ائمه اطهار عليهم السلام در مقابل تقيه ولايت خودشان را اظهار نفرموده‌اند و حضرت رسول صلي اللّه عليه و آله هم در موضوع ولايت ائمه تقيه ميفرموده است
٢٩٤ فصل - در بيان علائم بلوغ عالم و علائم حتمي و غير حتمي ظهور حضرت حجت عجل اللّه فرجه از قبيل خروج سفياني و دجال و صداي آسماني و غيرها
٣٠٥ فصل - در اينكه چون زمان غيبت بآخر رسد اعراض و امراض تمام شود و بركتها و فيضها از آسمان بريزد و بركتها از زمين بيرون آيد
٣٠٦ فصل - در بيان اينكه بهمان طوري كه طبيب هر روزي دوا و غذاي مريض را تغيير ميدهد تا ايام بحران رسيده بهبودي حاصل كند و غذاي صحيح بخورد طبيب عالم كبير هم كه حضرت حجت باشد هر روزي بنحوي اين ملك را نگاهداري ميكند تا ايام بحرانش برسد و ظهور فرمايد و شرع صحيح و كتاب صحيح را كه جديد شمرده‌اند بياورد
٣٠٩ فصل - در بيان اينكه تنزل عقل در عهد حضرت آدم بمنتها درجه رسيد و بواسطه نداي پيغمبران بناي صعود و ترقي را گذارده تا آنكه در زمان ظهور حضرت حجت مردم در عالم هورقليا خدمت امام خواهند رسيد
٣١١ فصل - در بيان اينكه روز ظهور حضرت حجت بر حسب حكمت بايد روز نوروز و روز عاشورا باشد
٣١٢ فصل - در ذكر بعضي اخبار در كيفيت خروج حضرت حجت عليه السلام
٣١٥ فصل - در ذكر حديث مفضل در كيفيت ظهور امام و خروج سفياني و بيرون آوردن شيخين از قبر و گذاردن گناه اهل عالم بگردن آن دو و آمدن سيد طالقاني و رجعت حضرت پيغمبر (ص) و سيدالشهداء و باقي ائمه
صفحه ١٠٣

 عليهم السلام و شكايت كردن حضرت فاطمه و حضرت امير و ساير ائمه و شيعيان در نزد حضرت رسول از ظلمهائي كه بآنها رسيده
٣٣٦ فصل - در ذكر احاديث ديگر باز در كيفيت ظهور امام عليه السلام و احوال آن حضرت
٣٤٥ فصل - در بيان اينكه چون امام ظهور فرمايد و حضرت پيغمبر و ائمه اطهار رجعت فرمايند و عقل عالم كامل گردد اجل عالم دررسد و حضرت پيغمبر و ائمه از زمين بالا روند و صور دميده شود
٣٤٧ فصل - در ذكر چند حديث ديگر راجع برجعت و سلطنت سيدالشهداء عليه السلام و مردن عالم
صفحه ١٠٤

 فهرست جلد پنجم
كتاب مبارك ارشاد العوام جلد چهارم ٢
فهرست جلد چهارم كتاب مبارك ارشاد العوام
و اين جلد در معرفت شيعه است كه در ضمن سه باب بيان ميشود :
٣ باب اول - در معرفت نقباء و نجباء و شرح فضايل و مقامات ايشان و لزوم محبت و معرفت و طاعت ايشان و در اين باب سه مقام است :
٣ مقام اول - در اثبات لزوم وجود ايشان در هر عصري و اين مقام مبتني بر ده مطلب است :
٥ مطلب اول - در اثبات لزوم وجود ايشان بادله حكم ظاهره و در آن چند فصل است :
٥ فصل - در اثبات اينكه مردم چون مدني الطبع و مختلف الطبايعند و باين جهت نزاع ميكنند و پادشاهي ضرور دارند و براي هر فردي هم ميسر نميشود كه بشخص سلطان برسند پس واسطگاني لازم دارند كه وجود بزرگان رعيت باشد
١٢ فصل - در جواب كسي كه بگويد خداوند حاكم علي الاطلاق كافي است و ديگر وجود حاكمي ضرور نيست
١٥ فصل - در اثبات اينكه حاكم سابق رفع حاجت مردم بعد را نميكند و در هر دوره حاكمي مشهود ضرور است
١٨ فصل - در اثبات اينكه اگر چه خداوند حاكم علي الاطلاق است ولي بواسطه اينكه مخلوق قابل استفاضه از خداوند نيستند پيغمبري ضرور دارند و بعد از رحلت و غيبت اوصياء پيغمبر حاكم مشهودي لازم دارند و تفصيل حديث هشام
٢٢ فصل - در مطابقه ظاهر با باطن كه چنانچه در ظاهر پادشاهي ضرور است و وزيري معاشر پادشاه و امراء و اركان بهمين طور در باطن هم بعد از
صفحه ١٠٥

 پيغمبر و ائمه بزرگان شيعه و اركان هستند
٢٨ فصل - در بيان اينكه خداوند خلقش را محتاج بيكديگر خلقت كرده و حاجت هر يكي را بديگري رفع ميكند و چنانكه گرسنگي آفريده و نان هم آفريده براي رفع جهالت مردم هم در هر دوره علمائي قرار داده
٣٠ فصل - در بيان اينكه خداوند بحكمت خود طبيعت عالم را طوري قرار داده كه هر فرزندي پدر ملاصقي داشته باشد تا آنكه همگي بحضرت آدم متصل شوند و در نتيجه در بيان اينكه مؤمنين ولو اينكه اولاد ايماني پيغمبر و علي صلوات اللّه عليهما هستند ولي معذلك پدر ايماني ملاصقي ضرور دارند
٤١ فصل - در بيان اينكه چون غالب مردم حتي اهل علمشان طالب دنيا هستند و كمتر كسي در قيد دين و مذهب است لذا مذهب حافظ و معيني لازم دارد كه مراد وجود بزرگان شيعه است
٤٩ فصل - در بيان اينكه همان طوري كه طفل انساني روز بروز ترقي ميكند و از حالت نطفه بودن خرده خرده بالاتر آمده و متولد ميشود و هر سالي مقتضياتي دارد تا انسان چهل ساله بشود بهمان طور عالم كبير هم يك وقتي حالت نطفگي داشته و خرده خرده بالا آمده تا در آخر الزمان مثل جواني شده كه بمعلمين بزرگ احتياج دارد
٦٩ فصل - در بيان اينكه چون غرض از ارسال رسل ترقي كردن مردم بوده خداوند مردم هر دوره را بقدر فهم و شعور آنها امتحان و افتتان فرموده و براي هر دورهٔ يك نوع حجتي كه داراي معجزات و كرامات بوده‌اند قرار داده و در ايام غيبت امام عصر و خصوصاً در آخر الزمان كه شعور و علم مردم زياد شده ديگر محتاج بديدن كرامت و معجزه نيستند بلكه بايد علمائي ازجانب امام عصر باشند كه بعلوم خودشان مردم را ترقي دهند
٧٩ مطلب دويم - در اثبات لزوم وجود نقباء و نجباء بادله مجادله بالتي هي احسن و در آن چند فصل است :
صفحه ١٠٦

 ٧٩ فصل - در بيان اينكه خداوند حكيم كه خلق را براي فائدهٔ خلقت كرده چون قوابل آنها مختلف است و خداوند هم از ذات خودش اقتضائي ندارد پس بهر كس بقدر قابليت و سعيش آن فائده را ميرساند
٨٢ فصل - در اثبات اينكه مخلوق چون در درجات مختلفه واقعند فيض و فائده خلقت اول بآنها كه بخداوند نزديكترند ميرسد بعد بآنها كه دورترند و طفره ممكن نيست
٨٥ فصل - در بيان اينكه هر كس بصفات كمال آراسته است بخداوند نزديك‌تراست وفيض خداوند اول بآن وبعد بواسطه آن بمادون ميرسد
٨٨ فصل - در بيان و اثبات اينكه خلق كه در درجات مختلفه افتاده‌اند مانند دايره‌هاي نور چراغ نسبت بچراغ اگر صاحب درجه پائين‌تر بخواهد يك قدم بالاتر رود و در درجه بالاتر ايستد بكلي معدوم و محترق شود
٩٥ فصل - در ذكر بعضي احاديث كه در فضل مؤمن و نجباء و نقباء وارد شده است
١١٠ مطلب سيوم - در اثبات لزوم وجود نقباء و نجباء بادله موعظه حسنه و در آن چند فصل است :
١١٠ فصل - در بيان اينكه هر مطلبي كه بدليل موعظه حسنه ثابت شود يقيني است كه شك در آن راهبر نميشود
١١٣ فصل - در اثبات لزوم وجود نقباء و نجباء بدليل موعظه حسنه
١١٧ فصل - در اثبات وجود نقباء و
صفحه ١٠٧

 نجباء باين نحو كه همان طور كه ممكن است در عالم هم خوب باشد و هم بد و هم عالم باشد و هم جاهل و قدرت خدا محدود بخلقت جاهل تنها يا عالم تنها نيست پس اگر گفته شود كه نقباء و نجباء وجود ندارند بايد چنين تصور شود كه خداوند عاجز از خلقت ايشان است و بعلاوه تمام مردم تمام عالم را كه نگشته‌اند شايد ايشان در جائي باشند كه مردم خبري و اطلاعي ندارند
١٢٤ فصل - در جواب كسي كه بگويد وجود خود امام عصر از بودن نقباء و نجباء كفايت ميكند و ديگر وجود آنها لزومي ندارد
١٢٧ مطلب چهارم - در اثبات لزوم وجود نقباء و نجباء بادله حكمت كه شأن بالغين و كاملين است و در آن چند فصل است :
١٢٨ فصل - در اثبات اينكه چون خداوند خلق را براي معرفت خودش خلقت كرده و خلق هم كه بذات او نميرسيدند براي هر خلق پائين‌تري خلق بالاتري را واسطه معرفت قرار داده پس براي عوام مردم علماء را و براي علماء نجباء را و براي نجباء نقباء را واسطه معرفت قرار داده است
١٣٥ فصل - باز در اثبات مطلب فصل سابق به بياني ديگر و شرحي مفصل‌تر و طرح ايرادي كه كسي گويد كه اگر واسطگاني در بين لازم است پس عوام مردم بچه نحو از پيغمبر يا امام استفاده و استفاضه ميكردند
١٤١ فصل - در بيان و جواب ايرادي كه در آخر فصل سابق ايراد شده راجع باينكه اگر واسطگاني لازم است عوام مردم بچه نحو از پيغمبر يا امام استفاده و استفاضه ميكردند
١٤٣ مطلب پنجم - در اثبات لزوم وجود نقباء و نجباء بآيات ظاهره محكمه كتاب و در آن چند فصل است :
١٤٤ فصل - در دلالت آيه : و جعلنا بينهم و بين القري التي باركنا فيها ، الخ
١٤٩ فصل - در دلالت آيه : ليس البر باَن تأتوا البيوت من ظهورها ، الخ
١٥٥ فصل - در دلالت آيه : السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار ، الخ
١٦٠ فصل - در دلالت آيه : انا انزلنا التورية فيها هدي ، الخ
١٦٢ فصل - در دلالت آيه : يا ايها الذين آمنوا اتقوا اللّه و كونوا مع الصادقين
١٦٥ فصل - در دلالت آيه : يرفع اللّه الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات ، الخ
١٦٧ مطلب ششم - در اثبات لزوم وجود نقباء و نجباء باخبار صحيحه متواتره و در آن چند فصل است :
١٦٧ فصل - در اخباري كه ذكر نقباء و نجباء شده و دلالت بر لزوم معرفت
صفحه ١٠٨

 ايشان ميكند
١٦٩ فصل - در اخباري كه دلالت دارد بر اينكه در عالم ذر ميثاق بركن رابع را از ملائكه و جن و انس و هر چيزي گرفته‌اند
١٧٤ فصل - دراخباري كه دلالت ميكند بر اينكه شيعه ركن رابع ايمان است
١٧٨ فصل - در احاديثي كه دلالت دارد بر اينكه شيعيان كبار در هر عصري هستند و بايشان خدا حفظ ميكند عباد و بلاد را و دين و ايمان را
١٨٧ فصل - در اخباري كه دلالت ميكند بر وجوب تولاي ايشان و قبول از ايشان و تسليم امر ايشان و رجوع بسوي ايشان و عدم جواز رد بر ايشان
١٩٣ فصل - در بيان فرق ميان شيعه و دوست و اخبار داله بر اين مطلب
٢٠٥ مطلب هفتم - در اثبات لزوم وجود نقباء و نجباء بآيات آفاق كه خداوند حق را در آنها ارائه كرده است
٢٠٩ مطلب هشتم - در اثبات لزوم وجود نقباء و نجباء بآيات انفس كه خداوند آنرا مرآت حق قرار داده است
٢١٣ مطلب نهم - دراثبات‌لزوم‌وجودنقباءونجباءباجماع‌شيعه وسني جميعاً
٢١٩ مطلب دهم - در اثبات لزوم وجود ايشان باتفاق عقلاء از ملل و نحل
٢٢٥ مقام دويم - در شناختن فضايل و مقامات نقباء و نجباء و بيان رتبه و اعداد آنها در هر عصري و اين مقام بدو مطلب تقسيم ميشود :
٢٢٦ مطلب اول - در شناختن مقامات و فضايل ايشان كه در يك مقدمه و چهار باب بيان ميشود :
٢٢٦ مقدمه - در اينكه چقدر و به چه نحو ممكن است فضايل ايشان را بيان كرد و در آن چند فصل است :
٢٢٦ فصل - در اينكه چون مردم متحمل نيستند قدر خيلي كمي از فضايل ايشان را ميتوان بيان كرد
٢٢٧ فصل - در اينكه بهمان نحو كه توحيد و نبوت و امامت در چهار مقام بيان كرده شده مقامات و فضايل نقباء و نجباء نيز در چهار مقام كه در ضمن
صفحه ١٠٩

 چهار باب باشد بيان ميشود :
٢٢٧ باب اول - در معرفت نقباء و نجباء بمعرفت بيان و در آن چند فصل است :
٢٢٧ فصل - در اثبات اينكه خداوند از جنس مخلوق نيست و خلق از ادراك خدا عاجزند
٢٢٨ فصل - در بيان اينكه خداوند آل‌محمد را هزارهزار دهر قبل از خلق خلقت كرده و خلق را از نور ايشان آفريده و دست احدي بايشان نميرسد
٢٢٩ فصل - در اينكه خداوند از نور آل‌محمد انبياء را و از نور انبياء شيعيان را آفريده است
٢٣٠ فصل - در اينكه خدا خلق را براي معرفت آفريده و چون خلق بخالق نميرسيد در هر رتبه وصفي براي خود آفريده كه هر كس آنرا شناخت خدا را شناخته
٢٣٣ فصل - در بيان اينكه هر داني كه بخواهد بالاتر از خود را شناسد چارهٔ جز اين نيست كه بالاتر در لباس پائيني جلوه كند و هم‌درجه پائيني شود تا داني عالي را بشناسد
٢٣٨ فصل - در بيان اينكه بهمان نحو كه در بدني روح ناميه بروز كند نبات خوانده ميشود و روح انساني بروز كند انسان خوانده ميشود درجات انسانيت هم در هركسي آنقدري كه بروز كند بهمان اسم خوانده شود
٢٣٩ باب دويم - در معرفت نقباء و نجباء بمعرفت معاني و در آن چند فصل است :
٢٣٩ فصل - در بيان اينكه تمام صفات خدا خلق اوست و صفت در ذات يافت نميشود
٢٤٠ فصل - در بيان اينكه صفات خدا در تمام درجات خلق جلوه‌گر است و اگر بنا بود صفات خدا در يك مرتبه از مراتب خلق مجتمع بود مابقي ديگر با اينكه مكلفند خدا را بصفاتش بشناسند بمعرفت خدا دسترسي نداشتند
صفحه ١١٠

 ٢٤٢ فصل - در اينكه صفات خدا كه در هر مرتبه هست نه محض تصور ذهني است بلكه در وجود اشخاصي واقعيت خارجي دارد
٢٤٤ فصل - در اينكه ظهور و تجلي خداوند در هر مرتبه عقل است
٢٤٥ باب سيوم - در معرفت نقباء و نجباء در مقام ابواب و در آن چند فصل است :
٢٤٥ فصل - در اينكه چون مشية اللّه اول خلق است و بلاكيف احدي از خلق از مشيت فيض‌ياب نشوند مگر بواسطگاني
٢٤٦ فصل - در اثبات اينكه بعضي باب فيضند براي بعضي
٢٤٧ فصل - در اينكه مراد از ابواب فيضها ابواب باطني است و در اينكه وجود ناقص خودش دليل است بر اينكه ابوابي هست كه فيض از آن ابواب ميرسد
٢٥٠ فصل - در دفع اين شبهه كه بعضي تصور ميكنند كه ممكن است شخص جاهلي از پيغمبر يا از امام يك چيزي بگيرد يا علمي بياموزد بدون واسطه بودن وسائط حقيقي
٢٥١ فصل - در اينكه بابيت كليه مخصوص محمد و آل‌محمد است عليهم السلام و ساير ابواب جزئيند و هر كدام از انبياء و شيعيان مقام معلومي دارند
٢٥٥ فصل - در رفع اشتباه غاليان كه ميگويند مراد مشايخ از اين بيانشان كه ميگويند شيعيان واسطه فيضند يعني شيعيان بذره ذره چيزهائي كه فيض بتوسط ايشان بآنها ميرسد عالمند
٢٥٧ فصل - در بيان اينكه اصل غلوي كه مردم درباره مشايخ دارند منشأش از عامه است
٢٥٩ فصل - باز در بيان مقام بابيت كه اول فيض بصاحبان اين مقام ميرسد بعد بسايرين و در ضمن در رد صوفيه
٢٦٥ باب چهارم - در معرفت نقباء و نجباء در مقام پيشوائي و ظاهر و در آن
صفحه ١١١

 چند فصل است :
٢٦٥ فصل - در بيان اينكه انسان داراي چهار مقام است مقام حقيقت و مقام معنويت و مقام برزخ ميان معني و صورت و مقام صورت
٢٦٦ فصل - در اثبات اينكه شيعه بايد مشايع امامش باشد و الا تابع اعادي امام است و در ذكر بعضي از مطاعن صوفيه
٢٦٨ فصل - در ذكر حديث همام در صفات مؤمن و چند حديث ديگر
٢٧٥ فصل - در اينكه صاحب ركن رابع ايمان ( شيعه ) بايد داراي صفات مذكوره در فصل سابق باشد و بعلاوه عالم بشريعت و طريقت و حقيقت هم باشد كه تمام اين علوم را از كتاب و سنت استنباط كند
٢٧٨ مطلب دويم - دربيان فرق ميان نقيب و نجيب و درآن چند فصل است :
٢٧٨ فصل - در بيان و تفصيل اينكه هر كسي داراي هشت مرتبه است چهار مرتبه غيب و چهار مرتبه شهاده و بيان تمحض هر كسي در يكي از اين هشت مرتبه
٢٨٤ فصل - در بيان اينكه مقامات نقباء و نجباء كليةً چهار است نقابت كليه و نجابت كليه و نقابت جزئيه و نجابت جزئيه و اينكه نجيب بايد جميع علوم را از ادله بيست و هفتگانه كه اصول آنها نه دليل است بيرون بياورد و شرح ادله بيست و هفتگانه
٢٨٩ فصل - در تفصيل و بيان اينكه نفس كليةً دو نفس است نفس ناطقه مطلقه و نفوس جزئيه و دفع اشتباه و غلوي كه ممكن است جهال درباره نفوس جزئيه مثل نفوس انبياء و نقباء و نجباء تصور كنند
٢٩٢ فصل - در بيان اينكه هر كدام از فؤاد و عقل و نفس و جسم را عرصه‌ايست كه هر عرصه بالاتري نسبت بعرصه پائينتري محيط است و بيان اينكه جبرئيل بچه كيفيت وحي ميآورد و بيان مقام صاحب فؤاد و صاحب عقل و صاحب نفس و صاحب جسم
٢٩٦ فصل - در بيان اينكه نقباء اگر چه در عالم نفوسند ولي آئينه و نماينده مقام
صفحه ١١٢

 عقلند
٢٩٩ فصل - در بيان و تفصيل اينكه نقباء را دو مقام است مقام كليت و مقام جزئيت
٣٠١ فصل - در اينكه چون حضرت پيغمبر در مقام ظهور عقل كلي است و حضرت امير در مقام ظهور نفس كلي هر كدام از نقباء و نجباء را كه جهت عقل بر او غالب است بحضرت پيغمبر و هر كدام را كه جهت نفس بر او غالب است بحضرت امير خصوصيتي است
٣٠٢ فصل - در بيان اعداد نقباء و نجباء در هر عصري
٣٠٤ مقام سيوم - در اثبات لزوم طاعت و معرفت و محبت نقباء و نجباء و اينكه معرفت ايشان از اركان دين است و بولايت ايشان در ميثاق عهد گرفته شده و در آن چند فصل است :
٣٠٥ فصل - در اثبات لزوم طاعت و معرفت اين بزرگواران بادله عقليه ظاهريه
٣١٠ فصل - بمناسبت لزوم طاعت نقباء و نجباء در بيان و رد اينكه عمل بمظنه جايز نيست و بايد عمل به يقين كرد
٣١٥ فصل - در تتميم مطلب فصل سابق در اينكه نقباء و نجباء در علم خودشان بر بصيرتند
٣١٥ فصل - باز در اثبات لزوم معرفت نقباء و نجباء ببياني مفصل‌تر و در اينكه مردم معتقد بداشتن مذهب صحيحي نيستند
٣٢٣ فصل - بمناسبت آخر فصل سابق در بيان اينكه مذهب تصوف در اين امت دبيبي دارد و بيان رفتار و كردار متصوفه و شرح اخلاق آنها كه بكلي از اسلام خارجند
٣٣٣ فصل - در اثبات اينكه در غيبت امام عليه السلام صلاح نيست كه نقباء و نجباء باسم نقابت و نجابت ظاهر باشند و بيان علل گرويدن مردم بدور رؤساي ضلالت و من‌جمله بدور باب مرتاب
صفحه ١١٣

 ٣٤١ فصل - در بيان اينكه ميان رعيت و امام عليه السلام هشت قريه است و هنوز مردم بقريه سيوم و چهارم نرسيده توقع دارند خداوند قريه‌هاي بالاتر را اظهار فرمايد
٣٤٤ فصل - در اثبات اينكه معرفت نقباء و نجباء از اركان دين است و در ميثاق بولايت و طاعت ايشان عهد گرفته شده بطريق دليل عقل
٣٤٨ باب دويم - در معرفت اخوان و لزوم تولي و خلوص محبت و يگانگي با ايشان و اداء حقوقشان و در آن مقدمه و چند فصل است :
٣٥٠ مقدمه - در اينكه همچنانكه در عالم شهاده مردم پدر و مادر و برادر نسبي و رضاعي دارند در عالم غيب هم مؤمنين و كفار پدر و مادر و برادر نسبي و رضاعي دارند
٣٥٦ فصل - در معرفت كساني كه لايق برادري حقيقي و اشخاصي كه لايق برادري ظاهري هستند و در اين فصل دو بيان است :
٣٥٦ بيان اول - در كسي كه لايق برادري ظاهري هست يا نه
٣٦٦ بيان دويم - در بيان برادران ثقه و صفات و علامات ايشان
٣٦٩ فصل - در بيان اينكه براي شناختن برادران حقيقي و يا رضاعي دليلي بهتر از دل انسان نيست و اخبار و شواهد اين مطلب
٣٧٤ فصل - در بيان حقوق برادران ثقه كه پس از بيان و شرح مفصل بالاخره يكصد و پنجاه حق تعداد ميكنند
٣٩٢ فصل - در بيان حقوق اخوان مكاشره است
٤٠١ فصل - در فضيلت اداء حقوق اخوان است
٤١٠ فصل - در عقاب كسي كه حقوق اخوان را ضايع كند
٤١٢ فصل - در تحريص بر گرفتن برادران
٤١٤ فصل - در عدد برادران كه بايد هر كسي چند نفر برادر گيرد
٤١٧ باب سيوم - در معرفت اعداء و لزوم تبري و تنافر از ايشان و در آن چند فصل است :
صفحه ١١٤

 ٤١٧ فصل - در اينكه طينتهاي مؤمنين و كفار بهم مخلوط است و بايد نور از ظلمت جدا شود و ميزان جدا شدن طينت مؤمن از كافر
٤١٩ فصل - در بيان اينكه از علامات منافق اين است كه ظاهراً اقرار بتوحيد كند و با غير موحدين دوستي كند
٤٢٢ فصل - در اثبات اينكه ايمان همان محبت بخدا و اولياء خداست
٤٢٣ فصل - در بيان اينكه در ايام غيبت امام احكام ظاهري اسلام بر منافقين جاري ميشود
صفحه ١١٥

 فهرست جلد ششم
رساله در جواب شيخ محمد كردستاني ٢
رساله در جواب حاج محمدصادق كرماني ٣٢
رساله در جواب شاهزاده محمدولي ميرزا در طي الارض ٤٤
رساله همدانيه در جواب بعض اخوان همدان ٥٦
رساله در جواب شيخ يوسف كردستاني ٧٠
رساله در جواب سؤالاتي از بندر بوشهر ٨٦
ترجمه كتاب مبارك ازهاق الباطل ١٠٠
رساله تيرشهاب در رد باب ٢٨٢
رساله رد باب مرتاب ٣٣٦
رساله در جواب مرحوم ميرزا ابراهيم يغما (دستانيه) ٣٧٤
رساله در جواب ملا حسينعلي تويسركاني ٣٩٢
رساله ركن رابع ٤٤٤
فهرست رساله در جواب شيخ محمد كردستاني
٢ در بيان علت تصنيف كتاب
٣ ترجمه سؤال - بهشت و جهنم حق و دائم هستند لكن برهان بر امتناع لاتناهي هم قائم است و افراد با اينكه واقف بر حدي نميشوند معلوم پروردگارند و الا عدم علم او ببعض لازم ميآمد كه نقص است پس اگر نهايت دارند معني دوام چيست و اگر دائمند برهان آن چيست
٣ فصل - در بيان معني احديت خداوند عالم جل شأنه و اينكه او غير متناهي است
٤ فصل - در اينكه هر چه جز ذات احد است خلق اوست و ممكن است و امر و خلق هر دو حادث و ممكن و مخلوق خدايند و بيان امكان مطلق و مقيد و اينكه وقت امكان مطلق را سرمد مي‌نامند
صفحه ١١٦

 ٨ فصل - در بيان معني سرمد و دهر و زمان و اينكه حادث را ذاتي و صفتي است و ذات كليه عالم وجود مبهم عالم است و صفات آن تعينات و حالات عارضه آن و هر عالمي با چشمي از جنس همان عالم مشاهده ميشود
١٣ فصل - در بيان اينكه دو صورت در آن واحد بر ماده عالم زمان حاصل نشود و صورت ماضي و مستقبل در قوه آن است و صورت موجود همان صورت بالفعل است و صورت زماني حقيقت آن در دهر است و براي نفس دهري توارد حالات نيست و هميشه بر يك حال است و بيان معني سرمد
١٧ فصل - در بيان فرق بين متناهي و غير متناهي و اينكه آنچه از امكان باكوان آمده متناهي است و تا نيامده غير متناهي و براي فيض خداوند انقطاع نبوده و نخواهد بود و شرح معني ملك قديم
٢٣ ترجمه سؤال - اراده تعلق بغير معلوم نمي‌گيرد و علم هم تعلق بغير مراد نميگيرد پس جمع بين اين دو چگونه است
٢٥ ترجمه سؤال - چگونه انسان مكلف بنظري ميشود كه بآن معرفت صانع خود را حاصل كند در حالي كه هنوز صانع خود را نشناخته است
٢٧ ترجمه سؤال - علم كه بايد مطابق معلوم باشد اگر چنانكه بعضي گفته‌اند عبارت از صورت باشد چگونه با معلوم تصديقي مطابق ميشود
فهرست رساله در جواب حاج محمدصادق كرماني
٣٢ در بيان علت تصنيف كتاب كه سؤال سائل از حقيقت حظائر جنان بوده
٣٢ در بيان معني حظيره و ذكر حظاير ميان بهشت و جهنم و ايراد بعض احاديث وارده در اين باب
٣٨ در شرح دار آخرت بطور اختصار
فهرست رساله در جواب شاهزاده محمدولي ميرزا در طي الارض
صفحه ١١٧

 ٤٤ در بيان علت تصنيف كتاب كه سؤال از معني و كيفيت طي الارض است و تقسيم مطالب آن بمقدمه و چهار فصل:
٤٤ مقدمه - در مجملي از معرفت جسم مقدس معصومين صلوات اللّه عليهم اجمعين
٥٠ فصل - در اينكه اجساد اصليه معصومين (ع) كلي است و اجساد عرضيه ايشان تابع اجساد كليه است پس همان طور كه فلك الافلاك جميع افلاك را در يك شبانه‌روز بر دور عالم ميگرداند ايشان هم ميتوانند همين بدن عنصري را در يك چشم بهم‌زدن در جميع آسمان و زمين بگردانند و بازآورند
٥٢ فصل - در اينكه طي الارض باين وجه ممكن است كه چون جسد در جميع ذره ذره اين عالم هست اين بدن بشري را در اينجا معدوم و متفرق كنند و جسدي ديگر در جاي ديگر تركيب فرمايند
٥٢ فصل - در اينكه ممكن است اين جسد را در بلدي معدوم نكنند و لكن مخفي نمايند و در بلدي ديگر بدني ديگر آشكار فرمايند
٥٣ فصل - در اينكه ممكن است كه مثلا قطعهٔ از زمين طوس را امر فرمايند بزمين موضع قيامشان نزديك شود و ساير زمينها در اين مابين در هم پيچيده شوند
فهرست رساله همدانيه در جواب بعض اخوان همدان
٥٦ در بيان علت تصنيف كتاب
٥٧ سؤال - اعتقاد فرق اثني‌عشريه اين است كه خداوند جامع صفات كمال و منزه از صفات ذميمه است و از حكيم فعل قبيح نبايد صادر شود و حكما گفته‌اند كه از واحد جز واحد صادر نميشود
٥٩ سؤال - و شي‌ء واحد صادر از ذات حق حقيقت خاتم النبيين است (ص)، آيا همه اين موجودات متخالفه اشراق آن نور مقدسند يا خير و ظلمت كه
صفحه ١١٨

 از نور اشراق نميكند پس از كجا آمده
٦١ سؤال - اگر قابليت ظلمت موجود بود و نور وجود بر او تابيد قوابل قديم بوده و محل حوادث نميگردند و هر گاه اين عالم جمعا موجود واحد است و همه اجزاء آن لازمه يكديگرند امتياز بد و خوب چرا بايد ظاهر شود
٦٣ سؤال - خداوند ميدانست كه قوم موسي بجزئي اختلافي ايراد خواهند گرفت چرا وعده سي شب را چهل شب كرد
٦٤ سؤال - ائمه (ع) كه علل اربع هستند علت فاعلي و غائي را تصور كرده‌ام اما علت مادي و صوري بودن ايشان را بيان فرمائيد
٦٥ سؤال - كيفيت التقاط مطلب از صفحات جفر جامعه چگونه است
فهرست رساله در جواب شيخ يوسف كردستاني
٧٠ در بيان علت تصنيف كتاب
٧٠ ترجمه سؤال - معني ام الكتاب چيست و آيا از عالم امر است يا خلق و آيا فوق حقيقت محمديه (ص) است كه اين باطل است و يا تحت آن است كه در اين صورت معني عدم علم راسخين بآن چيست
٧١ در بيان اينكه مراد از ام الكتاب لوح محفوظ است و براي آن ظاهري و تأويلي و باطني است و شرح مراد از ظاهر ام الكتاب
٧٨ در بيان اينكه مراد از تأويل ام الكتاب نفس كليه الهيه است
٨٠ در بيان اينكه مراد از باطن لوح محفوظ صدر ولي است عليه السلام
٨٢ ترجمه سؤال - علم كه از مقوله كيف باشد يا عين معلوم است كه لازمه آن اتحاد جواهر و اعراض و عدم تفاوت مقولات است يا عين معلوم نيست كه لازمه آن عدم علم بعين معلوم و معقولات است
فهرست رساله در جواب سؤالاتي از بندر بوشهر
٨٦ در بيان علت تصنيف كتاب
صفحه ١١٩

 ٨٦ سؤال - چگونه جمع ميشود فرمايش: من عرف مواقع الصفة بلغ قرار المعرفة، با فرمايش: و كمال التصديق به نفي الصفات عنه
٨٩ سؤال - تعدد ذات در فرمايش: لم‌يزل اللّه ربنا عز و جل و العلم ذاته و لا معلوم، و فرمايش: السلام علي ذات اللّه العليا، و فرمايش: يا من دل علي ذاته بذاته، با حكم قل هو اللّه احد چگونه جمع ميشود
٩٠ سؤال - ميان عبد و معبود و عبادت جنسيت لازم است و حال اينكه خداوند منزه از مجانست مخلوقات است پس عبادت چگونه بايد كرد
٩٣ سؤال - مقصود از العلم علمان علم الابدان و علم الاديان چيست و اگر حرارت غريزي در انسان صغير همان رحمن مستوي است در انسان كبير رحمن كيست اگر خداست كه همان قول وحدت وجود است و اگر امر اللّه مفعولي است پس مصاديق اسماء و الفاظ چيست
فهرست ترجمه كتاب مبارك ازهاق الباطل
١٠٠ خطبه كتاب و ذكر سبب تأليف
١١١ باب اول - در اينكه قرآن كلامي است صدق و راست و نظير و مانند ندارد و هر كس جز اين بگويد كافر است و در اين باب شش فصل است:
١١١ فصل - در بيان معني دو اصطلاح « كلام » و « معني » و مراتب آن دو
١٢٠ فصل - در اينكه چطور ميشود كلامي معجز باشد و مثل آن را كسي نتواند بياورد و فرق بين آن و آنچه معجز نيست
١٣٥ فصل - در فضل و شأن قرآن
١٥٠ فصل - در نقل بعض خرافاتي كه اين باب مرتاب آورده و ابطال آن خرافات
١٦٤ فصل - در بيان شيوه‌هاي مكر او و اينكه شيطان چگونه او را تسخير كرده
١٦٩ فصل - در امر معجزه و اينكه كاري يا كلامي چگونه ميشود كه معجز
صفحه ١٢٠

 شود
١٧٩ باب دوم - در اثبات آنكه خروج و جهاد اين شخص خلاف اجماع و نصوص شيعه است و فسقي است ظاهر كه مرتكب شده و در آن سه فصل است:
١٧٩ فصل - در ذكر اخبار وارده در تجهيز لشكر و خروج و برافراشتن لواء براي غير معصوم و شرايط دعوت به سوي خدا و جهاد در راه او و اينكه هر كس آن شرايط در او جمع نباشد مجاز باين امور نيست
١٩٢ فصل - در رفع شبهه سائلي كه تصور كرده كامل معتدل اختصاص به صورت خاصي ندارد و در هر مرتبه‌اي به كل خود ظاهر شده و بنا بر اين پائينترها همان بالاترها هستند كه در اين عرصه ظاهر شده‌اند و بايد همان مقامات را داشته باشند و توضيح بطلان اين تصور
٢٠٥ فصل - در خروج با سيف قبل از قيام قائم عجل اللّه فرجه
٢١٣ باب سوم - در علامات نقبا و نجبا و در آن سه فصل است:
٢١٤ فصل - در شناختن نقبا و نجبا بر سبيل اجمال و اختصار
٢٥١ فصل - در صفات نقبا و نجبا و ذكر حديث همام
٢٦٧ فصل - در استدلال بر اينكه محق از مبطل يقينا شناخته ميشود
فهرست رساله تيرشهاب در رد باب
٢٨٢ در بيان علت تصنيف كتاب و تقسيم آن بر مقدمه و چند فصل:
٢٨٢ مقدمه - در اينكه بناي خلق بر حكمت است و تعليم خداوند هم بر حسب قابليت خلق و در هر مرحله بالاتر از مرحله قبل است و چون ظاهر شرع تا مائه دوازدهم كامل شد شيخ (اع) شروع باظهار علم باطن فرمود پس چگونه ميشود كه هنوز چيزي نگذشته نوبت اظهار باطن باطن شود و حال آنكه آن مخصوص صاحب الامر (ع) است
٢٩٦ فصل - در اينكه اقدام اين مدعي بساختن كتابي بسبك و سياق قرآن اول
صفحه ١٢١

 دليل بر بطلان رأي و سخافت عقل اوست
٢٩٨ فصل - در اينكه اغلاط كتاب او و ادعاي اعجازش از جمله ادله بر بي‌ايماني اوست
٢٩٩ فصل - در اينكه از جمله ادله بر بطلان ادعاي او خالي بودنش از علم است
٣٠٠ فصل - در اينكه ادعاي نزول وحي و كتاب بر او بعد از انقطاع وحي و نزول قرآن و ختم شرايع باسلام از جمله ادله بر بطلان اوست
٣٠٢ فصل - در اينكه خواندن او مردم را بجهاد از جمله ادله واضحه بر بطلان امر اوست
٣٠٦ فصل - در ذكر بعضي از ادعاهاي نامربوط او و رد بر آنها
٣١١ فصل - در ذكر بعضي از خلاف ضرورت اسلام و شيعه و خلاف سيرت ايشان و بدعتهائي كه مرتكب شده است بطور اختصار
٣١٣ فصل - در مجملي از معرفت نقبا و نجبا بطور عوام‌فهم
٣١٨ فصل - در شطري از صفات نجبا و نقبا
٣٢٠ فصل - در اينكه حكمت و مصلحت اين ايام اقتضا ندارد نجبا يا نقبا خود را بمردم بشناسانند و كسي تا در رتبه ايشان نباشد نميتواند ايشان را بشناسد
٣٢٥ فصل - در ذكر فرق مابين سحر و معجز
فهرست رساله رد باب مرتاب
٣٣٦ خطبه كتاب
٣٣٦ در بيان علت تصنيف كتاب
٣٣٧ مقدمه - در مطالبي كه تقديم آنها لازم است و در آن چند فصل است:
٣٣٧ فصل - در اينكه هر نفسي طالب بقاء خود است و هر كلمه حقي كه از اسباب بقاء و نجات اوست آنرا دوست ميدارد و توحيد و نبوت و امامت
صفحه ١٢٢

 كلمات حقه‌اي هستند كه بايد آنها را نگاه داشت
٣٣٩ فصل - در اينكه بين خدا و خلق واسطه ضرور است و حضرت پيغمبر (ص) واسطه و قائم‌مقام خداست در خلق و عترت طاهره و سنت جامعه آن بزرگوار قائم‌مقام و خليفه اويند و مخالف سنت جامعه از مذهب اسلام خارج است
٣٤٢ فصل - در بيان سنت جامعه ضروري اسلام و مذهب
٣٤٥ باب اول - در شرح احوال باب خسران‌مآب بطور اختصار و اجمال
٣٥٠ باب دويم - در ذكر ادله داله بر بطلان اين طايفه و خروج ايشان از اسلام و در آن چند فصل است:
٣٥٠ فصل - در اينكه خاتميت پيغمبر (ص) بنص كتاب مسلم است و ادعاي نبوت اين مرد بعد از آن بزرگوار اول دليل بطلان طريقه اوست
٣٥٢ فصل - در اينكه خود را مفترض الطاعة دانسته و همين مطلب از جمله ادله بر كفر اوست
٣٥٣ فصل - در اينكه دين جديد آوردن او از دلائل كفر اوست
٣٥٤ فصل - در اين كه اين مرد اگر از پيغمبر (ص) روايت ميكند چون روايتش خلاف قرآن است مسموع نيست و اگر خودش ناطق است برهاني بر حقيت خود ندارد
٣٥٥ فصل - در اينكه اين مرد و اتباعش از بعضي شعبده‌ها و حقه‌بازيها هم عري بودند چه جاي كرامات و هر چه گفتند خلاف آن ظاهر شد و صاحب علمي نبودند
٣٥٦ فصل - در اينكه كشته شدن اتباع او دليل حقانيت او نميشود
٣٥٧ فصل - در اينكه منسوخ شمردن او حكم قرآن و شريعت خاتم الانبياء (ص) را از اسباب كفر مذهب اين مرد است
٣٥٨ فصل - در اينكه اگر اين فرقه اقرار به نبوت پيغمبر (ص) كردند آن بزرگوار خاتم انبيا است و كتاب و دين او نسخ نميشود
صفحه ١٢٣

 ٣٦١ فصل - در بيان سخافت قول اين مرد كه خود و متعلقات خود را در جميع موارد از خاتم انبياء (ص) و متعلقات آن حضرت افضل شمرده است
٣٦٢ فصل - در اينكه مذهب او رد بر طايفه شيخيه است و آنها را اعدا عدو دين خود انگاشته و ذكر عبارات او در اين مورد
٣٦٤ باب سيوم - در ذكر بعضي از بدعتهاي او كه در نسخ شرع مقدس پيغمبر (ص) آورده
٣٦٩ خاتمه - در بيان لزوم احتياط در تشخيص كسي كه عالما عامدا پيروي ميرزا علي‌محمد كرده يا اينكه امر بر او مشتبه شده و احتراز از وقوع در قتل نفس بدون دليل
فهرست رساله در جواب مرحوم ميرزا ابراهيم يغما (دستانيه)
٣٧٤ خطبه رساله و بيان علت تصنيف
٣٧٥ سؤال - آن مقام اعلي كه براي انبيا و اولياء و ائمه عليهم السلام و دوستان ايشان متصور است اسم آنرا بهشت گذارده‌اند
٣٧٧ سؤال - موافق احاديث ايشان در آن مقام اعلي غم و اندوه و حزن و ملالتي بهيچ وجه نيست
٣٨٠ سؤال - اگر دوستان سيدالشهداء عليه السلام مصائب آن حضرت را فراموش نميكنند پس در بهشت چه خوشوقتي و عيشي خواهند داشت و اگر فراموش ميكنند اين چه دوستي و ارادتي است
فهرست رساله در جواب ملا حسينعلي تويسركاني
٣٩٢ در بيان علت تصنيف كتاب و تقسيم آن بر چهار مقاله كه در هر يك نوعي از مطالب معترض ايراد ميشود:
٣٩٤ مقاله اولي - در جواب از سب و شتم و افتراء و تهمت و غيبت كه نموده و از جمله نسبت بدعت و غيبت علما بمصنف (اع) داده است
صفحه ١٢٤

 ٤٠١ مقاله ثانيه - در ذكر محل نزاع كه خود معترض معين كرده و مطلقا مذهب مصنف (اع) نيست
٤٠٢ گفته است: اين طايفه علما و صلحاي شيعه را كه بآنها اعتقاد ندارند ناصبي و كافر ميدانند بلكه كتاب الزام النواصب در اثبات همين مذهب نوشته شده
٤٠٣ گفته است : نزاع با اين طايفه در دو چيز است يكي قول آنها كه لازم است كه در زمان غيبت امام شيعه كاملي كه معصوم از خطا باشد در ميان خلق ظاهر باشد
٤١٠ گفته است : دويم قول ايشان كه معرفت و اعتقاد بوجود چنين شخصي نوعا لازم و منكر آن كافر است، و اين خلاف ضرورت است الخ
٤٢١ گفته است : پس حاصل در تحرير محل نزاع آن است كه اين طايفه لازم ميدانند در زمان غيبت وجود و ظهور شيعه كامل را و معرفت او را نوعا از اصول دين ميدانند و ما ميگوئيم كه وجود و ظهور چنين شخص و معرفت و تصديق او از اصول دين نيست بلي لازم است وجود شيعه‌اي كه علم بقدري كه رفع بدعت بكند داشته باشد و اين از نوع تكليف مكلفين است نه از امور واجبه بر خداوند
٤٢٣ مقاله ثالثه - در جواب اجمالي از ايراداتي كه برعبارات كتاب ارشاد العوام وهداية الصبيان گرفته وبحثهاي علمي نظري برادله ايشان نموده است
٤٢٤ مقاله رابعه - در جواب از تحقيقات صاحب كتاب كه هفت دليل بزعم خود بر رد شيخيه اقامه نموده و تكليف معامله با ايشان را معين نموده است :
٤٢٥ دليل اول - بضرورت اسلام شهادتين كافي در اسلام و بضرورت شيعه ولايت اهل بيت كافي در ايمان است اما معرفت شيعه باجماع شيعه و سني مدخليت در اسلام و ايمان ندارد
٤٢٧ دليل دويم - عدم الدليل دليل العدم و هيچ آيه و روايت و اجماعي دلالت
صفحه ١٢٥

 بر ركن رابع ندارد پس باطل است
٤٢٧ دليل ثالث - دليل حكمت است و آن اين است كه اگر ركن رابع لازم بود نص يا معجزه ضرور داشت و چون نيست پس حجتي ندارد
٤٢٩ دليل چهارم - دليل آفاق است و ديديم كه سيرت خدا هميشه بر تعريف حجج خويش است و چون تعريف ركن رابع را نكرده پس باطل است
٤٣٠ دليل پنجم - آيات قرآن است در قول خداوند ليهلك من هلك الآية و لايكلف اللّه نفسا الآية و ماكنا معذبين الآية و اليوم اكملت الآية وجه استدلال آنكه دين بدون ركن رابع كامل شد و اگر بود خداوند آنرا مهمل نميگذاشت
٤٣١ دليل ششم - اخبار است و اخباري چند ذكر كرده است
٤٣٣ دليل هفتم - اينكه اين مذهب بدعت است و هر بدعتي باطل پس اين مذهب باطل است و اگر بدعت نبود نص داشت
٤٣٣ گفته است : اگر كسي بگويد شايد مراد شيخيه از ركن رابع معرفت فقيه باشد پس دليلهاي شما مردود است جواب ميگوئيم كه ركن رابع باين معني بديهي است اما در اعتقاد آنان معرفت شيعه كامل است
٤٣٧ گفته است : خاتمه - در بيان احوال اين طايفه و كيفيت معامله با ايشان است، و بعد ايشان را اهل بدعت و ضلالت و منكر ضروري دانسته است و در آخر در حكم بكفر ايشان تأملي نموده است
فهرست رساله ركن رابع
٤٤٤ سبب تأليف و ضمانت صحت مطالب رساله
٤٤٥ در اينكه ركن رابع امر تازه‌اي نيست و همه ملل بآن معترفند و بيان معني آن بوجه اخص
٤٥١ در بيان معني ركن رابع بوجه اعم
صفحه ١٢٦

 فهرست جلد هفتم
٢ ترجمه رساله مبارك رجوم الشياطين
١٤٢ رساله سلطانيه
٣٢٨ رساله در جواب سپهدار
٣٣٨ رساله در جواب ميرزا كاظم منشي جهرمي
٣٥٤ ترجمه رساله در جواب نظام‌العلماء
٤٠٢ رساله سي فصل
٤٥٨ رساله در رفع بعض شبهات مشبهين
فهرست ترجمه كتاب مبارك رجوم الشياطين
٢ در علت تصنيف كتاب و مجملي از مطالب آن
٦ اشراق اول - در دفع شياطين از آسمانهاي عقايد مؤمنين و اين اشراق بر آسمانهائي چند تابنده است:
٦ آسمان اول - در شناختن خداي سبحانه و در آن نجومي است:
٦ نجم - در اينكه همه مواليد عالم حادثند و از عناصر فراهم شده‌اند
٦ نجم - در اينكه عناصر استحاله بيكديگر شده و صورت خامسه مي‌يابند و كون آنها مبدل بفساد ميشود
٧ نجم - در اينكه آسمانها و كواكب جسمند نهايت از سفليات لطيفترند
٨ نجم - در اينكه نفوس همه مواليد بر حسب اختلاف اجسامشان مختلف است
١٠ نجم - در اثبات وجود مؤلفي براي مواليد عالم
١٠ نجم - در اينكه خود عناصر قادر بر تغيير خود نيستند پس لامحاله مكون و مفسدي دارند
١١ نجم - دراينكه محرك هرچيزي غيرخود اوست و فاعل غير از قابل است
١٢ نجم - دراينكه مؤلف غيرازماده‌شي‌ءاست‌وفعليات ازماده بيرون ميآيد
صفحه ١٢٧

 ١٢ نجم - در اينكه عجز نفوس مكونات بر تغيير حالات خودشان دليل اينست كه مدبر آنها غير آنهاست
١٣ نجم - در اثبات وجود مؤلف بي‌نيازي كه از وراء همه آلات موجد كل و صانع كل است
١٥ نجم - در اثبات قديم بودن آن موجد اعظم كه رب الارباب است
١٥ نجم - در اثبات احديت او و اينكه هر حادثي مركب از دو جزء است
١٦ نجم - در اينكه مركب من بسيطين در تعبير نيز حادث است
١٧ نجم - در بيان ساير صفات كماليه پروردگار
١٧ آسمان دوم - در عدل خداي سبحانه و در اين آسمان نجومي است:
١٨ نجم - در اينكه ظلم ناشي از حاجت و ترس است و خداوند مهربان از آنها منزه است
١٨ نجم - در اينكه حدوث بلايا از براي مصالحي است كه خداوند رؤف غني حكيم ميداند و خلق نميدانند
١٩ نجم - در اينكه آنچه خداوند جاري ميفرمايد با اسباب است و فعل او در بطن اسباب رنگ ميگيرد پس جبر نيست و تفويض هم نيست
٢٠ نجم- دردفع اين شبهه كه ميگويند قابليت را خدا ميدهد پس جبراست
٢١ نجم - در اثبات بطلان جبر و تفويض اختصارا و اينكه اختيار بنده متناسب با تكليف اوست
٢١ نجم - در اينكه همه مراتب محفوظ بحفظ خداوند است و مع‌ذلك بنده اختيار دارد و بخاطر همين از او سؤال ميشود
٢٢ آسمان سوم - در نبوت و در آن نجومي است:
٢٢ نجم - در اينكه خداوند اخلال بچيزي از حكمت نفرموده و از جمله اينكه براي خلق سائسي قرار داده است
٢٣ نجم - در اثبات حاجت خلق بوجود حاكم
٢٥ نجم - در دفع اين شبهه كه گفته‌اند اگر وجود حاكم لازم است پس چرا
صفحه ١٢٨

 الآن پيغمبري در ميانه نيست
٢٦ نجم - در دفع اين شبهه كه گفته‌اند بعض مناطق زمين هست كه امر پيغمبري بآنها نرسيده و اين با لزوم وجود پيغمبر منافات دارد
٢٧ نجم - در اينكه نبوت هر پيغمبري بتصديق خداوند اثبات ميشود و بيان دليل تقرير
٣٠ نجم - در اينكه در دلايل متكلمين احتمال خلاف ميرود اما در دليل تقرير خداوند هيچ احتمال خلافي ممكن نيست
٣١ نجم - در اثبات نبوت خاصه رسول خدا محمد بن عبداللّه (ص)
٣٢ نجم - در اينكه از آيات ظاهره و معجزات باقيه پيغمبر (ص) سه آيت است: عترت و كتاب و شرع آن بزرگوار و بيان حجيت كتاب
٣٣ نجم - در بيان عجز مردم از آوردن مثل قرآن
٣٥ نجم - در اينكه سنت و شرع آن بزرگوار از آيات و دلايل حقيت ايشان است
٣٧ نجم - در اينكه معنيي براي پيغمبر معقول نيست جز صاحب همين صفات و ايشان بلاشك صاحب چنين صفاتي بوده‌اند پس ما بتصديق خداوند تصديق ايشان را ميكنيم
٣٩ نجم - در اينكه چون بنبوت حضرت محمد (ص) و كتاب پروردگار معرفت حاصل نمودي پس بقول پيغمبر (ص) ميگيري و اينكه ايشان صاحب همه فضايل از جمله اول ما خلق اللهي هستند
٤١ نجم - در اينكه چون تصديق پيغمبر (ص) را نموديم و ايشان هم مصدق جميع انبياء سابق هستند پس ما بجميع انبيا و اوصيا ايمان داريم
٤١ آسمان چهارم - در امامت است و در آن نيز نجوم درخشنده‌ايست:
٤١ نجم - در اينكه بعد از پيغمبر (ص) وصي و جانشيني لازم است و خود پيغمبر بايد او را نصب كند چون اين كار از ساير خلق برنمي‌آيد
٤٣ نجم - در اينكه غاصبين خلافت منصوص و صاحب صفات وصايت
صفحه ١٢٩

 نبودند و امام بايد معصوم و مطهر و منصوص باشد
٤٤ نجم - در بيان ائمه بنص و معجز اوصياء پيغمبرند (ص) و خداوند هم ايشان را تصديق فرموده است
٤٥ نجم - در اينكه نصوص و معجزات بيشمار در مورد ائمه (ع) روايت شده و خداوند هم اين روايات را تصديق فرموده است
٤٧ نجم - در اينكه از قبور ائمه و قبور اولاد و منسوبين ايشان هم كرامات و معجزاتي ظاهر ميشود كه نوع آنها قابل انكار نيست
٤٨ نجم - در اينكه ائمه (ع) غير از داشتن صفات امامت و عصمت و طهارت نفس پيغمبر نيز هستند و جز پيغمبري در همه فضايل با او شريكند
٤٩ آسمان پنجم - در راندن شياطيني كه در امر غيبت امام و ظهور و رجعت تشكيك ميكنند و در آن نجومي است:
٤٩ نجم - در اثبات وجود امام (ع) و ظهور ايشان بعد از ايام غيبت
٥٢ نجم - در اثبات رجعت
٥٣ نجم - در علت اختلاف اخبار رجعت
٥٤ آسمان ششم - در دفع شياطيني است كه در امر معاد و آخرت و بهشت و دوزخ تشكيك مينمايند و در اين آسمان نيز نجومي است:
٥٤ نجم - در اينكه محكم كردن توحيد مقدمه اعتقاد بنبوت و امامت و آن مقدمه اعتقاد بمعاد و رجعت است
٥٥ نجم - در اينكه جسماني بودن معاد و اجمال احوال قيامت ضروري دين است
٥٦ نجم - در اينكه وجود بهشت و جهنم و ميزان و حساب و ساير احوال قيامت بكتاب و سنت و اخبار متواتره ثابت است
٥٦ نجم - در اينكه آنچه از اعتقادات كه محتاج دليل عقلي است معرفت صانع و علم و قدرت و حكمت اوست و معرفت لزوم وجود پيغمبري و براي ساير معارف دليل نقلي كفايت ميكند و باعث يقين هم ميشود و ارسال
صفحه ١٣٠

 رسل و انزال كتب سبب ظهور غايت خلق است و آن غايت بطور كمال در اين دنيا ظاهر نميشود و لذا بايد عالم ديگري باشد تا مؤمنين و كفار بآنچه وعده داده شده‌اند برسند
٥٨ نجم - در دفع اين شبهه كه چطور ممكن است خداوند بيشتر اين خلق را داخل آتش نمايد
٥٩ نجم - در دفع شبهه راجع بفشار قبر و سؤال ملكين و ساير احوال قبر
٦٠ آسمان هفتم - در دفع شياطيني كه در باب بزرگان شيعه در قلوب ضعفا تشكيك ميكنند و در اين آسمان نيز نجومي است:
٦١ نجم - در اينكه غرض حكيم از ايجاد اين عالم وجود مؤمن كامل و عارف است و هر مولودي كه در ترقي خود هيچ مانعي نداشت به منتهاي مقصود ميرسد و در هر عصر بايد كامل بالغ عارفي باشد تا خلقت لغو نباشد و قوام دنيا بايشان است و رسيدن بكمال ممكن است چون خداوند امر بمعرفت و عبادت فرموده پس اين دو در وسع خلق هستند
٦٤ نجم - در اينكه كاملين نزديكترين خلقند بخداوند سبحانه و بهمين جهت واسطه فيض براي مادون خود هستند
٦٥ نجم - در اينكه انسان كامل جميع انواع فيوض را از مبدء ميگيرد و به مادون ميدهد و كامليني كه در يك عصرند نور واحدند چنانكه ائمه نور واحدند
٦٦ نجم - در اينكه شكر سابقين و اولياي نعم و تولاي ايشان و برائت از دشمنان ايشان واجب است و اين ممكن نيست مگر با معرفت و تولاي ايشان و برائت از دشمنان ايشان
٦٦ نجم - در اينكه اولياء (س) كليت دارند و با وجود تعدد متحدند و از هر يكشان هر گونه فيضي صادر ميشود پس همه نعمات از ايشان است
٦٧ نجم - در دفع اين شبهه كه اگر اولياء هميشه ضمائر بندگان را نميدانند پس چگونه مدد بمادون ميدهند و استمداد از ايشان چه نفعي دارد
صفحه ١٣١

 ٧١ نجم - در اينكه براي اولياء دو مرتبه است نقابت و نجابت و هر يك يا كلي هستند يا جزئي و شرح آن مراتب
٧٣ نجم - در اينكه نجيب بالذات نقيب نميشود لكن كسي كه مستعد نقابت است در ترقي خود مراتب پائينتر را هم سير ميكند و نايب بايد از جنس منوب عنه باشد الا اينكه گاه آشكار است و گاهي پنهان و صاحب مرتبه ديگري از او نيابت ميكند
٧٤ نجم - در اينكه در هر عصري ولي حي موجودي لازم است و سابق فائت كافي نيست
٧٥ نجم - در اينكه شناساندن اوليا بر خداست و ايشان اسماء حجتند كه در زمان غيبت پنهانند و تكليف مردم هم بقدر وسع آنهاست پس خداوند بيش از آنچه بخلق شناسانده از ايشان سؤال نميفرمايد و هر كس در طلب معرفت اوليا تكلف كند ظلم بخود كرده است
٧٧ آسمان هشتم - در دفع شياطيني كه در قلوب مؤمنين در امر اخوان وسوسه ميكنند و در اين آسمان هم نجومي ثاقبه و درخشنده است:
٧٧ نجم- درحكمت لزوم معاشرت‌با اخوان ومجملي درحقوق اقسام ايشان
٧٩ نجم - در دفع وسوسه شيطان در كناره‌جوئي از برادران و تحريص بر معاشرت ايشان
٨٠ نجم - در اينكه هر كس برادر بي‌عيب طلب كند بي برادر ميماند پس نبايد بديدن معصيت از برادر ترك معاشرت او كرد مگر در معاصي قوي باشد
٨١ نجم - در اينكه نبايد ميزان صلاح و فساد اخلاق خود شخص باشد بلكه پيغمبر و امام و بزرگ ميزان هستند و تا برادر رو از ايشان برنگردانده نبايد از او رو برگرداند
٨٢ آسمان نهم - در بعض مطالب كليه و دفع شكوك وارده از وسوسه شياطين و در اين آسمان نجومي است ثاقبه:
صفحه ١٣٢

 ٨٢ نجم - در اينكه تمام هم شياطين در اضلال مؤمنين است و بهمين جهت وساوس مؤمنين از ساير خلق زيادتر است و بايد در دفع آنها همت كرد و از خداوند استعانت جست
٨٣ نجم - در اينكه اسباب جنگ با شياطين مثل اسباب جنگ در ظاهر است و همان احكام را دارد و فرار از مقابل آنها معصيت كبيره است مثل فرار از جهاد و ذكر بعض اذكار و توسلات بجهت دفع شياطين
٨٧ نجم - در اينكه قلب يا متوجه به عليين است يا سجين و هر كس يك توجه بيش ندارد پس خطرات سيئه در قلب كسي خطور نميكند مگر اينكه خدا را فراموش كرده باشد و راه دفع آنها توبه و اعراض از آنها و توجه و اعتصام به عليين است
٩١ نجم - در اينكه نفس انسانيه كونيه براي قبول خير و شر صلاحيت دارد و بهر جهت كه توجه كند آلت ايادي آن ميشود و انسان نبايد مذبذب بين آندو باشد بلكه بايد بكل خود متوجه بعليين شود و فقط اطاعت اهل آن را نمايد
٩٣ نجم - در اينكه تصور و خيال هر چيز در نفس تأثير ميكند و معاشرت صالحين در ظاهر و باطن بهترين راه براي ترقي انسان است
٩٦ نجم - در اينكه ملائكه و شياطين ارواحي ناقصه‌اند كه تنها بواسطه اجساد مناسب خود در اجسام تأثير ميكنند پس اخلاط فاسده‌اي كه عارض بدن ميشود مسكن شياطيني ميشود كه اخلاق فاسده‌اي را همراه دارند و راه دفع آنها رجوع بطبيب حاذق و معالجه و رعايت اعتدال در بدن است
٩٨ نجم - در اينكه همچنان كه در بدن به تسلط شياطين سوء مزاج حاصل ميشود در نفس هم از جهت اكتسابات و اعمال سابقه فسادي پيدا ميشود اگر چه كه بدن هم تصفيه شده باشد و اين جماعت محتاج باذكار نفسانيه و توجهات روحانيه‌اند و راه علاج آن مراجعه به طبيب نفساني است
١٠٠ نجم - در اينكه تغيير و تنوع در مستحبات و علوم و اعمال براي سالك از
صفحه ١٣٣

 راههاي دفع شياطين است
١٠١ خاتمه - در دفع بعضي وساوس كه براي طلاب در بعض مسائل اصوليه كه متعلق بفقه است حاصل ميشود و در اين خاتمه نيز نجومي است:
١٠١ نجم - در دفع اين شبهه كه شيعه عامه را بجهت اختلاف بين آنها قدح ميكنند پس چرا احكام و اخبار خود آنها تا باين حد مختلف است و بيان معني اختلاف
١٠٤ نجم - در دفع اين وسوسه كه با وجود حرمت عمل بمظنه و وجوب عمل بعلم علت توقف يا مظنه فقها در بسياري از مسائل چيست و بيان مشاعر سه‌گانه انسان يعني فؤاد و عقل و نفس و توضيح موارد علم و ظن و رفع تناقضات
١٠٧ نجم - در اينكه آن عقلي كه مطابق شرع حكم ميكند عقل معصوم است و عمل برأي و اجتهاد مطلقا جايز نيست و لكن شيطان جمعي را باشتباه انداخته كه بعقل ناقص خود بدون نص يا بقياس و استحسان و اصول موضوعه حكم كرده‌اند
١٠٨ نجم - در اينكه عمل شيعه بر اخذ از روات ثقات بود تا اينكه بعد از وقوع غيبت آنها هم بمذهب عامه رفتند و باب اجتهاد را باز كردند و بيان حق مسأله با استدلال باخبار
١١٣ اشراق دوم - در دفع بعضي خطرات و وساوس عمليه است و اين اشراق بر اراضي هفتگانه ميتابد:
١١٣ زمين اول - در ذكر شياطين ارض نفوس يا ارض ممات كه مقابل آسمان حيوة است
١١٦ زمين دوم - در ذكر شياطين ارض عادات (كه مقابل آسمان فكر است)
١١٩ زمين سوم - در ذكر شياطين ارض طبع كه مقابل آسمان خيال است
١٢٣ زمين چهارم - در ذكر شياطين ارض شهوت كه مقابل آسمان محبت و معرفت است
صفحه ١٣٤

 ١٢٤ زمين پنجم - در ذكر شياطين ارض غضب كه مقابل آسمان وهم است
١٢٦ زمين ششم - در ذكر شياطين ارض الحاد كه مقابل آسمان علم است
١٢٨ زمين هفتم - در ذكر شياطين ارض شقاوت كه مقابل آسمان عقل است
١٣١ ختام - شرحي اجمالي از خلقت شياطين و چگونگي تأثير آنها در انسان و راه نجات از آنها و امر بچهار كلمه بليغه كه گرفتن بآنها سبب نجات است
فهرست كتاب سلطانيه
١٤٢ خطبه كتاب و بيان علت تصنيف رساله و تقسيم آن بر يك مقدمه و دو مبحث و خاتمه
١٤٤ مقدمه - در بيان بعض مسائل و در آن چند فصل است:
١٤٥ فصل - در اينكه اگر انسان بر حسب فطرت اصليه خود نظر كند خواهد فهميد كه بر او لازم است كه در اين دنيا ناموسي اختيار كند و عمر خود را بلهو و لعب نگذراند
١٤٩ فصل - در اثبات صانع بطور مطلق
١٥٦ فصل - در اثبات صانع اعظم و تفرد و توحد او در سلطنت عالم تا شناخته شود
١٦٢ فصل - در اثبات حكمت صانع
١٦٥ فصل - در اثبات علم صانع
١٦٦ فصل - در اثبات قدرت صانع
١٦٧ فصل - در اينكه خداوند عالم قديم و قائم بنفس و غني از ماسوي است
١٦٨ فصل - در اينكه خداوند عالم حكيم است و كار لغو نمي‌كند
١٧١ فصل - در اينكه خداوند عالم را بحق و براي حق آفريده و بايد هميشه حق و اهل حق در عالم باشند تا آنكه خلقت لغو نباشد
١٧٢ مبحث اول - در اثبات نبوت عامه و خاصه و در آن چند فصل است:
صفحه ١٣٥

 ١٧٢ فصل - در اينكه بني‌نوع انسان بدون ناموس نميتوانند زيست كنند
١٧٨ فصل - در بيان اينكه واضع ناموس و شرع چه كسي بايد باشد و مردم بدستور العمل چه كسي بايد راه روند
١٨٠ فصل - در اينكه واضع ناموس در هر عصري بايد يك نفر باشد
١٨٢ فصل - در بيان اينكه جز خداوند كسي نبايد ناموس بگذارد و بايد از نزد او باشد و بس
١٨٣ فصل - در بيان لزوم واسطه بين خدا و خلق
١٨٨ فصل - در اينكه بايد از جانب خدا در ميان خلق هميشه پيغمبري يا خليفه پيغمبري باشد
١٩٣ فصل - در اينكه شريعت و رعيت علي الدوام حافظ و ترساننده‌اي در روي زمين ميخواهد و غير اين خلاف حكمت است
١٩٤ فصل - در اينكه واسطگان بايد صاحب علامات و معجزاتي باشند تا حق از باطل معلوم شود
٢٠٣ فصل - در اينكه خداوند حكيم غني از روي لطف و احسان انبيا و اوليا را در بين خلق قرار داده و مخالفت خلق با ايشان ضرري بحكمت و غناي حكيم ندارد
٢٠٥ فصل - در اينكه ثبوت معجز هر نبي براي غايبين و متأخرين بروايت امت آن نبي است يا مصدقين به نبوت او
٢١٠ فصل - در اثبات نبوت حضرت محمد بن عبداللّه است (ص)
٢١٣ فصل - در ذكر بعض معجزات آن حضرت (ص)
٢١٨ فصل - در ذكر اخبار انبياي سابق بر نبوت آن حضرت (ص)
٢٢٦ فصل - در محاجه با يهود و نصاري بر نبوت آن حضرت (ص)
٢٢٨ مبحث دويم - در اثبات امامت ائمه اثناعشر سلام اللّه عليهم و در آن چند فصل است:
٢٢٨ فصل - در اثبات اينكه بعد از پيغمبر (ص) بايد خليفه معصومي باشد
صفحه ١٣٦

 ٢٣٢ فصل - در اثبات خلافت آل‌محمد (ع) بدليل تسديد
٢٣٣ فصل - در اينكه تا ناموس در دنيا هست بايد خليفه معصومي هم باشد و هرگز عالم بي معصوم نبوده
٢٣٤ فصل - در اينكه بايد خليفه بعد از پيغمبر (ص) عالم بجميع كتاب و سنت و احكام اعصار و امصار باشد
٢٣٧ فصل - در مجملي از كيفيت ابلاغ و ايصال اوامر حضرت پيغمبر (ص) بمردم و بطلان طريقه اهل تسنن
٢٤٢ فصل - در معني خليفه و اثبات خلافت مطلقه علي بن ابي‌طالب (ع) و استشهاد بآيات قرآن
٢٤٥ فصل - در بيان اينكه خليفه قائم مقام نبي را بايد خدا نصب كند و باجماع نميگذرد
٢٥٠ فصل - در اثبات ولايت و امامت آل‌محمد (ع) از قرآن مجيد
٢٧٠ فصل - در بيان بعض احاديثي كه از طرق عامه رسيده كه بايد ائمه دوازده باشند
٢٧٧ فصل - در اينكه از عجايب اين است كه بناي بسياري از امور عالم بر دوازده شده
٢٧٨ فصل - در بيان اينكه خلفاي جور همه اعداي ائمه اطهار (ع) بودند و سعي در اطفاي نور ايشان داشتند ولي خداوند امر آن بزرگواران را تسديد فرمود و باقي گذارد و مخالفين ايشان منقطع شدند
٢٨٢ خاتمه - در اثبات بقاي غوث اعظم حضرت بقية اللّه عجل اللّه فرجه و در آن چند فصل است:
٢٨٢ فصل - در اثبات وجوب وصي كاملي كه بعد از هر پيغمبري بايد باشد
٢٨٦ فصل - در اينكه مردم نميتوانند علم خير و شر و صلاح و فساد خود را بي واسطه از خدا بگيرند
٢٨٨ فصل - در جواب از ايراد كسي كه بخواهد بر ادله مصنف خللي وارد
صفحه ١٣٧

 آورد
٢٩١ فصل - در اينكه اتفاقي شيعه و سني است كه در آخر الزمان كسي خواهد آمد كه زمين را پر از عدل و داد كند و همچنين كتب انبياي سابق بر اين مطلب گواهند و او حضرت بقية اللّه است عجل اللّه فرجه
٣٠٢ فصل - در ذكر بعض احاديث اهل سنت كه مشعر باين مطلب است
٣١٠ فصل - در اينكه حجت و خليفه خداوند علاوه بر سياست مدن واسطه همه مددهاي خلق است
٣١٤ فصل - در جواب كسي كه بگويد: اگر عالم سايس ميخواهد پس ظرف هزار سال كه عالم بي سايس مانده چطور شده است
٣١٩ فصل - در علل غيبت آن بزرگوار است عجل اللّه فرجه
فهرست رساله در جواب سپهدار
٣٢٨ در اينكه علت تصنيف جواب اشكالات بعض علماي طهران بر كتاب ارشاد العوام بوده
٣٢٩ سؤال - در معرفت ابواب در مقصد سيوم كتاب ارشاد العوام فرموده‌اند كه ذات خدا يگانه است و مركب غير يك است و مركب خواه ذات باشد و خواه صفت الخ، كلام ناتمام بنظر ميآيد
٣٢٩ سؤال - خداوند يگانه مخلوق اول را آفريننده و روزي‌دهنده و زنده دارنده و ميراننده است با اينكه تركيب نيست
٣٣٠ سؤال - در توحيد افعال فصل اول فرموده‌اند كه بايد كارگر حركتي كند تا كار پيدا شود و مخلوق اول فعل خداست و كارگر ذات خداست الخ
٣٣٢ سؤال - هميشه اينطور بوده كه در ايمان غير شناختن خدا و رسول و ائمه (ع) شناختن ديگري لازم نبوده و همين موجب بهشت است پس چگونه معرفت نقبا و نجبا از اصول دين است
٣٣٣ سؤال - ما ميگوئيم كه ائمه (ع) ربوبيت ندارند و پائين‌تر از ربوبيت همه
صفحه ١٣٨

 را دارند اگر شيخيه غير از اين ميگويند غير از اين جز ربوبيت نيست و اگر غير اين نميگويند پس چرا ما را ناقص و جاهل ميگويند
فهرست رساله در جواب ميرزا كاظم منشي جهرمي
٣٣٨ در بيان علت تصنيف كتاب
٣٣٩ سؤال - جان‌نثار متربي هندوستان است و اكثر اوقات در وطن خود مناظره با ملاحده قسيسان و پادريان يهود و نصاري ميافتد
٣٤٢ سؤال - آيه و قالت اليهود عزير ابن اللّه، تهمت است و يهود مشرك نيستند و كجاي تورية چنين آمده
٣٤٥ سؤال - در آيه و مريم ابنت عمران الخ، مريم دختر عمران نبوده بلكه دختر كاهن يوقيم يهود بوده و همچنين در آيه يا اخت هرون الخ، مريم برادري بنام هرون هم نداشته و اين تهمت است
٣٤٨ سؤال - هر گاه شاهد بر ثبوت قرآن غير از قرآن نباشد هر كلمه فصيح كه از خدا نيست و كسي مثل كتب قديمه يونان و روم هم نميتواند بنويسد
فهرست ترجمه رساله در جواب نظام‌العلماء
٣٥٤ در بيان علت تصنيف كتاب
٣٥٥ خطبه مراسله سائل
٣٦١ قال: چنين مشهور شده كه جناب شما در رساله شهاب ثاقب و رساله الزام النواصب طعن بر علما كرده‌ايد
٣٧٢ و قال: و من آن كتاب را نديده‌ام و لذا خواستم از طرز و طور و سبك آن رساله سؤال كنم
٣٧٥ و قال: فقهاي بلد ما بعضي چنانكه گفته ميشود غالي شده و بعضي مقصر و من تعظيم جناب شما را در حق علما ديده‌ام پس مقصود شما همان مقصرين بوده لذا متمني هستم كه آن كتاب را ارسال داريد
صفحه ١٣٩

 ٣٧٩ مراسله‌اي است كه شخصي براي نظام‌العلماء فرستاده و در آن گفته كه اعتقاد بعضي از منتسبين به سيد مرحوم (اع) اين است كه در زمان غيبت بايد عالمي باشد كه از امام بگيرد و به رعيت برساند
٣٨٠ و قال: و اين عالم بايد معروف باشد و واجب است كه فقط از او اخذ احكام شود و او را ركن رابع ناميده‌اند
٣٨٤ و قال العياذ باللّه: پس او بمنزله امام است و معرفت بدون او كامل نيست و به قولي منحصر به يكي است و به قولي متعدد است
٣٨٦ و قال: و اين قول در كلام شيخ و سيد اعلي اللّه مقامهما نيست و آن باطل و كفر است
٣٨٦ و قال: چون اگر اهم از ولايت بود اشتهارش از آن بيشتر ميشد
٣٨٨ و قال: و اين عالم اعلم از انبيا و اوصيا ميشد و اين خلاف مذهب است
٣٩٢ و قال: و چنين گفته‌اند و حقير مردم را از اين اعتقاد منع كرده‌ام و حتي گفته‌ام كه اين قول علاوه بر بطلان مورث ادعاي بابيت ميشود
فهرست رساله سي فصل
٤٠٢ بيان سبب تأليف رساله
٤٠٣ نقل عريضه سائل و سؤالات سي‌گانه او كه خلاصه آنها اين است:
٤٠٨ سؤال ١ - فرموده‌ايد كه اصول دين چهار است و تا حال معروف ميان شيعه اين بوده است كه پنج است حقيقة اين امر را بيان فرمائيد
٤١٢ سؤال ٢ - ميگويند فرموده‌ايد كه ركن رابع دين شيعه است و مانند آن سه ركن ديگر مفترض الطاعة است و حال ركن رابع ايمان خود سركاريد
٤١٣ سؤال ٣ - ميگويند فرموده‌ايد ركن رابع در هر زمان شخص معيني است و معرفت او مانند شناختن امام بر مردم لازم است
٤١٤ سؤال ٤ - ميگويند فرموده‌ايد در زمان شيخ (اع) آن بزرگوار ركن رابع بوده و معرفت ايشان لازم بوده و بعد از ايشان سيد (اع) و بعد از ايشان خود
صفحه ١٤٠

 سركار هستيد
٤١٥ سؤال ٥ - ميگويند فرموده‌ايد كه امروز بايد بابي ميان امام و خلق باشد و آن باب يومنا هذا خود سركاريد و اين باب ملعون كه خروج كرد و ملعون و كافر شد بجهت غصب حق شما بود
٤١٧ سؤال ٦ - بابيه ميگويند كه در زمان غيبت هر گاه باب امام ناصر و معيني بيابد اگر چه به كشيدن شمشير و جهاد باشد بايد اظهار امر خود را بكند آيا اين مسئله حق است يا باطل
٤١٨ سؤال ٧ - در يكي از كتابها كه بجهت اطفال نوشته بوديد ديدم كه فرموده‌ايد در زمان غيبت جماعتي از بزرگان شيعه هستند كه ايشان را شرطيين ميگويند و جمعي ديگر را بدلا و بلها ميگويند تفصيل مطلب را بيان فرمائيد
٤٢٠ سؤال ٨ - ميگويند فرموده‌ايد كه هر كس از علماي سابق و لاحق كه بر غير طريقه شيخ (اع) بوده‌اند همه بر باطلند
٤٢٢ سؤال ٩ - سبب اين خلاف بين شيعه را كه بعضي شيخي و بعضي بالاسري شده‌اند بيان فرمائيد و حال آنكه خداي ايشان يكي و پيغمبر يكي و امامان اشخاصي معين و سنت يكي و مذهب يكي است
٤٢٧ سؤال ١٠ - آيا بر ماها لازم است كه از هر كس غير شيخي است اجتناب كنيم و ايشان را نجس دانسته با ايشان برطوبت ملاقات نكنيم يا نه
٤٢٩ سؤال ١١ - آيا عقد و نكاحي كه حضرات بالاسريه مي‌بندند و ساير عقود و معاملات كه از ايشان صادر ميشود صحيح است يا باطل
٤٣٠ سؤال ١٢ - اگر مالي از كسي كه بر غير طريقه حقه است بدست ما آيد و احدي جز خدا بر آن مطلع نباشد و از تصرف در آن هيچ خوف و ضرر بر ما نباشد خوردن آن مال جايز است يا نه
٤٣٣ سؤال ١٣ - آيا دادن زكوة يا خمس بكسي كه بر غير طريقه حقه است جايز است يا نه
صفحه ١٤١

 ٤٣٤ سؤال ١٤ - آيا جايز است حجه از جهت ميت به مخالفين اين طريقه حقه دهند و ميت بري‌ء الذمه ميشود يا نه
٤٣٤ سؤال ١٥ - ميگويند فرموده‌ايد كه حضرت سيدالشهداء سلام اللّه عليه شهيد نشده‌اند و امر ايشان مانند امر عيسي بر مردم مشتبه شده است
٤٣٥ سؤال ١٦ - ميگويند فرموده‌ايد كه علماي گذشته در احكام عمل بمظنه ميكردند و عمل بمظنه بدعت است و كفر و باين جهت همه كافر بوده‌اند
٤٣٧ سؤال ١٧ - كليات عقايد شيخيه را بيان فرمائيد چون دست ما بشما نميرسد و مردم روايات مختلف ميكنند
٤٤٠ سؤال ١٨ - چون همه فقه از سركار بروز نكرده هر گاه در مسائلي كه سركار ننوشته‌ايد محتاج شويم چه كنيم و از كه بگيريم
٤٤١ سؤال ١٩ - ميگويند فرموده‌ايد در حال نماز صورت ركن رابع را بايد در نظر گرفت و چون دست بخدا نميرسد بايد خطابات را باو كرد و او را عبادت كرد
٤٤٢ سؤال ٢٠ - ميگويند كه فرموده‌ايد شخص مؤمن بايد دائم اسلحه حرب حاضر داشته باشد كه شايد فرج ركن رابع در رسد و حكم بجهاد نمايد
٤٤٣ سؤال ٢١ - ميگويند فرموده‌ايد كه اگر مخالف شيخيه بر شيخيه سلام كنند بايد در جواب عليك گفت چنانكه بر يهود و نصاري ميگويند و ابتدا بسلام ايشان جايز نيست
٤٤٤ سؤال ٢٢ - زن گرفتن از مخالفين اين طريقه و زن دادن بايشان آيا جايز است يا نه
٤٤٤ سؤال ٢٣ - نقبا و نجبا در هر عصري متعددند يا منحصر در واحد و معرفت ايشان باشخاصهم واجب است يا نه
٤٤٥ سؤال ٢٤ - مذكور ميشود كه سركار كتب اصول را مثل قوانين و امثال آن كتب ضلال ميدانيد و مطالعه و مدارسه آنها را حرام ميدانيد
صفحه ١٤٢

 ٤٤٦ سؤال ٢٥ - بر فرض معين نبودن ركن رابع و جهاد نكردن او قبل از ظهور امام آيا ميشود كه مراد اين باشد كه معين نيست يعني در نزد غير اهل حق مثلا و اينكه جهاد بسيف نميكند قبل از ظهور امام صحيح است و لكن ظهور او ظهور امام است و اگر جهاد كند در زمان غيبت نبوده است و بعضي از اين گونه تأويلها آيا صحيح است
٤٤٧ سؤال ٢٦ - مخالفين ميگويند كه حقيقة اعتقاد شما امري است قلبي و در كتب خود نمي‌نويسيد و بهر كس نميفرمائيد آيا راست است يا خير
٤٤٨ سؤال ٢٧ - ميگويند فرموده‌ايد اطاعت سلطان واجب است مثل نماز و روزه و زكوة و ساير اعمال واجبه
٤٤٩ سؤال ٢٨ - هر گاه كسي در كتاب عالمي مسأله‌اي خلاف اجماع مسلمانان و ضروري اسلام ديد بمحض ديدن ميتواند او را تكفير كرد يا بايد از خود او جويا شد كه قائل باين مسئله هست يا نه و اگر هست مراد چيست
٤٥٠ سؤال ٢٩ - اگر چند نفر عدول در نزد فقيهي شهادت بر كفر كسي دهند آيا بمحض شهادت جايز است حكم بكفر او كردن يا نه
٤٥٣ سؤال ٣٠ - مخالفين در اين ولايت منتهاي سوء سلوك را نسبت بما بجا ميآورند و باين واسطه اموال و عرض ما همه تلف شده آيا در مقابل اين رفتارها چه بايد نمود و چه قدر صبر كرد و آيا ممكن است دفع اذيت آنها را از خود بكنيم
فهرست رساله در رفع بعض شبهات مشبهين
٤٥٨ در بيان علت تصنيف رساله و تقسيم آن بر فصولي و هر شبهه را در فصلي عنوان فرموده‌اند:
٤٥٩ فصل اول - در جواب از اين شبهه كه گفته‌اند شما معتقد هستيد كه سيدالشهداء صلوات اللّه و سلامه عليه به آسمان صعود كرد
٤٦٢ فصل دوم - در جواب از اينكه گمان كرده‌اند كه اصول عقايد مصنف
صفحه ١٤٣

 اع) سه است
٤٦٣ فصل سوم - در جواب از اينكه گفته‌اند كه شما ادعاي نيابت امام داريد
٤٦٤ فصل چهارم - در جواب از مسئله عدد در شهور و ذكر آيات و اخبار راجع به اين مطلب و قائلين به آن از علماء شيعه
٤٧١ فصل پنجم - در جواب از شبهه معرفت ركن رابع به شخص
٤٧١ فصل ششم - در جواب از شبهه صورت مرشد در نظر گرفتن در حال عبادت
٤٧٤ فصل هفتم - در ذكر قاعدهٔ كليه براي تشخيص قول مصنف اعلي اللّه مقامه در هر مورد
صفحه ١٤٤

 فهرست جلد هشتم
٢ رساله هداية الصبيان
١٤ رساله در جواب ايراداتي بر الزام النواصب
٨٤ رساله هداية الطالبين
٢٠٨ رساله نصرة الدين
٤٨٤ ترجمه رساله در حقوق اخوان
٤٩٤ رساله چهار فصل
٥٠٦ دستور در علم و عمل
فهرست رساله هداية الصبيان
٢ در سبب تأليف
٢ مقدمه - در نصيحت اطفال بكسب معرفت
٣ فصل اول - در معرفت خداوند
٤ فصل دويم - در معرفت پيغمبران
٥ فصل سيوم - در معرفت امامت
٧ فصل چهارم - در معرفت شيعه
فهرست رساله در جواب ايرادات شخصي اصفهاني
١٤ در بيان علت تصنيف كتاب
١٥ مقدمه - در بعضي سخنان كه تقديم آنها لازم است و در آن چند مطلب است:
١٦ مطلب اول - در جواب شطري از كتاب ايشان كه سب و افترا و حرفهاي نالايق است
١٨ مطلب ثاني - در بيان كليه‌اي در علم تفسير و تأويل قرآن و معني تفسير به رأي و غير رأي
صفحه ١٤٥

 ٣٨ مطلب ثالث - در كليه‌اي جامعه در اخبار و قانون عمل كردن بآنها بقدر حاجت در اين رساله
٤٤ ابتداي شرح و رد كلمات شخص معترض با اين كلام او كه گفته است: اصول دين بقدر اقل واجب بر احدي از عوام شيعه مخفي نيست و ائمه و علما آنرا اظهار نموده‌اند و چگونه ميشود كه ركن رابع را مخفي كرده باشند و جمعي از ثقات عقايد خود را به ائمه (ع) عرض كرده و مورد تحسين واقع شده‌اند، و نقل احاديثي كه شاهد بر قول خود آورده
٥٥ گفته است: قاطبه شيعه عقايد خود را بر طبق اين احاديث دانسته‌اند و حال صاحب الزام النواصب ركني زياد كرده و فقها را تشنيع نموده و نواصب ناميده در حالي كه ادني چيزي كه انسان را از ايمان خارج ميكند اين است كه به حصاة نواة بگويد و بآن تدين كند
٦١ گفته است: قول صاحب الزام النواصب اين است كه معرفت اين اركان بر هر مؤمن لازم است و هر كس يكي از اين چهار را انكار كند كافر و هر كس آنرا نداند ضال است
٦٥ گفته است: و معني آن عبارت اين است كه اعتقاد بخدا و رسول و ائمه و معاد و معراج و رجعت و جميع فروع و متعلقات آنها كافي و موجب ايمان نيست و جميع علماي اماميه از صدر اول تا كنون كافر يا ضال بوده‌اند
٦٩ گفته است: چند مطلب در تولي و تبري واضح است يكي آنكه در امر تولي و تبري اجمال كافي است و وجود ولي در هر عصر و شناختن او بعينه معتبر و اصل جداگانه نيست
٧٢ گفته است: ديگر آنكه در هر عصر بايد عالمي از شيعه ظاهر باشد تا مردم رجوع باو كنند و اين فقره دخلي باصول دين ندارد ومقدمه فروع است
٧٣ گفته است: سيم اينكه ائمه (ع) را شيعياني است كه صاحب فضائل و كرامات و تالي مرتبه امامتند اما شناختن ايشان و علم بوجود ايشان از جمله اركان ايمان و واجب و لازم نيست و ايمان با فرض قطع بفقدان امثال
صفحه ١٤٦

 اين جماعت هم ممكن الحصول است
٧٧ در ذكر خلاصه ايرادات معترض در بقيه كتاب او و جواب آنها باختصار
فهرست كتاب هداية الطالبين
در جواب سؤالات آخوند ملا علي‌اكبر زمان كرماني ساكن يزد
٨٤ خطبه كتاب و بيان علت تصنيف
٨٧ عبارات مقدمه سؤالات جناب آخوند و شرح آنها
٩٠ مطلب اول - آيا صحيح است كه فرموده‌ايد شيعه دو فرقه شده‌اند شيخيه و بالاسريه و هر يك ديگري را بايد بد و نجس و كافر بدانند؟ و جواب از اين مطلب ضمن فصولي:
٩٣ فصل - در اينكه آوازه تقسيم شيعه بشيخي و بالاسري بهمه بلاد ايران و عراق عرب و بحرين و هندوستان و حجاز و شامات رسيده و همه دانسته‌اند
٩٧ فصل - در اينكه اختلاف در فروع دين مابين علما هميشه بوده و باعث تكفير نميشود و بيان انحصار حق در مذهب اماميه اثناعشريه و لزوم بصيرت مكلف در دين خود
١٠١ فصل - در بيان وجود اختلاف بين علما و اينكه انكار ضروريات و بديهيات مذهب اماميه كفر است و اختلاف در غير بديهي باعث كفر نميشود و بدون سبب نميتوان كسي را تكفير كرد
١٠٥ فصل - در اثبات جلالت شأن شيخ جليل اوحد مرحوم شيخ احمد بن زين‌الدين الاحسائي (اع) و ذكر علماي بزرگ معاصر كه همه مصدق آن بزرگوار بودند و علومي كه اظهار فرموده‌اند
١٢٤ فصل - در بطلان قول كساني كه تلامذه و پيروان سيد امجد مرحوم سيد كاظم رشتي (اع) را شيخي نميدانند
١٢٨ فصل - در بيان اعتقاد سلسله جليله شيخيه كثر اللّه امثالهم
صفحه ١٤٧

 ١٣٧ فصل - در شكايت از جمعي طلاب و عوام و اينكه تكذيب مشايخ بزرگوار سبب تكذيب علماء ماضين (رض) است
١٤٨ فصل - در بيان منشأ اختلاف كه روز اول چگونه اين خلاف افتاد
١٥٣ فصل - در محنت و ابتلاي شيخ جليل اعلي اللّه مقامه بواسطه منافقين
١٦٤ فصل - در محنت و ابتلاي سيد نبيل اعلي اللّه مقامه بعد از شيخ بزرگوار
١٧٩ فصل - در محنت و ابتلاي مصنف بزرگوار اعلي اللّه مقامه
١٨٦ مطلب ثاني - مراد از اينكه فرموده‌اند اصول دين چهار است و چهارم آن ركن رابع است چيست؟
١٩١ مطلب ثالث - حكايت عدد را در صوم و افطار مراد چيست و مأخذ فقاهتي آن چيست و قائل بآن از صدر اسلام الي الآن كيست؟
فهرست كتاب نصرة الدين
٢٠٨ خطبه كتاب
٢٠٩ بيان علت تصنيف كتاب و ترتيب آن بر يك مقدمه و دو مقصد:
٢١١ مقدمه - در ذكر شبهات پادري كه در كتاب خود نوشته
٢١٨ مقصد اول - در رد شبهات پادري ضمن چند فصل:
٢١٩ فصل - در رد شبهه اول كه گفته است خدا آدم را به خواب برد و يكي از اضلاعش را برداشته بجايش گوشت رويانيد و آن ضلع را بصورت زني تشكيل نمود
٢٢٤ فصل - در رد اين شبهه كه آدم و حوا آواز خدا را شنيدند تا آخر
٢٢٦ فصل - در رد اين شبهه كه خدا گفت آدم از خير و شر آگاهي يافته الخ
٢٣٣ فصل - در رد اينكه چنين پنداشته كه اخبار صحيحه آدم همين است و آنچه در احاديث مسلمين است خلاف واقع است
٢٣٤ فصل - در رد گمان او از قرآن و احاديث كه خدا آدم را به مرور و مشقت خلق كرده و اين خلاف تورية است
صفحه ١٤٨

 ٢٣٥ فصل - در جواب از اينكه باغ عدن در كجاي زمين بوده
٢٣٦ فصل - در جواب از مشكل پادري كه آن درخت چه نوع درختي است و ثمرش چه قوتي داشته و كيفيت خوردن آن
٢٣٩ فصل - در رد اينكه خيال كرده كه گناه آدم چه اندازه بزرگ بوده كه خود و بني نوع بشر را به اين ورطه آورده و اينكه روح الايمان حضرت آدم بواسطه معصيت از خدا منقطع شد
٢٤٩ فصل - در رد اينكه آدم در اثر شنيدن آواز خدا نور محبت در قلبش شعله‌ور شد و به خدا تقرب جست و توبه‌اش قبول شد نه به گريه و زاري و روزه و طواف
٢٥٨ فصل - در رد اينكه گمان كرده كه معني عبارت توراة كه خدا بعد از بيرون كردن آدم لباس چرمي براي آن ساخت آن است كه قرباني ميكردند و پوست آنها را جامه ميكردند
٢٥٩ فصل - در جواب از مشكل او كه درخت حيوة چه درختي و توقف آدم در عدن چقدر بوده
٢٦٨ فصل - در رد ادعاي پادري كه كتب انبياء بدون نسخ و تحريف و بدون تغيير و تبديلند
٢٩٠ فصل - در رد اينكه گمان كرده كه تقيه از راه بي‌ايماني و كم‌اعتقادي به خدا صادر ميگردد و آن دروغ است و دروغ جايز نيست
٢٩٢ فصل - در رد اينكه گفته است كه هيچكس بيگناه نيست حتي پيغمبران نيز معصوم نيستند و جواب از اين شبهه در سه مقام:
٢٩٣ مقام اول - در استدلال از نقل بر اينكه پيغمبران و اوصياي ايشان معصومند
٢٩٧ مقام دويم - در استدلال عقلي بر معصوم بودن پيغمبران و اوصياء ايشان
٣٠٥ مقام سيوم - در جواب آيات و اخباري كه پادري به آنها استشهاد كرده كه پيغمبر و ائمه ما (ص) معصوم نيستند
صفحه ١٤٩

 ٣٢٣ فصل - در رد اينكه گمان كرده كه يك گناه معين نتواند صغير و كبير باشد بلكه بستگي به نيت و علم و بي‌علمي و عمد و سهو و غيره دارد
٣٢٤ فصل - در رد اينكه او منكر تجسم اوضاع معاد و جنت و نار و اشخاص در قيامت شده
٣٣٣ فصل - در رد اينكه خيال كرده كه اراده الهي خارج از ذات الهي نيست بلكه هر دو متحدند
٣٣٤ فصل - در بيان مشكل او در خصوص اصل شر و مبدأ شريران
٣٣٨ فصل - در مشكل در اينكه شقاوت كي از ابليس بروز كرد
٣٤٢ فصل - در جواب از مشكل او كه چرا خدا مانع شيطان و آدم از معصيت نشد بطوري كه اختيارشان هم زايل نشود
٣٤٣ فصل - در رد اينكه گفته كه توبه امري است واجب و امور واجبه را ثوابي نيست پس توبه كفاره گناهان نتواند شد
٣٥٣ فصل - در عيب‌جوئي او بر اهل ايران كه در عهد عمر گبر بوده‌اند
٣٥٣ فصل - در رد اينكه خيال كرده كه حضرت محمد (ص) پل صراط و كيفيت طهارت و غسل را از مذهب صابئين كه مجوسند برداشته
٣٥٣ فصل - در جواب از رد او كه اعمال ظاهري مثل نماز و روزه و زيارت و غيره اصلاح شرارت نميكند و گناه نفس پاك نميشود
٣٦١ فصل - در رد او بر احاديثي كه مشعر به اين مطلبند كه به سبب قصد گناه گناه نمينويسند و به سبب قصد طاعت يك طاعت مينويسند
٣٦٢ فصل - در رد كلام او كه گفته هنوز مسلمين معني گناه را نفهميده‌اند
٣٦٤ فصل - در رد قول او كه از دين اسلام چنين فهميده كه عفو گناه به پاك شدن دل دخلي ندارد
٣٦٧ فصل - در جواب از رد قول او كه مسلمين اينطور قائلند كه خدا تقاضاي عدالت خود را منظور نداشته يكي را رحم و ديگري را سخط ميكند
٣٦٨ فصل - در رد اقوال او كه نتيجه‌اش اين است كه حضرت محمد (ص) را
صفحه ١٥٠

 شفيع دانستن مشكل است
٣٧٧ فصل - در رد بر استدلال او به آيات قرآن بر اينكه حضرت محمد (ص) گناهكار است و بنا بر اين نميتواند شفيع گناهكاران بشود
٣٨٤ فصل - در رد اينكه گفته حضرت محمد (ص) بشر بود و كل بشر مقصرند به شهادت بعض آيات كتب مقدسه پس نه او و نه ائمه (ع) صاحب مقام شفاعت نيستند
٣٨٧ فصل - در رد اينكه گفته هيچ چيز كفاره گناهان نميشود مگر ايمان به عيسي و كشته شدن او و اينكه گفته كه عيسي از ازل نزد خدا بوده
٣٩٧ فصل - در جواب از قول او كه كسي را از ميان پيغمبران جز عيسي معصوم ندانسته و رد قول او كه عيسي را پسر خدا دانسته
٤١٠ فصل - در رد اينكه مسيح را از همه بالاتر و در مرتبه الوهيت شمرده
٤١٣ فصل - در رد اينكه گفته كه هر كس معتقد باشد كه عيسي پسر خداست و نجات دهنده خود و تمام مردم است در نجات عيسي شراكت بهم رسانيده
٤١٤ فصل - در رد اينكه گفته ايمان به عيسي ايمان واقعي در قلبي است نه مثل ايمان دين محمديه (ص) كه فقط اقرار و تقرير كلمات باشد
٤١٥ فصل - در رد اينكه گفته كه هر كس به عذاب جهنم گرفتار ميشود به علت تقصير خود اوست نه بنا بر قسمت و تقدير پروردگار
٤٢٠ فصل - در رد اينكه گفته هر چند خدا با ماسوي محدود نيست ولي خود بخود محدود است
٤٢١ فصل - در جواب از اينكه گفته كه نتيجه ايمان به نجات و كفاره مسيح پنج چيز است
٤٢٣ فصل - در رد اينكه جميع مؤمنان به مسيح را پسر خدا خوانده
٤٢٥ فصل - در رد اينكه قائل شده كه عبادت مسيحي حقيقي همان توجهات قلبي است و عيسي جز دعاي مختصري تعليم نكرده
صفحه ١٥١

 ٤٢٩ فصل - در بيان اينكه گفته روح انساني به غذاي روحاني و حقاني غذا مي‌يابد و ساكت ميشود نه به عيش و عشرت جسماني چنانچه براي بهشت مسلمانان توصيف شده
٤٣٠ فصل - در رد قول او كه گفته بهشتي كه محمد (ص) به مظنه و گمان خود وصف نموده خدا خلق ننمود
٤٣١ فصل - در رد اينكه گفته انجيل از جانب خداست ولي از خود قرآن معلوم ميشود كه از جانب خدا نيست
٤٣٧ مقصد دويم - در اثبات نبوت پيغمبر آخر الزمان (ص) و انقطاع شريعت حضرت عيسي (ع) و در آن دو مطلب است:
٤٣٧ مطلب اول - در اثبات نبوت آن بزرگوار از آيات كتب عهد عتيق و جديد و در آن فصولي است:
٤٣٧ فصل - در اينكه محمد بن عبداللّه از مكه برخاسته و ادعاي نبوت كرد و صاحب كتاب و شريعت بود و تصديق همه انبياء گذشته را نمود
٤٣٨ فصل - در اينكه وعده خدا در دو سلسله بني‌اسمعيل و بني‌اسرائيل بوده و پيغمبر ما (ص) از بني‌اسمعيل بوده و حضرت موسي از بني‌اسرائيل است
٤٤٠ فصل - در اينكه خداوند به موسي وعده داده به آمدن پيغمبري صاحب شريعت از قبيله بني‌اسمعيل و آن همان حضرت محمد (ص) ميباشد
٤٤٢ فصل - در بيان آيه‌اي از تورية كه مشعر بر بعثت پيغمبري از كوه فاران است و مؤيد اين مطلب است
٤٤٢ فصل - در اثبات نبوت آن حضرت از زبور داود
٤٤٣ فصل - در اثبات اين مطلب از اصحاح بيست و يكم اشعيا
٤٤٣ فصل - در اثبات اين مطلب از اصحاح چهل و دويم اشعيا
٤٤٨ فصل - در اثبات اين مطلب از اصحاح پنجاه و يكم اشعيا
٤٤٨ فصل - در اثبات اين مطلب از اصحاح بيست و هشتم نبوت اشعيا
صفحه ١٥٢

 ٤٤٩ فصل - در اثبات اين مطلب از اصحاح چهل و پنجم اشعيا
٤٥٠ فصل - در اثبات اين مطلب از اصحاح چهل و دويم و چهل و سيوم اشعيا
٤٥١ فصل - در اثبات اين مطلب از اصحاح نهم اشعيا
٤٥١ فصل - در اثبات اين مطلب از اصحاح بيست و يكم اشعيا
٤٥٢ فصل - در اثبات اين مطلب از مزمور هفتاد و يكم زبور
٤٥٣ فصل - در اثبات اين مطلب از اصحاح پنجاه و نهم اشعيا
٤٥٤ فصل - در اثبات اين مطلب از اصحاح دويم حبقوق
٤٥٥ فصل - در اثبات اين مطلب از اصحاح سيوم صفينا كه يكي از پيغمبران بني‌اسرائيل است
٤٥٦ فصل - در استدلال به فقراتي كه به كودك وحي شد و آن سي و چهار سال قبل از ولادت حضرت پيغمبر (ص) بود كه مسلمي همه يهود است
٤٥٨ فصل - در اثبات اين مطلب از كتب عهد جديد يكي آيه بيست و ششم از اصحاح پانزدهم انجيل يوحنا است
٤٥٨ فصل - ديگر آيه‌اي از اصحاح شانزدهم همين انجيل
٤٦١ فصل - ديگر آيه بيست و ششم از اصحاح چهاردهم يوحنا
٤٦٢ فصل - در اينكه پيغمبر كه صاحب شرع باشد و مبعوث بر كل خلق جز حضرت محمد (ص) كسي ديگر نميتواند باشد
٤٦٣ مطلب دويم - در اثبات نبوت خاتم پيغمبران (ص) به ادله عقليه ظاهره و در آن چند فصل است:
٤٦٣ فصل - در اثبات اينكه لازم است هميشه پيغمبري معصوم يا خليفه‌اي از او كه معصوم و مطهر باشد در ميانه خلق باشد
٤٦٩ فصل - در اثبات نبوت خاصه حضرت محمد بن عبداللّه (ص)
٤٧١ فصل - در اثبات نبوت آن حضرت به معجزه شق القمر كه در قرآن هم ذكر آن آمده
٤٧٣ فصل - در اثبات امر او به اينكه كتابي مثل قرآن آورده كه همه خلق از
صفحه ١٥٣

 آوردن مثل آن عاجزند
٤٧٧ فصل - در اينكه منكر نبوت حضرت محمد (ص) منكر همه انبياء است و احدي نميتواند كسي را به ديني دعوت نمايد
٤٧٨ فصل - در جواب از اين شبهه كه ميگويند نبوت عيسي اجماعي مسلمين و نصاري است اما نبوت حضرت محمد (ص) را نصاري اعتقاد ندارند پس او محل اختلاف است و عيسي محل اتفاق پس تدين به دين عيسي اولي است
فهرست رساله چهار فصل
٤٩٤ در ذكر سبب تأليف و تقسيم مطالب كتاب بر چهار فصل
٤٩٥ فصل اول - درمعامله با خدا و پيغمبر و ائمه هدي سلام اللّه عليهم اجمعين
٤٩٧ فصل دويم - در معامله با مشايخ و علما كه در دين تقليد ازايشان ميكنند
٥٠٠ فصل سيّم - در معامله با حكام و سلاطين
٥٠١ فصل چهارم - در معامله با ساير مردم
صفحه ١٥٤

 فهرست جلد نهم
٢ ترجمه جامع
فهرست ترجمه كتاب مبارك جامع
٢ سبب تأليف كتاب
٣ مقدمه و در آن سه مقصد است:
٣ مقصد اول: در بيان مبناي اعتقادات و در آن سه فصل است:
٤ فصل: در تقسيم احكام شرعيه
٦ فصل: در صحت اخبار ثقات
٩ فصل: در وجوب عمل به اخبار ثقات
١٢ مقصد دوم: در مجملي از اصول عقايد و در آن چهار فصل است:
١٢ فصل: در معرفت خداي سبحانه
١٥ فصل: در معرفت حضرت پيغمبر صلي اللّه عليه و آله
١٩ فصل: در معرفت امامت
٢٢ فصل: در دوستي دوستان و دشمني دشمنان ايشان
٢٨ مقصد سوم: در مقدمه عبادات و در آن سه فصل است:
٢٨ فصل: در مسائل مربوط به مكلَّف
٣٠ فصل: در آنچه مربوط به نيت است
٣٢ فصل: در آنچه مربوط به عمل است
٣٦ كتاب طهارت و در آن پنج باب است:
٣٦ باب اول: در احكام آبهاست و در آن چهار مقصد است:
٣٦ مقصد اول: در آب مطلق است و در آن سه مطلب است:
٣٦ مطلب اول: در احكام كليه مربوط به آبها است
٣٧ مطلب دوم: در احكام چاه
٣٩ مطلب سوم: در احكام مربوط به آب مطلق
صفحه ١٥٥

 ٤٠ مقصد دوم: در آب مضاف و مايعات
٤١ مقصد سوم: در آب مستعمل
٤٣ مقصد چهارم: در اسئار يعني چيزهاي نيم‌خورده
٤٣ باب دوم: در وضوء و در آن چهار مقصد است:
٤٤ مقصد اول: در اموري كه وضو را ميشكند يا نميشكند و درآن پنج فصل است:
٤٤ فصل: در اموري كه حدوث آنها موجب وضوء است
٤٤ فصل: در مواقعي كه باوضو بودن مستحب است
٤٦ فصل: در چيزهائي كه موجب يا ناقض وضو نيستند لكن در وقت حدوث آنها وضو گرفتن مستحب است
٤٧ فصل: در احكام كساني كه مبتلا به تقطير يا اسهال بوده يا خواجه باشند
٤٧ فصل: در احكام وضوء
٤٨ مقصد دوم: در بيان افعال وضوء
٥٠ مقصد سوم: در مستحبات مربوط به وضوء
٥٢ مقصد چهارم: در احكام مربوط به وضوء
٥٥ باب سوم: دراحكام مربوط به غسلها ودر آن شش مطلب و خاتمه‌ايست:
٥٥ مطلب اول: در جنابت و در آن سه مقصد است:
٥٥ مقصد اول: در اموري كه باعث حصول جنابت و وجوب غسل است
٥٦ مقصد دوم: در كيفيت غسل جنابت
٥٨ مقصد سوم: در احكام مربوط به جنابت
٦٢ مطلب دوم: در حيض و در آن سه مقصد است:
٦٢ مقصد اول: در شناختن حيض
٦٥ مقصد دوم: در غسل حيض
٦٦ مقصد سوم: در احكام مربوط به حيض
٧٠ مطلب سوم: احكام استحاضه
صفحه ١٥٦

 ٧٢ مطلب چهارم: احكام نفاس
٧٣ مطلب پنجم: در غسل اموات و در آن هفت مقصد و خاتمه‌اي است:
٧٣ مقصد اول: درباره احتضار
٧٦ مقصد دوم: در كساني كه غسل دادن آنها واجب است و كساني كه واجب نيست
٧٧ مقصد سوم: در مسائل مربوط به شخص غسل دهنده
٧٩ مقصد چهارم: دركيفيت غسل ميت ودرآن سه نوع مسأله و فذلكه‌ايست:
٧٩ نوع اول: در واجبات غسل ميت
٨٠ نوع دوم: در مستحبات غسل ميت
٨١ نوع سوم: در اعمال مكروهه مربوط به غسل اموات
٨٢ فذلكه: در آداب غسل ميت
٨٤ مقصد پنجم: در كفن كردن و حنوط نمودن و در آن چهار نوع مسأله و فذلكه‌ايست:
٨٥ نوع اول: در احكام كفن كردن
٨٦ نوع دوم: در واجبات و مستحبات كفن
٨٧ نوع سوم: در حنوط كردن
٨٨ نوع چهارم: در تخضير ميت و گذاشتن جريدتين
٨٩ فذلكه: در كيفيت كفن كردن و حنوط گذاشتن
٩١ مقصد ششم: در نماز ميت و در آن پنج نوع مسأله است:
٩١ نوع اول: در كسي كه بر او نماز ميخوانند
٩٢ نوع دوم: در احكام كسي كه بر ميت نماز ميخواند
٩٣ نوع سوم: در كيفيت نماز ميت
٩٥ نوع چهارم: در آنچه در نماز ميت گفته ميشود
٩٦ نوع پنجم: در احكام مربوط به نماز ميت
٩٨ مقصد هفتم: درامور مربوط به دفن ميت و در آن چهار نوع مسأله است:
صفحه ١٥٧

 ٩٨ نوع اول: در امور مقدم بر دفن
١٠٠ نوع دوم: در امور مقارن با دفن
١٠٣ نوع سوم: در آداب بعد از دفن
١٠٤ نوع چهارم: در احكام مربوط به دفن
١٠٥ خاتمه: در غسل مسّ ميت
١٠٦ مطلب ششم: در ساير غسلهاي سنتي و در آن سه مقصد و تتمه‌اي است:
١٠٦ مقصد اول: در غسلهائي كه در اوقات معين بجا مي‌آورند و آن سه نوع است:
١٠٦ نوع اول: در غسل روز جمعه
١٠٧ نوع دوم: در غسلهاي ماه رمضان
١٠٧ نوع سوم: در غسلهاي معيّنه در ساير ماهها
١٠٨ مقصد دوم: در غسلهائي كه به اماكن مخصوصه مربوط ميشود
١٠٨ مقصد سوم: در غسلهائي كه متعلق به كارهاست
١٠٩ تتمه: در غسل بچه‌اي كه تازه بدنيا آمده
١٠٩ خاتمه: در احكام مربوط به غسل
١١٠ باب چهارم: در تيمم و در آن چهار مقصد است:
١١٠ مقصد اول: در حالاتي كه تيمم در آنها جايز است
١١١ مقصد دوم: در چيزهائي كه تيمم بر آنها جايز است يا جايز نيست
١١٢ مقصد سوم: در كيفيت تيمم
١١٣ مقصد چهارم: در احكام مربوط به تيمم
١١٥ باب پنجم: در نجاسات و چگونگي تطهير از آنها و احكام ظرفها و پوستها و در آن چهار مطلب است:
١١٥ مطلب اول: در احكام نجاسات
١١٦ مطلب دوم: در آنچه مربوط به نجاسات ميشود
١١٩ مطلب سوم:دراسباب تطهيروكيفيت‌واحكام‌آن‌ودرآن سه فصل است:
صفحه ١٥٨

 ١١٩ فصل: در اسباب تطهير
١٢٠ فصل: در كيفيت تطهير
١٢١ فصل: در احكام مربوط به تطهير
١٢٣ مطلب چهارم: در احكام ظروف و پوستها و در آن دو فصل است:
١٢٤ فصل: در احكام مربوط به ظرفها
١٢٥ فصل: در احكام پوستها
١٢٧ كتاب نماز و در آن ده باب است:
١٢٧ باب اول: در مقدمات و در آن پنج مقصد است:
١٢٧ مقصد اول: در تعداد ركعات نمازهاي واجب و مستحب و در آن سه مطلب است:
١٢٧ مطلب اول: در عدد ركعات نمازهاي واجب
١٢٨ مطلب دوم: در عدد نمازهاي سنتي
١٢٨ مطلب سوم: در خلاصه‌اي از احكام نماز
١٣١ مقصد دوم: در اوقات نمازها و در آن سه مطلب است:
١٣١ مطلب اول: در اوقات نمازهاي واجب روزانه و در آن هفت فصل و يك تذنيب است:
١٣١ فصل: درباره وقت نماز بطور كلي
١٣٢ فصل: در وقت نماز ظهر
١٣٢ فصل: در وقت نماز عصر
١٣٣ فصل: در وقت نماز مغرب
١٣٤ فصل: در وقت نماز عشاء
١٣٤ فصل: در وقت نماز صبح
١٣٤ فصل: در احكام مربوط به وقت نماز
١٣٧ تذنيب: در مواضعي كه بعقب انداختن نماز مجاز است
١٣٩ مطلب دوم: در اوقات ساير نمازهاي واجب
صفحه ١٥٩

 ١٤٠ مطلب سوم: در اوقات نوافل و در آن سه فصل است:
١٤٠ فصل: در اوقات نوافل يوميه
١٤٠ فصل: در اوقات ساير نوافلي كه در شرع براي آنها تعيين وقت شده
١٤١ فصل: در احكام مربوط به اوقات نوافل
١٤٤ مقصد سوم: در قبله و در آن دو مطلب است:
١٤٤ مطلب اول: در بيان قبله و حدّ آن
١٤٥ مطلب دوم: احكام قبله
١٤٨ مقصد چهارم: در لباس نمازگزار و در آن دو مطلب و يك خاتمه است:
١٤٨ مطلب اول: در بيان لباس نمازگزار
١٥٠ مطلب دوم: در مستحبات و مكروهات لباس نمازگزار و در آن دو فصل است:
١٥٠ فصل: در مستحبات لباس نمازگزار
١٥٢ فصل: در مكروهات لباس نمازگزار
١٥٤ خاتمه: در احكام اشخاصي كه عريان هستند
١٥٥ مقصد پنجم: در مكان نمازگزار و در آن سه مطلب و يك خاتمه است:
١٥٥ مطلب اول: در مكان نمازگزار و در آن سه فصل است:
١٥٥ فصل: در واجبات مربوط به مكان و محرمات و بعض احكام آن
١٥٦ فصل: در جاهائي كه نماز در آنها مستحب است
١٥٧ فصل: در آنچه نماز بر آن يا در آن مكروه است
١٥٩ مطلب دوم: در احكام مساجد و در آن سه فصل است
١٥٩ فصل: در مستحبات مربوط به مساجد
١٦٠ فصل: در مكروهات مربوط به مساجد
١٦٢ فصل: در محرمات مساجد
١٦٣ مطلب سوم: در آنچه سجده بر آن جايز است و آنچه جايز نيست
١٦٥ خاتمه: در احكام سُتره و چيزهائي كه جلو نمازگزار واقع ميشود
صفحه ١٦٠

 ١٦٧ باب دوم: در افعال نماز و در آن هشت مقصد و يك فذلكه است:
١٦٧ مقصد اول: در اذان و اقامه و در آن چهار مطلب است:
١٦٧ مطلب اول: احكام مؤذن
١٦٨ مطلب دوم: در چيزهائي كه براي آنها اذان و اقامه ميگويند
١٦٩ مطلب سوم: در كيفيت اذان و اقامه
١٧١ مطلب چهارم: در احكام مربوط به اذان و اقامه
١٧٢ مقصد دوم: در نيت و تكبير و در آن دو مطلب است:
١٧٢ مطلب اول: در احكام نيت
١٧٣ مطلب دوم: در تكبيرة الاحرام
١٧٤ مقصد سوم: در قيام
١٧٦ مقصد چهارم: در قرائت و در آن چهار مطلب است:
١٧٦ مطلب اول: درباره قرائت در نمازهاي واجب و نوافل
١٧٨ مطلب دوم: در سوره‌هائي كه در نمازها ميخوانند
١٧٩ مطلب سوم: درباره ركعات سوم و چهارم
١٨٠ مطلب چهارم: در احكام مربوط بقرائت
١٨٢ مقصد پنجم: در ركوع
١٨٤ مقصد ششم: در سجود
١٨٧ مقصد هفتم: در قنوت
١٨٩ مقصد هشتم: در تشهد و سلام و در آن دو مطلب است:
١٨٩ مطلب اول: در تشهد
١٩٠ مطلب دوم: در سلام
١٩١ فذلكه: در آداب نماز از افتتاح تا خاتمه آن
١٩٣ باب سوم: در تعقيب و سجده شكر و در آن دو مقصد است:
١٩٣ مقصد اول: در تعقيب و در آن دو مطلب است:
١٩٤ مطلب اول: در احكام تعقيب بطور كلي
صفحه ١٦١

 ١٩٦ مطلب دوم: در بعض تعقيبات و احكام مخصوص به هر نماز
١٩٧ مقصد دوم: در احكام سجده شكر
١٩٨ باب چهارم: در چيزهائي كه نماز را ميشكند و احكام شك و سهو و در آن سه مقصد است:
١٩٨ مقصد اول: در چيزهائي كه نماز را ميشكند و آنچه ملحق بآنها است و در آن دو مطلب است:
١٩٨ مطلب اول: در آنچه باعث شكستن نماز ميشود
١٩٩ مطلب دوم: در مطالبي كه ملحق به قواطع نماز ميشود
٢٠٣ مقصد دوم: در بيان احكام شك در نماز و در آن دو مطلب است:
٢٠٣ مطلب اول: در شك در ركعات نماز
٢٠٥ مطلب دوم: در شك در افعال نماز
٢٠٥ مقصد سوم: در احكام سهو و در آن دو مطلب است:
٢٠٥ مطلب اول: در سهو در اجزاء نماز
٢٠٨ مطلب دوم: در احكام دو سجده سهو
٢١٠ باب پنجم: در نماز مسافر و نماز كسي كه ميترسد و در آن سه مطلب است:
٢١٠ مطلب اول: در بيان شروط شكسته خواندن نماز
٢١٣ مطلب دوم: در احكام مربوط به نماز مسافر
٢١٥ مطلب سوم: در نماز خوف
٢١٦ باب ششم: در نماز جمعه و عيدين و در آن دو مقصد است:
٢١٦ مقصد اول: در نماز جمعه و در آن سه مطلب است:
٢١٧ مطلب اول: در كساني‌كه نماز جمعه بر آنها واجب است و كساني‌كه واجب نيست
٢١٨ مطلب دوم: در كيفيت نماز جمعه
٢٢٠ مطلب سوم: در آداب روز جمعه و شب آن
صفحه ١٦٢

 ٢٢٢ مقصد دوم: در نماز عيدين و در آن دو مطلب و فذلكه‌ايست:
٢٢٢ مطلب اول: در وجوب و كيفيت نماز عيدين
٢٢٣ فذلكه: در آداب نماز عيد
٢٢٤ مطلب دوم: در احكام مربوط به نماز عيد
٢٢٧ باب هفتم: در نماز آيات و در آن دو مطلب و فذلكه‌ايست:
٢٢٧ مطلب اول: در وجوب و كيفيت نماز آيات
٢٢٨ فذلكه: در آداب نماز آيات
٢٢٩ مطلب دوم: در احكام نماز آيات
٢٣٠ باب هشتم: در نماز جماعت و در آن چهار مقصد است:
٢٣٠ مقصد اول: در فضيلت و استحباب نماز جماعت و موارد وجوب آن
٢٣٢ مقصد دوم: در امام جماعت
٢٣٦ مقصد سوم: درباره مأمومين
٢٣٨ مقصد چهارم: در احكام مربوط به جماعت
٢٤٣ باب نهم: در قضاي نمازهاي فوت شده
٢٤٦ باب دهم: در نمازهاي سنتي (مستحب) و در آن دو مقصد است:
٢٤٦ مقصد اول: در نمازهاي سنتي كه وقت معين دارند و در آن چهار مطلب است:
٢٤٦ مطلب اول: در نمازهائي كه هر سال ميخوانند
٢٤٨ مطلب دوم: در نمازي كه هر ماه خوانده ميشود
٢٤٨ مطلب سوم: در بعضي نمازهاست كه هر هفته خوانده ميشود
٢٥١ مطلب چهارم: در نمازهاي سنتي كه هر روز خوانده ميشود
٢٥٢ مقصد دوم: در نمازهائي كه وقت معين ندارند
٢٥٦ كتاب روزه و در آن پنج باب و خاتمه‌اي است:
٢٥٦ باب اول: در آنچه روزه بآن محقق ميشود و در آن پنج فصل است:
٢٥٦ فصل اول: در وقت امساك
صفحه ١٦٣

 ٢٥٨ فصل دوم: در آنچه روزه‌دار از آن امساك ميكند و احكام آن و در آن دو مطلب است:
٢٥٨ مطلب اول: در چيزهائي كه روزه‌دار از آنها امساك ميكند
٢٥٩ مطلب دوم: در احكام مربوط به امساك
٢٦١ فصل سوم: در آنچه سزاوار است كه روزه‌دار از آن امساك كند
٢٦٣ فصل چهارم: در آنچه براي روزه‌دار مستحب است
٢٦٤ فصل پنجم: در آنچه براي روزه‌دار مباح است
٢٦٥ باب دوم: در كساني كه روزه گرفتن ايشان صحيح است يا صحيح نيست و در آن سه فصل است:
٢٦٦ فصل اول: در كسي كه روزه بر او واجب نيست
٢٦٧ فصل دوم: درباره مسافر و مريض و در آن دو مطلب است:
٢٦٧ مطلب اول: درباره روزه مسافر
٢٦٨ مطلب دوم: درباره روزه مريض
٢٦٩ فصل سوم: در كساني كه بواسطه عوارض و پيش‌آمدها روزه از آنها ساقط ميشود
٢٧٠ باب سوم: در احكام ماه رمضان و در آن چهار مقصد است:
٢٧٠ مقصد اول: در عدد ماه رمضان
٢٧٣ مقصد دوم: در بعض سنتهاي ماه رمضان
٢٧٤ مقصد سوم: در بعض احكام متعلقه بماه رمضان
٢٧٥ مقصد چهارم: در روزه قضاء و احكام آن
٢٧٩ كتاب حج و عمره و در آن شش مقدمه و سه منسك است:
٢٧٩ مقدمه اول: در وجوب حج و فضيلت آن
٢٨٢ مقدمه دوم: در حج تطوع
٢٨٣ مقدمه سوم: در شروط وجوب حج
٢٨٧ مقدمه چهارم: در نيابت حج
صفحه ١٦٤

 ٢٩٢ مقدمه پنجم: در انواع حج
٢٩٧ مقدمه ششم: در مواقيت
٣٠١ منسك اول: در عمره تمتع و در آن هشت مقصد است:
٣٠١ مقصد اول: در احرام
٣٠٨ مقصد دوم: دراموري‌كه‌بايددراحرام‌ترك‌شودودرآن‌پنج‌مطلب است:
٣٠٨ مطلب اول: درباره شكار در حال احرام
٣١١ مطلب دوم: در مطالبي كه از ارتباط با زنان در حال احرام پيش ميآيد
٣١٢ مطلب سوم: درعطر زدن ونظافت كردن و زينت نمودن در حال احرام
٣١٥ مطلب چهارم: در مسائل مربوط به لباس در حال احرام
٣١٩ مطلب پنجم: در امور متفرقه‌اي كه در احرام از آنها نهي شده
٣٢٠ مقصد سوم: در كفارات اموري كه نبايد در احرام انجام دهند و در آن دو مطلب است:
٣٢١ مطلب اول: در كفارات صيد و در آن چهار فصل است:
٣٢١ فصل: در مجموعه مختصري از احكام كفاره‌هاي صيد
٣٢٤ فصل: در كفاره شكار وحوش
٣٢٤ فصل: در كفارات شكار مرغان
٣٢٦ فصل: در كفاره تخم مرغان
٣٢٧ (مطلب دوم ظ ): و در آن سه فصل است:
٣٢٧ فصل: در بدلهاي كفارات
٣٢٨ فصل: در كفارات بهره بردن زن و مرد از يكديگر در حال احرام
٣٣٢ فصل: در بقيه كفارات اموري كه انجام آنها در حال احرام ممنوع است
٣٣٥ مقصد چهارم: در احكام كساني كه بواسطه دير رسيدن يا منع و يا ناتواني حج از ايشان فوت ميشود
٣٣٨ مقصد پنجم: در آداب دخول حرم
٣٤٢ مقصد ششم: در طواف و آنچه پس از آن بجا ميآورند
صفحه ١٦٥

 ٣٥٣ مقصد هفتم: در سعي بين صفا و مروه
٣٥٦ مقصد هشتم: در تقصير در عمره
٣٥٨ منسك دوم: در حج تمتع و در آن هشت مقصد است:
٣٥٨ مقصد اول: در احرام براي حج و خارج شدن بسوي مني
٣٦٠ مقصد دوم: در وقوف در عرفات
٣٦٢ مقصد سوم: در وقوف مشعر
٣٦٤ مقصد چهارم: در رمي يعني سنگ زدن
٣٦٧ مقصد پنجم: در ذبح و متعلقات آن و در آن شش فصل است:
٣٦٧ فصل: در كسي كه بايد قرباني كند و كسي كه قرباني بر او نيست
٣٦٧ فصل: در جنس قرباني حج و ساير قرباني‌ها
٣٧٠ فصل: در احكام مربوط به قرباني
٣٧٢ فصل: در آداب ذبح
٣٧٤ فصل: در كسي كه هَدْي (يعني قرباني) نمي‌يابد
٣٧٦ فصل: در قرباني عادي روز عيد قربان
٣٧٨ مقصد ششم: در سر تراشيدن و تقصير
٣٨٠ مقصد هفتم: در زيارت خانه كعبه
٣٨٢ مقصد هشتم: در بازگشت از مكه به مني
٣٨٤ منسك سوم: در عمره مفرده
٣٨٦ كتاب اَيمان (قَسَم‌ها) و در آن چهار مقصد است:
٣٨٦ مقصد اول: در مطالبي كه به نفس قسم مربوط ميشود
٣٨٧ مقصد دوم: در شروط قسم
٣٨٨ مقصد سوم: در آنچه كه بر آن قسم ميخورند
٣٩٠ مقصد چهارم: در كفارات قسم
٣٩٣ كتاب نذر و عهد و در آن دو مطلب و خاتمه‌اي است:
٣٩٣ مطلب اول: در شروط نذر و اموري كه نذر بآنها منعقد ميشود
صفحه ١٦٦

 ٣٩٦ مطلب دوم: در انواع نذرهائي كه در اخبار رسيده
٣٩٩ خاتمه: در بعض امور ديگر كه مربوط به نذر است
٤٠٠ كتاب عَتْق يعني آزاد كردن بنده و در آن چهار فصل است:
٤٠٠ فصل: در فضيلت آزاد كردن بنده
٤٠٠ فصل: در شروط آزاد كردن بنده
٤٠٣ فصل: در ولاء است
٤٠٤ فصل: در كسي كه انسان او را آزاد ميكند
٤٠٨ كتاب وقف
٤١١ كتاب سكني و عمري و حبيس
٤١٤ كتاب هبه (بخشش)
٤١٧ كتاب صدقه و در آن شش مقصد است:
٤١٧ مقصد اول: در فضيلت صدقه و شروط آن است
٤١٩ مقصد دوم: در كسي كه صدقه ميدهد
٤٢٠ مقصد سوم: در آنچه كه بعنوان صدقه داده ميشود
٤٢٠ مقصد چهارم: در كسي كه باو صدقه ميدهند
٤٢٢ مقصد پنجم: در وقت صدقه
٤٢٢ مقصد ششم: در احكام سؤال يعني در خواست چيزي از ديگران
٤٢٥ كتاب مسابقه و تيراندازي
٤٢٦ كتاب صلح
٤٢٩ كتاب خمس و انفال و در آن چهار فصل است:
٤٢٩ فصل اول: در چيزهائي كه خمس در آنها واجب است
٤٣٠ فصل دوم: در احكام مربوط به خمس
٤٣١ فصل سوم: در مصرف خمس
٤٣٣ فصل چهارم: در انفال
٤٣٦ كتاب زكٰوة و صدقات و در آن دو مقصد و يك خاتمه است:
صفحه ١٦٧

 ٤٣٦ مقصد اول: در زكوة اموال و در آن يك مقدمه و چهار باب است:
٤٣٦ مقدمه: در بعض مسائل مربوط به صدقات كه بايد قبل از باقي مسائل ذكر شود
٤٣٧ باب اول: در كسي كه زكوة بر او واجب است
٤٣٩ باب دوم: در چيزهائي كه در آنها زكوة واجب است و در آن سه مطلب و خاتمه‌اي است:
٤٣٩ مطلب اول: در زكوة انعام يعني چهارپايان و در آن سه فصل است:
٤٣٩ فصل: در زكوة شتر
٤٤٠ فصل: در نصاب گاو و زكوة آن
٤٤١ فصل: در نصاب گوسفند
٤٤٣ مطلب دوم: در زكوة پول طلا و نقره
٤٤٤ مطلب سوم: در زكوة محصولات كشاورزي
٤٤٨ خاتمه: در بعض امور مربوط به زكوة
٤٥٠ باب سوم: در مصارف زكوة
٤٥٢ باب چهارم: در احكام مربوط به زكوة و صدقات
٤٥٧ مقصد دوم: در زكوة فطره و در آن چهار فصل است:
٤٥٧ فصل: در كسي كه زكوة فطره بر او واجب است
٤٥٧ فصل: در آنچه بعنوان زكوة فطره داده ميشود
٤٥٨ فصل: در وقت وجوب زكوة فطره
٤٥٨ فصل: در مصرف زكوة فطره
٤٥٩ خاتمه: در صدقه و در آن دو مطلب است:
٤٥٩ مطلب اول: در اوقات صدقه و احكام انفاق و در آن دو فصل است:
٤٥٩ فصل: در اوقات صدقه
٤٥٩ فصل: در احكام انفاق
٤٦٣ مطلب دوم: در احكام مربوط به فقراء
صفحه ١٦٨

 ٤٦٤ قسمت سوم در مكاسب و آن شامل يك مقدمه و چند كتاب است:
٤٦٤ مقدمه در احكامي كه شامل همه كسبها ميشود و در آن چهار فصل و خاتمه‌اي است:
٤٦٤ فصل: در واجبات كسبها
٤٦٤ فصل: در محرمات مربوط به كسب
٤٦٥ فصل: در سنتهاي مكاسب
٤٦٧ فصل: در امور مكروهه كسب
٤٦٩ خاتمه: در چيزهائي كه باعث غنٰي يا فقر ميشوند
٤٧١ كتاب تجارت و در آن ده مقصد است:
٤٧١ مقصد اول: در آداب تجارت و مقدمات آن و در آن پنج فصل است:
٤٧١ فصل: در چيزهائي كه بر تاجر واجب است
٤٧٢ فصل: در محرمات تجارت
٤٧٣ فصل: در سنتهاي تجارت
٤٧٥ فصل: در امور مكروهه مربوط به تجارت
٤٧٦ فصل: در بعض نوادر مربوط به تجارت
٤٧٧ مقصد دوم: در اسباب كسب و در آن يك مقدمه و دو فصل است:
٤٧٧ مقدمه: (در بعض مسائل كلي مربوط به كسب)
٤٧٨ فصل: در آنچه كسب درآمد با آن حرام است
٤٨٠ فصل: در خريد و فروش‌هاي مكروه يا جايز
٤٨١ مقصد سوم: در كيفيت بيع و شروط آن
٤٨٧ مقصد چهارم: در خيارات
٤٩١ مقصد پنجم: در احكام خريد و فروش و اقسام بيع
٤٩٥ مقصد ششم: در بيع سلف و احكام آن
٤٩٧ مقصد هفتم: در بيع حيوان
٥٠١ مقصد هشتم: در فروش محصولات زراعتي و ميوه‌ها
صفحه ١٦٩

 ٥٠٢ مقصد نهم: در صرافي و تبديل پول
٥٠٦ مقصد دهم: در ربا
٥١١ كتاب شفعه و در آن سه فصل است:
٥١١ فصل: در چيزهائي كه در آنها حق شفعه وجود دارد
٥١٢ فصل: در شفيع يعني كسي كه حق شفعه دارد
٥١٣ فصل: در احكام شفعه
٥١٥ كتاب شركت و در آن دو فصل است:
٥١٥ فصل: در انواع شركت و احكام مربوط بآن
٥١٧ فصل: در تقسيم مال مشترك
٥٢٠ كتاب مضاربه و در آن دو مقصد است:
٥٢٠ مقصد اول: (در بعض كليات مربوط به مضاربه)
٥٢١ مقصد دوم: (در بعض مسائل مربوط به مضاربه)
٥٢٣ كتاب زراعت و آبياري و قراردادهاي مربوط بآنها و انواع تقبلات و در آن دو مقصد است:
٥٢٣ مقصد اول: در زراعت و قراردادهاي زراعي
٥٢٥ مقصد دوم: در انواع تقبلات
٥٢٨ كتاب اجاره و در آن دو مقصد است:
٥٢٨ مقصد اول: در اجاره و شروط آن
٥٣٠ مقصد دوم: در احكام مربوط به اجاره
٥٣٤ كتاب جُعاله
٥٣٨ كتاب اِحياء موات و در آن دو مقصد است:
٥٣٨ مقصد اول: در احكام زمين
٥٣٩ مقصد دوم: در مطالب مربوط به احياء موات
٥٤٢ كتاب صيد و در آن چهار فصل است:
٥٤٢ فصل: درباره صيد با حيوانات شكاري
صفحه ١٧٠

 ٥٤٤ فصل: در آنچه با اسلحه شكار ميشود
٥٤٥ فصل: در احكام مربوط به صيد
٥٤٦ فصل: در حيواناتي كه كشتن آنها مجاز است يا مجاز نيست
٥٤٩ كتاب قصابي و ذبح و در آن سه فصل است:
٥٤٩ فصل: درباره كسي كه ذبح و تذكيه ميكند
٥٥٠ فصل: در انواع تذكيه
٥٥٠ فصل: در چگونگي ذبح
٥٥٥ كتاب وكالت
٥٥٧ كتاب وصايت
٥٦٠ كتاب وديعه و امانت
٥٦٣ كتاب عاريه
٥٦٥ كتاب دَين و در آن دو مقصد است:
٥٦٥ مقصد اول: درباره دين
٥٧١ مقصد دوم: در دين عبد
٥٧٢ كتاب رهن
٥٧٥ كتاب ضمانت و حواله و كفالت و در آن سه مقصد است:
٥٧٥ مقصد اول: در ضمانت
٥٧٦ مقصد دوم: در كفالت
٥٧٧ مقصد سوم: در حواله
٥٧٨ كتاب حَجْر و تَفليس
٥٨١ كتاب لُقَطه
٥٨٦ كتاب غصب
٥٩٠ كتاب مطاعم و در آن پنج مائده است:
٥٩٠ مائده اول: در چيزهائي كه از خوردن آنها منع شده
٥٩٤ مائده دوم: در حيواناتي كه خوردن آنها حلال يا مكروه است
صفحه ١٧١

 ٥٩٥ مائده سوم: در احكام ساير خوراكيها
٥٩٩ مائده چهارم: در مطالبي كه مربوط به خوردن است
٦٠٠ مائده پنجم: در آداب سفره
٦٠٥ كتاب نكاح و در آن يك مقدمه و هفت مقصد است:
٦٠٥ مقدمه: در مطالبي كه بايد در اول اين كتاب گفته شود و در آن دو فصل است:
٦٠٥ فصل: در مطالبي كه مربوط به نكاح است
٦٠٦ فصل: در مسائلي كه بانواع نكاح حرام مربوط ميشود
٦٠٨ مقصد اول: در زنهائي كه ازدواج با آنها حلال يا حرام است و در آن هفت فصل است:
٦٠٨ فصل: در آنچه بواسطه نسب يا رضاع بر مرد حرام ميشود
٦١٠ فصل: در كساني كه بواسطه ازدواج بر ديگري حرام ميشوند
٦١٢ فصل: در زناني كه بواسطه همراه شدن با ديگري بر مرد حرام ميشوند
٦١٥ فصل: در آنچه بواسطه زنا يا انواع نكاح حرام و لواط بر مرد حرام ميشود يا نميشود
٦١٦ فصل: در عدد مجاز زنان كه بيش از آن بر مرد حرام است
٦١٨ فصل: در آنچه بواسطه كفر و امثال آن حرام ميشود
٦١٩ فصل: در ساير چيزهائي كه بسبب آنها از ازدواج منع نموده‌اند
٦٢٢ مقصد دوم: در مسائل مربوط به ازدواج و مقدمات آن و در آن پنج فصل است:
٦٢٢ فصل: در مسائل مربوط به انتخاب مردان و زنان
٦٢٥ فصل: در احكام نگاه كردن به زنان
٦٢٨ فصل: در عقد
٦٣٢ فصل: در بعض سنتهاي ازدواج
٦٣٣ فصل: در اولياء عقد
صفحه ١٧٢

 ٦٣٦ مقصد سوم: درباره مَهرها و اجرت‌ها و در آن دو فصل است:
٦٣٦ فصل: در حد مهر و تعيين آن
٦٣٩ فصل: در احكام مربوط به مهرها و اجرت‌ها
٦٤٤ مقصد چهارم: در آداب زفاف و نزديكي
٦٥٠ مقصد پنجم: در مسائل مربوط به زندگي زن و شوهر و درآن چهار فصل است:
٦٥٠ فصل: درباره بعض حقوق در زندگي زناشوئي
٦٥٤ فصل: در تقسيم اوقات مرد
٦٥٥ فصل: در نفقات
٦٥٨ فصل: در نشوز و شقاق
٦٥٩ مقصد ششم: در متعه
٦٦١ مقصد هفتم: در ازدواج غلامان و كنيزان
٦٦٥ كتاب استيلاد و لحوق اولاد و ملحقات آن و در آن هشت مقصد است:
٦٦٥ مقصد اول: در فضيلت اولاد
٦٦٧ مقصد دوم: در احكام رضاع يعني شيردادن
٦٦٩ مقصد سوم: در بعض اعمال مربوط به روز هفتم تولد طفل
٦٧٠ مقصد چهارم: در عقيقه
٦٧٢ مقصد پنجم: در ختنه پسران و دختران و سوراخ كردن گوش
٦٧٣ مقصد ششم: در نگهداري و تربيت فرزند
٦٧٧ مقصد هفتم: در تعلق و ملحق شدن اولاد
٦٨١ مقصد هشتم: در نيكي به پدر و مادر
٦٨٣ كتاب مفارقت و طلاق و در آن پنج مطلب است:
٦٨٣ مطلب اول: در انواع فسخ و جدا شدن
٦٨٩ مطلب دوم: در طلاق
٦٩٤ مطلب سوم: در اقسام طلاق
صفحه ١٧٣

 ٦٩٧ مطلب چهارم: در رجوع
٦٩٨ مطلب پنجم: در عده و استبراء و در آن دو فصل است:
٦٩٨ فصل: درباره عده گرفتن زنان
٧٠٥ فصل: در استبراء يعني عده گرفتن كنيزان
٧٠٧ كتاب خُلع و مباراة و در آن دو فصل است:
٧٠٧ فصل: در كيفيت خلع و مباراة و شروط آنها
٧٠٨ فصل: در احكام خلع و مباراة
٧١٠ كتاب ظِهار و در آن سه فصل است:
٧١٠ فصل: در معني و شروط ظهار
٧١١ فصل: در احكام ظهار
٧١٢ فصل: در كفارات ظهار
٧١٥ كتاب مخادم و در آن دو مقصد است:
٧١٥ مقصد اول: در مسائل مربوط به بندگان
٧٢٠ مقصد دوم: درباره كنيزاني كه مادر اولاد هستند
٧٢٢ كتاب وصيت و در آن سه مقصد و يك خاتمه است:
٧٢٢ مقصد اول: درباره وصيت كننده
٧٢٢ مقصد دوم: درباره وصيت
٧٣١ مقصد سوم: درباره كساني كه براي آنها وصيت ميشود
٧٣٣ خاتمه: (در بعض مسائل وصيت)
٧٣٥ كتاب ارث و در آن سه مقدمه و پنج مقصد و يك خاتمه است:
٧٣٥ مقدمه اول: دربيان‌خويشي‌وبستگي‌هائي‌كه‌باعث‌ثبوت‌ميراث ميشود
٧٣٩ مقدمه دوم: در چيزهائي كه منع از ارث ميكنند يا مانع نيستند
٧٤٥ مقدمه سوم: در خلاصه‌اي از احكام ارث
٧٤٩ مقصد اول: در ميراث طبقه اول كه پدر و مادر و اولاد هستند
٧٥٤ مقصد دوم: در ميراث طبقه دوم كه برادران و خواهران و اجداد هستند
صفحه ١٧٤

 ٧٥٨ مقصد سوم: در ميراث طبقه سوم كه عموها و عمه‌ها و خاله‌ها و دائيها هستند
٧٥٩ مقصد چهارم: در ارث بردن بجهت حق ولاء و در آن سه فصل است:
٧٥٩ فصل: در حق ولاء بواسطه آزاد كردن بنده
٧٦١ فصل: در حق ولاء از جهت ضمانت جرم و گناه عبد
٧٦١ فصل: در ولاء امامت
٧٦١ مقصد پنجم: در ميراث شوهر و زن
٧٦٤ خاتمه: در نوادر ميراث
٧٦٦ كتاب عادات و نوادر
٧٦٦ باب: در عادات و نوادري كه از كتاب طهارت استخراج شده و در آن ده مطلب است:
٧٦٦ مطلب اول: در آداب و احكام خلوت و در آن چهار مقصد است:
٧٦٦ مقصد اول: در واجبات خلوت
٧٦٧ مقصد دوم: در محرمات خلوت
٧٦٧ مقصد سوم: در مستحبات و آداب خلوت
٧٦٩ مقصد چهارم: در مكروهات خلوت و اموري كه از آنها نهي شده
٧٧٠ مطلب دوم: در مسواك زدن و احكام آن
٧٧١ مطلب سوم: در احكام و آداب حمام و در آن دو مقصد است:
٧٧٢ مقصد اول: در احكام حمام
٧٧٣ مقصد دوم: در آداب حمام
٧٧٥ مطلب چهارم: در تنوير و احكام و آداب آن و در آن دو مقصد است:
٧٧٥ مقصد اول: در احكام تنوير
٧٧٦ مقصد دوم: در آداب تنوير
٧٧٦ مطلب پنجم: در خضاب و احكام و آداب آن و در آن دو مقصد است:
٧٧٦ مقصد اول: در احكام خضاب
صفحه ١٧٥

 ٧٧٧ مقصد دوم: در آداب خضاب
٧٧٨ مطلب ششم: در سرمه
٧٧٨ مطلب هفتم: در احكام مو و آداب آن و در آن دو مقصد است:
٧٧٨ مقصد اول: در احكام مو
٧٨٠ مقصد دوم: در آداب مربوط به مو
٧٨١ مطلب هشتم: در گرفتن ناخنها و احكام و آداب آن
٧٨٢ مطلب نهم: در طيب يعني بوي خوش و در آن چهار فصل است:
٧٨٢ فصل: در احكام طيب بطور كلي
٧٨٢ فصل: در انواع طيب
٧٨٣ فصل: در روغن زدن
٧٨٤ فصل: در باب گلها و رياحين
٧٨٤ مطلب دهم: درباره مرض و احكام آن و در آن چهار مقصد است:
٧٨٥ مقصد اول: در مطالبي كه به مريض مربوط ميشود
٧٨٦ مقصد دوم: در مطالبي كه به مداوا تعلق دارد
٧٨٧ مقصد سوم: در احكام عيادت مريض
٧٨٨ مقصد چهارم: در احكام عزاداري و ماتم و در آن دو نوع مسأله است:
٧٨٨ نوع اول: (در تعزيت و تسليت گفتن)
٧٨٨ نوع دوم: (در احكام صاحب مصيبت)
٧٩١ توضيح بعض اصطلاحات كتاب جامع
صفحه ١٧٦

 فهرست جلد دهم
٢ هداية العوام
١٩٢ رساله قصر و اتمام
٢٠٢ ترجمه فذلكه مناسك و تتميم در ادعيه اعمال حج
٢٣٢ جواب شاهزاده محمدولي ميرزا در تعيين ليلة الرغائب
٢٣٦ رساله ناصريه در جهاد
فهرست رساله هداية العوام
٢ در ذكر سبب تأليف كتاب
٢ كتاب اول در طهارت است و در آن چند باب است:
٢ باب اول - در آبها است و در آن سه مقصد است:
٣ مقصد اول - در آب خالص است
٤ مقصد دويم - در آب مضاف و چيزهاي روان است
٤ مقصد سيّم - در آبهائي است كه استعمال شده است
٥ باب دويم - در وضو و احكام آن است و در آن چهار مقصد است:
٥ مقصد اول - در چيزهائي كه وضو را مي‌شكند يا نمي‌شكند و در آن چند فصل است:
٥ فصل - در چيزهائي كه باعث وضو مي‌شود
٥ فصل - در مواضعي كه وضو واجب است
٥ فصل - در مواضعي كه وضو مستحب است
٦ فصل - در احكام است
٦ مقصد دويم - در بيان افعال وضو است
٨ مقصد سيوم - در مستحبات وضو است
٨ مقصد چهارم - در احكام وضو است
١٠ باب سيّم - در احكام غسلها است و در آن چند مطلب است:
صفحه ١٧٧

 ١٠ مطلب اول - در جنابت و احكام آن است و در آن سه مقصد است:
١٠ مقصد اول - در چيزهائي است كه جنابت به آن حاصل مي‌شود
١١ مقصد دويم - در كيفيت غسل است
١٢ مقصد سيوم - در احكام است
١٤ مطلب دويم - در حيض و احكام آن است و در آن چند مقصد است:
١٤ مقصد اول - در معرفت حيض است
١٧ مقصد دويم - در غسل حيض است
١٧ مقصد سيوم - در احكام است
١٩ مطلب سيوم - در استحاضه و احكام آن است
٢١ مطلب چهارم - در نفاس و احكام آن است
٢٢ مطلب پنجم - در غسل اموات و آنچه متعلق به آن است و در آن چند مقصد است:
٢٢ مقصد اول - در احتضار و آنچه مناسب آن است
٢٣ مقصد دويم - در كساني كه غسل ايشان واجب است و كساني كه واجب نيست
٢٥ مقصد سيوم - در غسل‌دهنده است
٢٥ مقصد چهارم - در كيفيت غسل است
٢٧ مختصري در تمام آداب غسل از اول تا آخر
٢٩ مقصد پنجم - در كفن كردن و حنوط نمودن و در آن چهار نوع مسئله است:
٢٩ نوع اول - در احكام كفن است
٣٠ نوع دويم - در واجبات و مستحبات كفن است
٣١ نوع سيوم - در حنوط است
٣٢ نوع چهارم - در احكام جريده است
٣٢ مختصري در آداب كفن كردن از اول تا آخر
صفحه ١٧٨

 ٣٤ مقصد ششم - در نماز ميت است و در آن چند نوع مسئله است:
٣٤ نوع اول - در كسي كه نماز بر آن مي‌گذارند
٣٥ نوع دويم - در كسي كه نماز بر ميت مي‌كند
٣٥ نوع سيوم - در كيفيت نماز است
٣٦ نوع چهارم - در كيفيت نماز است بطور كلي
٣٨ نوع پنجم - در احكام است
٣٩ مقصد هفتم - درآنچه متعلق است به دفن ودر آن چهار نوع مسئله است:
٣٩ نوع اول - در اموري كه مقدم است بر دفن
٤٠ نوع دويم - در آنچه مقارن دفن است
٤٢ نوع سيوم - در آداب بعد از دفن است
٤٣ نوع چهارم - در احكام است
٤٣ خاتمه - در غسل مس اموات است
٤٤ مطلب ششم - در غسلهاي سنتي است و در آن سه مقصد است:
٤٤ مقصد اول - در غسلهاي متعلقه به اوقات است و در آن سه نوع مسئله است:
٤٤ نوع اول - در غسل روز جمعه است
٤٥ نوع دويم - در غسلهاي ماه رمضان است
٤٥ نوع سيوم - در غسلهاي ساير ماههاست
٤٦ مقصد دويم - در غسلهائي كه متعلق به مكانها است
٤٦ مقصد سيوم - در غسلهائي كه متعلق است به كارها
٤٧ خاتمه - در احكام است
٤٧ باب چهارم - در تيمم و احكام آن است و در آن چهار مقصد است:
٤٧ مقصد اول - در جاهائي كه ميتوان تيمم كرد
٤٨ مقصد دويم - در چيزهائي است كه به آنها ميتوان تيمم كرد يا نميتوان
٤٩ مقصد سيوم - در كيفيت تيمم است
صفحه ١٧٩

 ٥٠ مقصد چهارم - در احكام است
٥١ باب پنجم - در نجاسات است و آنچه متعلق به آنها است و كيفيت تطهير از نجاسات و احكام ظرفها و پوستها و در آن چهار مطلب است:
٥١ مطلب اول - در نجاسات است
٥٢ مطلب دويم - در متعلقات است
٥٤ مطلب سيوم - در چيزهاي پاك‌كننده است و كيفيت پاك كردن نجسها و احكام آن و در آن چند فصل است:
٥٤ فصل - در چيزهاي پاك‌كننده است و آنچه متعلق به آن است
٥٥ فصل - در كيفيت تطهير است
٥٦ فصل - در احكام است
٥٨ مطلب چهارم - در احكام ظرفها و پوستها است و در آن دو فصل است:
٥٨ فصل اول - در احكام ظرفها است
٥٩ فصل دويم - در احكام پوستها و آنچه متعلق به آنها است
٦٠ كتاب دويم در صلوة است و در آن نه باب است:
٦٠ باب اول - در مقدمات است و در آن پنج مقصد است:
٦٠ مقصد اول - در عدد نمازهاي واجبي و سنتي و مجمل احكام آنها و در آن سه مطلب است:
٦٠ مطلب اول - در عدد نمازهاي واجبي است
٦٠ مطلب دويم - در عدد نمازهاي سنتي است
٦١ مطلب سيم - در مجملي از احكام نماز و آنچه متعلق به آن است
٦٣ مقصد دويم - در اوقات نمازها است و در آن پنج مطلب است:
٦٣ مطلب اول - در اوقات نمازهاي يوميه است و در آن شش فصل است:
٦٣ فصل اول - در مطلق وقت است
٦٤ فصل - در وقت ظهر است
٦٤ فصل - در وقت نماز عصر است
صفحه ١٨٠

 ٦٥ فصل - در وقت مغرب است
٦٥ فصل - در وقت نماز خفتن است
٦٦ فصل - در وقت نماز صبح است
٦٦ مطلب دويم - در احكام است
٦٨ مطلب سيوم - در موضعي است كه جايز است به رخصت خاصه تأخير نماز از اول وقت
٦٩ مطلب چهارم - در اوقات ساير واجبات است
٧٠ مطلب پنجم - در اوقات نافله‌هاست و در آن سه فصل است:
٧٠ فصل - در اوقات نمازهاي رواتب
٧٠ فصل دويم - در اوقات باقي نافله‌هاست كه در شرع وقتي از براي آنها معين شده
٧١ فصل سيوم - در احكام است
٧٣ مقصد سيوم - در قبله و احكام آن است و در آن دو مطلب است:
٧٣ مطلب اول - در بيان قبله و حد آن است
٧٤ مطلب دويم - در احكام است
٧٦ مقصد چهارم - در لباس نمازكننده و احكام آن است و در آن دو مطلب است و خاتمه‌اي:
٧٦ مطلب اول - در بيان لباس نمازگذارنده است و در آن چند مسئله است:
٧٨ مطلب دويم - در مستحبات و مكروهات جامه مصلي است و در آن چند فصل است:
٧٨ فصل - در آنچه مستحب است نماز در آن
٧٩ فصل - در آنچه مكروه است نماز در آن
٨١ خاتمه - در احكام كسانيست كه عريان باشند
٨٢ مقصد پنجم - در مصلي و متعلقات آن است و در آن سه مطلب و خاتمه‌اي است:
صفحه ١٨١

 ٨٢ مطلب اول - در مكان مصلي است و در آن سه فصل است:
٨٢ فصل اول - در واجبات و محرمات مكان و بعضي احكام آن
٨٢ فصل دويم - در آنچه مستحب است نماز در آن
٨٣ فصل سيوم - در آنچه مكروه است نماز بر آن
٨٥ مطلب دويم - در احكام مسجدها است و در آن سه فصل است:
٨٥ فصل - در مستحبات است
٨٦ فصل - در مكروهات است
٨٧ فصل - در محرمات است
٨٨ مطلب سيوم - در چيزهائي است كه سجده بر آنها جايز است يا جايز نيست
٨٩ خاتمه - در احكام ستره است و آنچه پيش روي نمازگذار اتفاق افتد و آنچه متعلق به آن است
٩٠ باب دويم - در افعال نماز است و در آن هشت مقصد است:
٩٠ مقصد اول - در اذان و اقامه است و احكام آن دو و در آن چهار مطلب است:
٩٠ مطلب اول - در مؤذن و آنچه متعلق به آن است
٩١ مطلب دويم - در چيزهائي است كه اذان و اقامه براي آنها بايد گفت
٩٢ مطلب سيوم - در كيفيت اذان و آنچه متعلق به آن است
٩٤ مطلب چهارم - در احكام است
٩٥ مقصد دويم - در نيت و تكبير است و در آن دو مطلب است:
٩٥ مطلب اول - در نيت است
٩٦ مطلب دويم - در تكبيرة الاحرام است و آنچه متعلق به اوست
٩٦ مقصد سيوم - در قيام است
٩٨ مقصد چهارم - در قرائت است و در آن چهار مطلب است:
٩٨ مطلب اول - در قرائت در نمازهاي واجبي و سنتي است
صفحه ١٨٢

 ٩٩ مطلب دويم - در سوره‌هائي كه در نمازها خوانده ميشود
١٠٠ مطلب سيوم - در احكام دو ركعت آخر است
١٠٠ مطلب چهارم - در احكام است
١٠٢ مقصد پنجم - در ركوع است
١٠٣ مقصد ششم - در سجود است
١٠٥ مقصد هفتم - در قنوت است
١٠٦ مقصد هشتم - در تشهد و سلام است و در آن دو مطلب است:
١٠٦ مطلب اول - در تشهد است
١٠٧ مطلب دويم - در سلام است
١٠٨ مختصري در آداب نماز از اول تا آخر بطور اختصار
١١٠ باب سيّم - در تعقيب و سجده شكر است و در آن دو مقصد است:
١١٠ مقصد اول - در تعقيب است و در آن دو مطلب است:
١١٠ مطلب اول - در احكام مطلق تعقيب است
١١٢ مطلب دويم - در بعضي تعقيبات و احكام مخصوصه بهر نمازي است
١١٣ مقصد دويم - در احكام سجده شكر است
١١٤ باب چهارم - در چيزهائي است كه نماز را ميشكند و آنچه ملحق بآن است و احكام شك و سهو و در آن سه مقصد است:
١١٤ مقصد اول - در چيزهائي است كه نماز را ميشكند و آنچه ملحق به آن است و در آن دو مطلب است:
١١٤ مطلب اول - در چيزهائي كه نماز را ميشكند
١١٥ مطلب دويم - در آنچه ملحق به شكننده‌هاي نماز ميشود
١١٨ مقصد دويم - در بيان احكام شك است در نماز و در آن دو مطلب است:
١١٨ مطلب اول - در شك در ركعات نماز است
١١٩ مطلب دويم - در شك در كارهاي ديگر است در نماز
١١٩ مقصد سيوم - در احكام سهو است و در آن دو مطلب است:
صفحه ١٨٣

 ١١٩ مطلب اول - در سهو در اجزاي نماز است
١٢١ مطلب دويم - در احكام دو سجده سهو است
١٢٣ باب پنجم - در نماز مسافر و خائف است و در آن سه مطلب است:
١٢٣ مطلب اول - در بيان شروط قصر نماز است و آنچه متعلق به آن است
١٢٥ مطلب دويم - در احكام است
١٢٦ مطلب سيوم - در نماز خوف است
١٢٨ باب ششم - در نماز آيات است و در آن دو مطلب است:
١٢٨ مطلب اول - در وجوب و كيفيت آن است
١٢٨ مختصري در بيان آداب اين نماز از اول تا آخر
١٢٩ مطلب دويم - در احكام است
١٣٠ باب هفتم - در نماز جماعت است و در آن چهار مقصد است:
١٣٠ مقصد اول - درفضل‌جماعت‌وجاهائي‌كه مستحب است يا واجب است
١٣٢ مقصد دويم - در احكام امام است
١٣٤ مقصد سيوم - در احكام مأمومين است
١٣٦ مقصد چهارم - در احكام است
١٤٠ باب هشتم - در قضاي نمازهاي فوت شده است
١٤٢ باب نهم - در نمازهاي سنتي است
١٤٥ كتاب سيوم در روزه است و در آن پنج باب است و خاتمهٔ:
١٤٥ باب اول - در آنچه روزه به آن حاصل ميشود و آنچه ملحق بآن است و در آن چند فصل است:
١٤٥ فصل اول - در وقت امساك است و آنچه متعلق به اوست
١٤٧ فصل دويم - در آنچه روزه‌دار ترك آن را بايد بكند و در احكام آنها و در آن دو مطلب است:
١٤٧ مطلب اول - در آنچه روزه‌دار ترك بايد بكند
١٤٧ مطلب دويم - در احكام است
صفحه ١٨٤

 ١٤٩ فصل سيوم - در چيزهائي است كه سزاوار است ترك كردن آنها از براي روزه‌دار
١٥٠ فصل چهارم - در آنچه مستحب است از براي روزه‌دار
١٥١ فصل پنجم - در چيزهائي كه مباح است و بخصوصه در حديث وارد شده است
١٥٢ باب دويم - در كساني است كه روزه ايشان صحيح است و كساني است كه روزه ايشان صحيح نيست و در آن سه فصل است:
١٥٢ فصل اول - در كساني كه روزه بر ايشان واجب نشده است و آنچه متعلق به آن است
١٥٣ فصل دويم - در مسافر و مريض است و در آن دو مطلب است:
١٥٣ مطلب اول - در مسافر است
١٥٤ مطلب دويم - در مريض است
١٥٥ فصل سيوم - دركسي است كه ساقط ميشود از او روزه به جهت عارضي
١٥٦ باب سيوم - در احكام شهر رمضان است و در آن چهار مقصد است:
١٥٦ مقصد اول - در روزه ماه رمضان و متعلقات آن است
١٥٨ مقصد دويم - در بعضي از سنتهاي ماه رمضان است
١٥٩ مقصد سيوم - در بعض آنچه متعلق به ماه رمضان است از احكام
١٦٠ مقصد چهارم - در روزه قضا و احكام آن است
١٦٣ كتاب چهارم در زكوة است و آن مشتمل است بر دو مقصد و خاتمه:
١٦٣ مقصد اول - در زكوة اموال است و در آن يك مقدمه و چهار باب است:
١٦٣ مقدمه - در آنچه واجب است كه پيشتر بيان شود از چيزهائي كه تعلق به صدقات دارد
١٦٤ باب اول - در كساني است كه زكوة بر ايشان واجب است
١٦٥ باب دويم - در چيزهائي كه زكوة در آنها واجب است و در آن سه مطلب است:
صفحه ١٨٥

 ١٦٥ مطلب اول - در زكوة حيوان است و در آن سه فصل است:
١٦٥ فصل اول - در زكوة شتر است
١٦٦ فصل دويم - در زكوة گاو است
١٦٧ فصل سيوم - در زكوة گوسفند است
١٦٨ مطلب دويم - در زكوة پول است
١٦٩ مطلب سيوم - در زكوة غلات است
١٧١ خاتمه - در آن چند مسئله است
١٧٢ باب سيوم - در مصرفهاي زكوة است
١٧٤ باب چهارم - در احكام است
١٧٧ مقصد دويم - در زكوة فطر است و در آن چهار فصل است:
١٧٨ فصل اول - در كسي كه فطره بر آن واجب است
١٧٨ فصل دويم - در بيان جنس فطره است
١٧٨ فصل سيوم - در وقت وجوب فطره است
١٧٩ فصل چهارم - در مصرف زكوة فطره است
١٧٩ خاتمه - در صدقه است و در آن دو فصل است:
١٧٩ فصل اول - در اوقات صدقه است
١٧٩ فصل دويم - در احكام انفاق است
١٨٢ مطلب دويم (كذا) - در فقرا است
١٨٤ كتاب خمس و انفال و آن مشتمل بر چهار فصل است:
١٨٤ فصل اول - در چيزهائي است كه خمس در آن واجب است و بعض مسائل مناسبه
١٨٥ فصل دويم - در احكام است
١٨٥ فصل سيوم - در مصرف خمس است
١٨٦ فصل چهارم - در انفال است
صفحه ١٨٦

 فهرست رساله قصر و اتمام
١٩٢ مقدمه - در بعض كليات
١٩٢ فصل اول - در شروط قصر در سفر
١٩٧ فصل دوم - در استحباب اتمام نماز در حرمهاي چهارگانه
١٩٨ فصل سيوم - در مسافري كه نماز نكرده بمنزل برسد يا بعكس
١٩٨ فصل چهارم - در استحباب تسبيح بعد از نمازهاي قصر
١٩٨ فصل پنجم - در حكم مسافر در دريا
فهرست ترجمه فذلكه مناسك و تتميم در ادعيه حج
٢٠٢ مقدمه مترجم (اع)
٢٠٣ در بيان سبب تأليف
٢٠٣ مقدمه - در بيان خلاصه‌اي از آداب سفر
٢٠٨ منسك اول - در شرايط احرام
٢١٢ منسك دويّم - در آداب دخول مكه و مسجد و طواف
٢١٤ منسك سيّوم - در احكام سعي و تقصير
٢١٥ منسك چهارم - در احرام بحج و وقوف بعرفات و مشعر
٢١٧ منسك پنجم - در وقوف بمني
٢١٩ منسك ششم - در تراشيدن سر و تقصير
٢٢٠ منسك هفتم - در رمي جمرات
٢٢٢ تتميم در ادعيه اعمال حج:
٢٢٢ ذكري كه نايب از طرف مَنُوب عنه در ميقات ميگويد
٢٢٢ ذكري كه در احرام تمتع گفته ميشود
٢٢٢ ذكري كه در تَلْبِيَه گفته ميشود
٢٢٢ دعاي اشتراط در احرام و دعاي اِشعار
٢٢٣ دعائي كه ايستاده بر در مسجد الحرام بايد خوانده شود
صفحه ١٨٧

 ٢٢٣ دعائي كه بعد از ورود بمسجد رو بخانه خوانده ميشود
٢٢٣ دعاهائي كه در حال طواف خوانده ميشود
٢٢٤ دعاهائي كه محاذي حجر الاسود و نزد آن خوانده ميشود
٢٢٤ دعائي كه در طواف هفتم برابر مستجار خوانده ميشود
٢٢٤ دعائي كه در ركن يماني خوانده ميشود
٢٢٤ دعائي كه بعد از نماز طواف خوانده ميشود
٢٢٥ دعاهائي كه در سعي صفا و مروه خوانده ميشود
٢٢٥ دعاهائي كه وقت توجه بمني و رسيدن بمني خوانده ميشود
٢٢٥ دعاهائي كه وقت توجه بعرفات و در عرفات خوانده ميشود
٢٢٧ دعاهائي كه شب و صبح در مشعر خوانده ميشود
٢٢٧ دعائي كه در سعي وادي مُحَسّر خوانده ميشود
٢٢٧ دعاهائي كه وقت رمي جمرات و برگشتن از رمي خوانده ميشود
٢٢٨ دعاهائي كه وقت ذبح قرباني حج و قرباني عادي خوانده ميشود
٢٢٨ دعائي كه بعد از برگشتن بمكه از مني بر در مسجد خوانده ميشود
٢٢٨ دعاهائي كه هنگام وداع بيت خوانده ميشود
٢٢٩ دعاهائي كه در دخول كعبه و براي طلب ولد خوانده ميشود
٢٢٩ دعائي كه صَروره كه حج اول اوست در كعبه ميخواند
٢٣٠ دعائي كه در بيرون آمدن از كعبه خوانده ميشود
٢٣٠ دعائي كه هنگام خوردن آب زمزم خوانده ميشود
فهرست رساله ناصريه در جهاد
٢٣٦ خطبه كتاب
٢٣٦ در بيان علت تصنيف كتاب و تقسيم آن بر مقدمه و ابواب
٢٤٠ مقدمه - در ذكر اموري چند كه تقديم آنها لازم است و در آن دو فصل است:
صفحه ١٨٨

 ٢٤٠ فصل - در بيان لزوم اخلاص‌كيشي مؤمنين و مسلمين با پادشاهان عادل شيعه و بيان حق پادشاهان بر رعايا و رعيت بر سلطان
٢٤٨ فصل - در بيان فضيلت تسليم و رضا بقضاي خدا كه شرط ايمان است و اينكه خدائي شأن خداست و از بنده بندگي خواسته‌اند
٢٥٢ باب اول - در بيان سرّ جهاد
٢٥٧ باب دوم - در فضل جهاد و شهادت در راه خدا
٢٦٠ باب سيوم - در بعضي مواعظ و نصايح و آداب و سرزنشها و تحريص و ترغيبها كه حضرت امير عليه السلام در كلمات و خطب خود باصحاب خود فرموده‌اند
٢٧٠ باب چهارم - در اقسام جهاد
٢٧٨ باب پنجم - در ذكر دفاع دزد و امثال آن اگر بخانه كسي داخل شود يا در بيابان بر سر او آيد و قصد او را نمايد
٢٨١ باب ششم - در دفاع كفاري است كه قصد بلاد مسلمين كنند و قصد بيضه اسلام را نمايند
٢٨٨ خاتمه - در مضرتهاي ديني و دنيائي كه بواسطه استيلاي اين كفار بر بلدي براي مسلمانان آن بلد حاصل ميشود
صفحه ١٨٩

 فهرست جلد يازدهم
٢ ترجمه دقايق العلاج جلد اول
فهرست ترجمه دقايق العلاج (جلد اول)
٢ در علت تصنيف كتاب
٣ مقدمه: در بيان بعض كليات علمي و عملي و در آن چند فصل است:
٣ فصل اول: در اينكه واجب است بر پزشك قطع اسباب اوليه امراض سپس اگر لازم شد بدرمان بپردازد و طرز استعمال دارو
٧ فصل دوم: تركيب بدن انسان از اركان سه‌گانه
٩ فصل سوم: در اينكه بهترين دارو آن است كه مواد زايد و زيان‌آور آن كم باشد
١١ فصل چهارم: در راههاي بيرون كردن طرطيرهاي مختلف بدن
١٥ فصل پنجم: در پيدايش بيماريهاست
١٦ فصل ششم: در تشخيص بيماري و كيفيت مداواي آن
١٩ فصل هفتم: رواياتي از گفتار حكماي بزرگ
٢٢ فصل هشتم: در اينكه در درمانها بكتب نمي‌توان اعتماد كرد و در هر زمان بايد بآزمايشات لازم پرداخت
٢٤ فصل نهم: در ذكر پاره‌اي دستورهاي بهداشتي كه براي مؤمنين سودمند است
٣٢ فصل دهم: در ذكر هشدار بيماريها و دلائل آن است به نحو اختصار در ضمن چند مقام:
٣٣ مقام اول: درباره دلائل چيرگي اخلاط بر بدن:
٣٤ علامات غلبه خون
٣٥ علامات غلبه صفرا
٣٥ علامات غلبه بلغم
صفحه ١٩٠

 ٣٦ علامات غلبه سودا
٣٧ مقام دوم: دلالت پديده‌هاي بدن بر چگونگي آن:
٣٧ عرق
٣٧ ادرار
٤٢ مدفوع
٤٣ آب دهان و خلط سينه
٤٤ آب بيني
٤٤ عادت ماهانه زنان
٤٥ خونريزي از بيني
٤٦ چركهاي عام و خاص
٤٦ مني
٤٧ مقام سوم: استدلال از حالتهاي طبيعي بر احوال خلطها:
٤٧ اشتهاي خوردن غذا
٤٧ خواب و بيداري
٤٨ خواب ديدن
٤٩ عطسه
٥٠ سكسكه
٥١ بادگلو
٥١ سستي و خميازه
٥٢ خستگي
٥٣ جماع
٥٣ سرفه
٥٣ حافظه و فراموشي
٥٤ مقام چهارم: هشدار دهنده‌هاي غير طبيعي
٥٧ فصل: علائم بهبودي و يا شدت بيماري و يا مرگ بيمار و در آن دو مقصد
صفحه ١٩١

 است:
٥٧ مقصد اول: علائم بهبودي و در آن چند مطلب است:
٥٧ مطلب اول: علائم بيماريهاي مختلف و شدت و ضعف آنها
٦٠ مطلب‌دوم:بحران‌ودگرگوني‌بيماري‌بستگي‌به‌حالات‌مختلف‌ماه‌دارد
٦٧ مطلب سوم: علامات بحران آينده يا حاضر
٦٩ مطلب چهارم: امراضي كه در اثر پيدايش بيماري ديگر بهبود مي‌يابد
٧٠ مقصددوم:علائم‌باليني‌كه‌به‌بدي‌حال‌بيمارويامرگ‌اوهشدارمي‌دهند
٨٢ تتمه:سي‌وشش‌قضيه منقول ازبقراط حكيم درعلامات بدي حال بيمار
٨٧ فصل: برگشت بيماري
٨٨ فصل: علائم بهبودي
٨٩ فصل: دگرگوني كارهاي طبيعي بدن
٩٢ مقاله اول: درمانهاي كلي (عام)
٩٧ فصل: باز كردن گرفتگيها
٩٩ اول: حقنه (باصطلاح امروز فارسي تنقيه)
١٠٢ دوم: باز كردن گرفتگيها با داروهاي نوشيدني
١١٢ سوم: گشودن بستگيهاي رگها، جگر، اسپرز و كليه‌ها
١١٢ فصل: انضاج
١٢٠ فصل: قي‌آورها
١٢٥ فصل: مسهل
١٤٥ فصل: گرفتن خون
١٥١ فصد و شرايط آن
١٥٧ حجامت و انواع آن
١٦١ زالو انداختن
١٦٢ تيغ زدن گوش
١٦٢ خون گرفتن از بيني
صفحه ١٩٢

 ١٦٢ خون‌گيري از رحم
١٦٤ جلوگيري از خونريزي
١٦٤ فصل: داروهاي ادرارآور
١٦٥ فصل: تعريق
١٦٨ خاتمه: مدرات مفرد
١٧٤ فصل: وادار كردن بيمار به عطسه و ريزش آب بيني
١٧٤ فصل: جاري كردن آب دهن
١٧٥ فصل: لطيف كردن مزاج
١٨٠ فصل: تحليل
١٨٩ فصل: پس‌زدن (ردع)
١٨٩ فصل: تقويت اعضاء رئيسه
١٩٢ فصل: داروهاي تسكين‌دهنده درد و خواب‌آورها
١٩٤ فصل: سوزاندن
١٩٥ فصل: خميردارو
١٩٧ فصل: خوراك بيماران در حال بيماري و دوران نقاهت
٢٠٩ مقاله دوم: معالجات خاص
٢٠٩ مقدمه: درمان خاص و درمان عام
٢١٠ فائده: استدلال بر مؤثر از اثر
٢١٢ فائده: قطع بيماري كه ناشي از بيماري ديگري مي‌شود
٢١٢ فائده: درمان بيماري اگر سبب خارجي يا داخلي باشد
٢١٣ فائده: حالات مختلف خلطهاي بدن است
٢١٤ فائده: اينكه غذا و دارو از هر جهت بايد موافق ميل و عادت و اشتهاي مريض باشد
٢١٤ باب اول: بعض امراض سر
٢١٥ فصل: صداع
صفحه ١٩٣

 ٢٢٠ فصل: زكام و نزله
٢٢٤ فصل: بيخوابي
٢٢٥ فصل: بيماري چرت‌زدن
٢٢٥ فصل: شخوص
٢٢٦ فصل: سرگيجه و سرگرداني
٢٢٧ فصل: بيماري غش كودكان
٢٢٧ فصل: صرع
٢٢٩ فصل: ماليخوليا
٢٣٥ فصل: سكته
٢٣٧ فصل: فلج
٢٣٩ فصل: لقوه و رعشه
٢٣٩ فصل: ناتواني و ضعف مغز
٢٤١ فصل: تقويت اعصاب
٢٤١ باب دوم: بيماريهاي چشم
٢٤١ فصل: خرابي چشم يعني ورم ملتحمه
٢٤٤ فصل: كبودي چشم
٢٤٤ فصل: سفيد شدن چشم
٢٤٥ فصل: سبل
٢٤٦ فصل: ظفره (ناخنك)
٢٤٦ فصل: طرفه
٢٤٦ فصل: سلاق (كلفتي پلك چشم)
٢٤٧ فصل: جرب چشم
٢٤٧ فصل: آب سفيد (آب مرواريد)
٢٤٨ فصل: هيجان چشم
٢٤٨ فصل: بيماري شب‌كوري
صفحه ١٩٤

 ٢٤٩ فصل: تاريكي چشم
٢٤٩ فصل: كم‌تواني چشم
٢٥٠ فصل: مسائل متفرقه
٢٥٤ باب سوم: پاره‌اي از بيماريهاي گوش
٢٥٤ فصل: صداي گوش
٢٥٥ فصل: سنگيني گوش
٢٥٥ فصل: كم‌شنوائي
٢٥٦ فصل: درد گوش
٢٥٩ باب چهارم: امراض بيني
٢٥٩ فصل: كم شدن حس بويائي
٢٦٠ فصل: خشكي داخل بيني و خونريزي آن
٢٦٠ فصل: عطسه
٢٦٠ فصل: خونريزي از بيني
٢٦١ فصل: زخمهاي چركي و بواسيري بيني
٢٦١ باب پنجم: امراض دهان
٢٦١ فصل: بوي بد دهان
٢٦٣ فصل: قرحه‌هاي كوچك گرم دهان
٢٦٣ فصل: تشنج زبان و سنگيني آن
٢٦٤ فصل: فاسد شدن لثه
٢٦٥ فصل: زدودن اثر جيوه بر دندانها
٢٦٧ فصل: درد دندان
٢٦٩ فصل: كندي دندان
٢٦٩ فصل: حركت دندانها (لق شدن)
٢٧٠ فصل: خونريزي لثه
٢٧١ فصل: ورم لثه
صفحه ١٩٥

 ٢٧١ فصل: تيره‌رنگ شدن دندانها
٢٧٢ فصل: خوره لب
٢٧٢ فصل: بواسير لب
٢٧٣ فصل: شقاق (شكافتگي) لب
٢٧٣ فصل: پائين افتادن زبان كوچك و ورم آن و ورم لوزه‌ها
٢٧٤ فصل: خناق (ديفتري)
٢٧٥ فصل: چسبيدن زالو در گلو
٢٧٥ فصل: نشستن خار و استخوان به گلو
٢٧٦ فصل: قرحه حلق
٢٧٦ باب ششم: پاره‌اي از امراض ريه و سينه
٢٧٦ فصل: گرفتگي صدا
٢٧٧ فصل: ربو (نوعي آسم، نفس‌نفس زدن)
٢٧٩ فصل: ضيق النفس (تنگي نفس)
٢٨١ فصل: سرفه
٢٨٤ فصل: سياه‌سرفه
٢٨٥ فصل: ذات الريه
٢٨٨ فصل: ذات الجنب
٢٩٢ فصل: ذات العرض و ورم سينه
٢٩٢ فصل: سل
٢٩٤ باب هفتم: بيماريهاي قلب
٢٩٤ فصل: خفقان قلب
٢٩٦ فصل: غش
٢٩٧ فصل: هم (نگراني، دلواپسي) و غم و ترس
٣٠٠ فصل: ضعف قلب
٣٠٣ باب هشتم: پاره‌اي از بيماريهاي معده
صفحه ١٩٦

 ٣٠٣ فصل: درد معده
٣٠٥ فصل: ضعف معده
٣٠٩ فصل: ترشي معده و باد گلوي ترش
٣١١ فصل: باد گلو
٣١٢ فصل: تخمه
٣١٣ فصل: سنگيني معده
٣١٤ فصل: سكسكه
٣١٦ فصل: قي و تهوع
٣١٨ فصل: مراق
٣١٨ فصل: اسهال
٣٢٧ فصل: قي و اسهال توأم (هيضه)
٣٢٩ فصل: وبا
٣٣٧ فصل: ورم معده
٣٣٩ فصل: مركبات متفرقه‌اي كه بطور كلي براي امراض معده مفيدند
٣٤٢ باب نهم: بيماريهاي روده
٣٤٢ فصل: دل پيچه
٣٤٤ فصل: قولنج
٣٤٩ فصل: كرم روده
٣٥١ فصل: پيچ اسهالي
٣٥٦ فصل: ليزي روده‌ها
٣٦٠ فصل: بيرون آمدن روده مستقيم از مقعد
٣٦٠ باب دهم: بيماريهاي كبد
٣٦٠ فصل: كم‌تواني كبد
٣٦٤ فصل: ورم كبد
٣٦٧ فصل: انسداد كبد
صفحه ١٩٧

 ٣٦٨ فصل: پيش‌استسقاء (سوء القنية)
٣٦٩ فصل: استسقاء
٣٧٥ فصل: يرقان
٣٧٨ باب يازدهم: بعض امراض طحال
٣٧٨ فصل: ورم طحال
٣٧٩ فصل: سخت شدن طحال و بادها و گرفتگيهاي آن
٣٨١ باب دوازدهم: بيماريهاي دستگاه تناسلي و مسائل مربوط به آن
٣٨١ فصل: زيادي احتلام
٣٨٢ فصل: سرعت انزال
٣٨٢ فصل: چيزهائي كه نيروي باه را زياد مي‌كند
٣٩٨ فصل: عقيمي مرد و نازائي زن
٤٠٣ فصل: بند رفتن قاعدگي
٤٠٦ فصل: خونريزي
٤١٠ فصل: اختناق رحم
٤١١ فصل: ادرار بي‌اختيار (سلس‌البول)
٤١٢ فصل: ادرار كردن در بستر
٤١٢ فصل: بند آمدن پيشاب
٤١٥ فصل: سوزندگي پيشاب و زخم پيشاب‌راه
٤٢٠ فصل: سنگ كليه و مثانه
٤٢٢ باب سيزدهم: تبها
٤٢٢ فصل: در اينكه تبهاي خلطي حرارتي است كه از اندازه زياد غذا و يا عفونت طرطيرها پيدا مي‌شود
٤٢٥ فصل: سببهاي غير خلطي دروني يا بيروني كه باعث تب مي‌شود
٤٢٧ فصل: گاهي پيدايش تب از سببهاي حيواني است
٤٢٧ فصل: گاهي پيدايش تب از سببهاي نفساني است
صفحه ١٩٨

 ٤٢٨ فصل: تب دق
٤٢٩ فصل: تبهاي خلطي
٤٣٤ تحقيق اعجاب‌انگيز: درباره پيدايش بيماريها بر اثر موجودات زنده
٤٤١ فصل: تبهاي يك روزه
٤٤٥ فصل: تبهاي خلطي و علامات آن
٤٤٧ تبهاي صفرائي
٤٤٩ تبهاي بلغمي
٤٥١ تبهاي غشي
٤٥٢ تبهاي سودائي
٤٥٤ فصل: درمان تب دق و تبهاي وبائي
٤٥٦ فصل: ريشه‌كني تخم تب
٤٥٩ فصل: عوارضي كه در تبها پيدا مي‌شود
٤٦٤ باب چهاردهم: دردهاي اندامها
٤٦٤ فصل: درد مفاصل
٤٦٧ فصل: درد ران
٤٦٨ فصل: نقرس
٤٧١ فصل: عرق النسا
٤٧٢ فصل: خستگي و سنگيني
٤٧٣ فصل: دردها بطور كلي
٤٧٦ باب پانزدهم: آماسها و دانه‌ها (بثور)
٤٧٦ فصل: انواع آماس و دانه‌ها
٤٨٠ فصل: ورمها بطور كلي
٤٨٣ فصل: ماشري (ورم خوني، سرخ باد)
٤٨٤ فصل: حمره
٤٨٤ فصل: دمل
صفحه ١٩٩

 ٤٨٦ فصل: سرطان
٤٨٧ فصل: بواسير
٤٩٢ فصل: آبله و حصبه
٤٩٧ فصل: طاعون
٥٠٠ فصل: كوفت
٥٠٤ فصل: جمره
٥٠٥ فصل: نارالفارسيه
٥٠٥ فصل: حب‌الافرنجي
٥٠٦ فصل: شوره سر (حزاز و ابريه)
٥٠٧ فصل: سعفه (كچلي)
٥٠٩ فصل: كهير
٥١٠ فصل: گري (جرب)
٥١٢ فصل: خارش
٥١٢ فصل: زگيلها
٥١٤ فصل: ساير دانه‌هائي كه اسم خاصي ندارند
٥١٥ باب شانزدهم: پاره‌اي از زخمها و قرحه‌ها
٥١٥ فصل: فرق جرح و قرحه
٥١٦ فصل: قواعد كلي مربوط به زخمها
٥١٩ فصل: خلاصه‌اي درباره درمان قرحه‌ها
٥٢٢ فصل: زمين‌خوردگي و ضربه
٥٢٢ فصل: سرمازدگي اندامها
٥٢٣ فصل: سوختگي
٥٢٥ فصل: آكله (خوره)
٥٢٨ فصل: جذام
٥٢٩ فصل: سالك
صفحه ٢٠٠

 ٥٣١ باب هفدهم: پاره‌اي از بيماريهاي پوستي و مسائل مربوط به آرايش
٥٣١ فصل: سبب پيدايش لكه‌ها و پيسي
٥٣١ فصل: پيسي (برص)
٥٣٤ فصل: بهق
٥٣٥ فصل: قوبا
٥٣٦ فصل: لكه‌هاي چهره و بدي و تغيير رنگ طبيعي
٥٣٧ فصل: كبودي رنگ پوست در اثر زمين خوردگي و ضربه
٥٣٨ فصل: بوي بد زير بغل و پا يا ساير نقاط بدن
٥٣٨ فصل: اصلاح مو
٥٤٣ فصل: جلوگيري از توليد شپش
٥٤٤ باب هيجدهم: پاره‌اي از درمانهاي مسموميت
٥٤٤ فصل: در كيفيت اثر گذاشتن سموم در بدن
٥٤٨ فصل: چيزهائي كه براي بيشتر سمها سودمند است
٥٤٨ فصل: در ذكر داروهائي كه براي بيماريهاي عفوني مفيد است
٥٥٢ فصل: در ذكر چيزهائي كه براي مسموميتهاي ناشي از گزش حشرات مفيد است
٥٥٤ فصل: در ذكر چيزهائي كه باعث مصونيت از سموم مي‌شود
صفحه ٢٠١

 فهرست جلد دوازدهم
٢ ترجمه دقايق العلاج جلد دوم
فهرست ترجمه دقايق العلاج (جلد دوم)
٢ مقاله سوم: چگونگي ساختن داروهاي مركب و در آن مقدمه و چند مقصد است:
٢ مقدمه: و در آن چند فصل است:
٢ فصل: در اينكه دارو بايد تصفيه و تلطيف شده و خوشخوار باشد
٥ فصل: در اقسام تركيب
٨ فصل: در گرفتن جوهر داروها و اقسام عمل:
١٠ حل
١٠ سائيدن
١١ سوختن (حرق)، برشته كردن (قلي) و داغ كردن (تشويه)
١٢ تقطير
١٣ تعفين و تخمير
١٣ خيساندن
١٣ پختن
١٤ تصعيد
١٤ تصفيه
١٥ عقد
١٥ تغيير و تكميل
١٥ مخلوط كردن (خلط)
١٥ آميختن (مزج)
١٦ مقصد اول: درگرفتن جوهر (روح) داروها بتفصيل در ضمن چند فصل:
١٦ فصل: گرفتن جوهر گياهان، گلها و تخمها
صفحه ٢٠٢

 ١٦ فصل: گرفتن جوهر صمغها
١٧ فصل: گرفتن جوهر عسل
١٧ فصل: گرفتن جوهر چيزهاي كاني با ذكر اقسام آن:
١٧ روح الملح
١٧ روح الزاج
١٨ روح الكبريت
١٨ روح النوشادر
١٩ روح الخل (جوهر سركه)
١٩ روح الملحين
١٩ ماء الفاروق و اقسام آن
٢١ مقصد دوم: روغن‌گيري و اقسام آن:
٢١ گرفتن روغن برگها و بزرها
٢١ گرفتن روغن مواد معطر
٢٢ گرفتن روغن صمغها
٢٢ روغن انتيموان شكري
٢٣ دهن الملح
٢٣ روغن موم
٢٤ مقصد سوم: استخراج نمك‌ها در ضمن چند فصل:
٢٤ فصل: گرفتن نمك برگها و بزرها و طرطيرها و مواد معطر
٢٤ فصل: املاح مواد معدني:
٢٤ ملح القلي
٢٤ ملح الخبث و ملح الرصاص و مانند آنها
٢٥ سكر زحل (شكر سرب - استات سرب)
٢٥ ملح اللؤلؤ و ملح المرجان
٢٥ مقصد چهارم: در بدست آوردن ربها:
صفحه ٢٠٣

 ٢٦ رب هليله و چيزهاي مشابه آن از ادويه خشك
٢٦ رب شكوفه‌ها و گلها و برگها و ريشه‌ها
٢٦ دستور گرفتن ربها
٢٧ مقصد پنجم: در تركيب كردن داروهاي مركب
٣٠ قوانيني كه بعضي از مصنفين براي تركيب داروها ذكر كرده‌اند
٣٦ فصل: در اينكه داروها بنا باختلاف زمانها و اشخاص و بيماريها مختلف مي‌شوند
٣٨ فصل: شروطي كه براي ساختن داروي مسهل بايد مراعات شود
٣٩ فصل: در مزاج داروها و درجات و طبايع و خاصيت آنها
٤٦ مقصد ششم: در تركيب تفصيلي داروها بنحو اختصار
٤٧ نكاتي كه در تركيب داروها بايد بدانها توجه شود
٤٩ بيان مراتب سه‌گانه پزشكان
٥٠ فصل: قوانين تركيب داروهاي نوشيدني
٥٤ فصل: رب‌ها
٥٤ فصل: داروهاي پختني و جوشانده‌ها
٥٧ فصل: داروهاي خيسانده
٥٨ فصل: انگشت‌پيچها (لعوقات)
٥٩ فصل: معجون‌ها و جوارشن‌ها
٦١ فصل: حبها
٦٢ ايارجها (داروهاي مسهلي اصلاح‌كننده)
٦٣ فصل: قرصها
٦٣ فصل: حقنه‌ها و برداشتنيها (داروهاي تنقيه‌اي)
٦٥ فصل: گردهاي داروئي
٦٥ فصل: ضمادها، داروهاي ماليدني
٦٦ فصل: روغنها
صفحه ٢٠٤

 ٦٩ فصل: مرهمها و داروهاي پاشيدني
٧١ درباره ساير داروها و كليات علم تركيب
٧٢ مقاله چهارم: درباره داروهاي مركب و اجزاء آنها بنحو تفصيل و نيز خواص و مقدار خوراك و چگونگي بكار بردن آنها
٧٤ باب اول: حرف الف
٧٤ (١) اسفيدباج
٧٤ (٢) الاشوس المحلول (شوره مايع‌شده)
٧٥ (٣) الاشوس المصفي
٧٥ (٤) الاشوس المنقي
٧٦ (٥) اطريفال الاصل
٧٧ (٦) اطريفال تربدي
٧٨ (٧) اطريفال الكبير
٧٨ (٨) اطريفال سنائي
٧٨ (٩) اطريفال كهربائي
٧٨ (١٠) الكسير الاذن (شربت براي گوش)
٧٩ (١١) الكسير الاسنان (شربت براي دندان)
٧٩ (١٢) الكسير الافسنتين
٧٩ (١٣) الكسير الجامع
٧٩ (١٤) الكسير الدماغ
٨٠ (١٥) الكسير ذو الخاصية
٨١ (١٦) الكسير ذو الخاصية نوع ديگر
٨١ (١٧) الكسير الشائي
٨٢ (١٨) الكسير صبر
٨٢ (١٩) الكسير الفالج
٨٢ (٢٠) الكسير القوة
صفحه ٢٠٥

 ٨٣ (٢١) الكسير المدر
٨٣ (٢٢) الكسير المقوي
٨٣ (٢٣) الكسير النارنج
٨٣ (٢٤) انتيموان ديافريطقون
٨٤ (٢٥) الانتيموان الزجاجي
٨٥ (٢٦) انتيموان معرق (عرق‌آور)
٨٥ (٢٧) الانتيموان المكلس
٨٦ (٢٨) ايارج اشق
٨٦ (٢٩) ايارج جلابا
٨٧ (٣٠) ايارج الصحة
٨٧ (٣١) الايارج الصغير
٨٨ (٣٢) ايارج فيقراء
٨٨ (٣٣) ايارج محموده
٨٨ (٣٤) الايارج اليابس
٨٩ باب دوم: حرف باء
٨٩ (١) بخور مقوي براي تقويت قلب و مغز
٨٩ (٢) برشعثا
٨٩ (٣) برشعثاي ديگر
٨٩ (٤) برود الاسفيداج
٩٠ (٥) برود الاكسيرين
٩٠ (٦) برود روح التوتيا
٩٠ (٧) برود الروح نوع ديگر
٩٠ (٨) برود السماق
٩٠ (٩) برود الصيني
٩١ (١٠) برود الفضة
صفحه ٢٠٦

 ٩١ (١١) برود اللؤلؤ
٩١ (١٢) برود اللؤلؤ نوع ديگر
٩١ (١٣) برود النشا
٩٢ (١٤) بنادق البذور
٩٢ (١٥) البورق المصفي
٩٢ باب سوم: حرف تاء
٩٢ (١) التربد الثابت
٩٣ (٢) التربد الحلو (تربد شيرين)
٩٣ (٣) التربد الحلو نوع ديگر
٩٥ (٤) تربد الحيوة
٩٥ (٥) تربد سليماني
٩٦ (٦) التربد المحلول
٩٧ (٧) التربد المرجاني
٩٧ (٨) التربد المكلس
٩٨ (٩) ترياق الاربعة
٩٨ (١٠) ترياق الافاعي
٩٨ (١١) ترياق الجابر
٩٨ (١٢) ترياق الطين
٩٨ (١٣) الترياق الفاروق
٩٩ (١٤) ترياق النزلة
٩٩ (١٥) ترياق الهواء
١٠٠ باب چهارم: حرف جيم
١٠٠ (١) جلاب
١٠٠ (٢) جلسكر (گلشكر)
١٠٠ (٣) جوارشن افضلي
صفحه ٢٠٧

 ١٠١ (٤) جوارشن انطاكي
١٠١ (٥) جوارشن جالينوس
١٠١ (٦) جوارشن زعفران
١٠١ (٧) جوارشن الزوفا اليابس
١٠٢ (٨) جوارشن السماق
١٠٢ (٩) جوارشن العنبر
١٠٢ (١٠) جوارشن العود
١٠٣ (١١) جوارشن كتيرا
١٠٣ (١٢) جوارشن اللؤلؤ
١٠٣ (١٣) جوارشن النانخواه
١٠٣ (١٤) جوهر الانتيموان
١٠٤ (١٥) جوهر الحماض
١٠٥ (١٦) جوهر التوتيا
١٠٥ باب پنجم: حرف حاء
١٠٥ (١) حافظ الصحة
١٠٦ (٢) حافظ العقل
١٠٧ (٣) حب ابن‌الحارث
١٠٧ (٤) حب اذاراقي
١٠٧ (٥) حب اذاراقي ديگر
١٠٧ (٦) حب الاستسقاء
١٠٧ (٧) حب الاشتهاء
١٠٨ (٨) حب الاشق
١٠٨ (٩) حب الاصطمحيقون
١٠٨ (١٠) حب اطريفال المقل
١٠٩ (١١) حب الافربيون
صفحه ٢٠٨

 ١٠٩ (١٢) حب الافيون
١١٠ (١٣) حب الافيون الهندي
١١٠ (١٤) حب الانتيموان الزجاجي
١١١ (١٥) حب الانتيموان السكري
١١١ (١٦) حب اندروخون
١١١ (١٧) حب الاهليلج
١١١ (١٨) حب الايارج
١١٢ (١٩) حب الايارج نوع ديگر
١١٢ (٢٠) حب الايارج نوع ديگر
١١٢ (٢١) حب الايارج نوع ديگر
١١٢ (٢٢) حب الايارج نوع ديگر
١١٣ (٢٣) حب برء الساعة
١١٣ (٢٤) حب البلغم
١١٣ (٢٥) حب البنفسج
١١٣ (٢٦) حب البنفسج نوع ديگر
١١٣ (٢٧) حب البواسير
١١٤ (٢٨) حب البورق
١١٤ (٢٩) حب التربد
١١٤ (٣٠) حب التربد
١١٤ (٣١) حب التربد نوع ديگر
١١٤ (٣٢) حب التربد الصغير
١١٤ (٣٣) حب التربد الكبير
١١٥ (٣٤) حب ترياق الافاعي
١١٥ (٣٥) حب التمر
١١٥ (٣٦) حب الجدوار
صفحه ٢٠٩

 ١١٦ (٣٧) حب الجدوار المبهي
١١٦ (٣٨) حب الجزمازج
١١٦ (٣٩) حب الجفت
١١٧ (٤٠) حب الجلابا
١١٧ (٤١) حب الجمرة
١١٧ (٤٢) حب الجنطيانا
١١٧ (٤٣) حب الحلتيت
١١٨ (٤٤) حب الحنظل
١١٨ (٤٥) حب الحنظل نوع ديگر
١١٨ (٤٦) حب الخفقان
١١٨ (٤٧) حب الدند
١١٩ (٤٨) حب الدوار
١١٩ (٤٩) حب دهن السلاطين
١١٩ (٥٠) حب ديافريطقون
١٢٠ (٥١) حب الراوند
١٢٠ (٥٢) حب الراوند نوع ديگر
١٢٠ (٥٣) حب الربوب
١٢٠ (٥٤) حب الزاج
١٢٠ (٥٥) حب الزاج المسهل
١٢١ (٥٦) حب الزنجبيل
١٢١ (٥٧) حب الزيبق
١٢١ (٥٨) حب الزيبق نوع ديگر
١٢١ (٥٩) حب السعفة
١٢١ (٦٠) حب السقمونيا
١٢٢ (٦١) حب السلاطين الجامع
صفحه ٢١٠

 ١٢٢ (٦٢) حب السلطان
١٢٢ (٦٣) حب السلطان نوع ديگر
١٢٢ (٦٤) حب السلعة
١٢٣ (٦٥) حب السليماني
١٢٣ (٦٦) حب السماق
١٢٣ (٦٧) حب سم الفار
١٢٣ (٦٨) حب السندروس
١٢٣ (٦٩) حب السوداء
١٢٣ (٧٠) حب الشبيار
١٢٤ (٧١) حب الشبيار نوع ديگر
١٢٤ (٧٢) حب الشبيار نوع ديگر
١٢٤ (٧٣) حب الشبيار نوع ديگر
١٢٤ (٧٤) حب الشفاء
١٢٤ (٧٥) حب الشفاء نوع ديگر
١٢٤ (٧٦) حب الشفاء با نسخه ديگر
١٢٥ (٧٧) حب الصابون
١٢٥ (٧٨) حب الصبر الصغير
١٢٥ (٧٩) حب الصبر نوع ديگر
١٢٥ (٨٠) حب الصبر الكبير
١٢٥ (٨١) حب الصحة
١٢٥ (٨٢) حب الصداع
١٢٦ (٨٣) حب الصفراء
١٢٦ (٨٤) حب الطحال
١٢٦ (٨٥) حب الطحال نوع ديگر
صفحه ٢١١

 ١٢٦ (٨٦) حب الطحال ديگر
١٢٧ (٨٧) حب العافية
١٢٧ (٨٨) حب عرق النسا
١٢٧ (٨٩) حب العنبر
١٢٧ (٩٠) حب الغاريقون
١٢٨ (٩١) حب الغاريقون الصغير
١٢٨ (٩٢) حب الغاريقون الكبير
١٢٨ (٩٣) حب الفادزهر المعدني
١٢٨ (٩٤) حب القرطم
١٢٩ (٩٥) حب القوفت
١٢٩ (٩٦) حب القوقايا
١٢٩ (٩٧) حب القوقايا نوع ديگر
١٢٩ (٩٨) حب القولنج
١٣٠ (٩٩) حب گنه‌گنه
١٣٠ (١٠٠) حب گنه‌گنه نوع ديگر
١٣٠ (١٠١) حب اللؤلؤ المبهي
١٣٠ (١٠٢) حب اللفاح
١٣١ (١٠٣) حب المدر
١٣١ (١٠٤) حب المرجان
١٣١ (١٠٤ مكرر) حب مسمن
١٣١ (١٠٥) حب المفتح
١٣٢ (١٠٦) حب المنضج
١٣٢ (١٠٧) حب الموميا
١٣٢ (١٠٨) حب النارمشك
١٣٣ (١٠٩) حب النزلة
١٣٣ (١١٠) حجر الجنة
صفحه ٢١٢

 ١٣٤ (١١١) حجر الرحمن
١٣٤ (١١٢) حجر الرحمن نوع ديگر
١٣٥ (١١٣) حجر النيران
١٣٥ (١١٤) حجر النيران نوع ديگر
١٣٦ (١١٥) حقنه مسكن حرارت و ملين
١٣٦ (١١٦) حقنه خارج كننده سودا
١٣٦ (١١٧) حقنه فرونشاننده حرارت
١٣٧ (١١٨) حقنه خارج كننده بلغم
١٣٧ (١١٩) حقنه امراض بلغمي و سوداوي و صفراوي
١٣٧ (١٢٠) حقنه براي قولنج
١٣٧ (١٢١) حقنه خارج كننده بادها
١٣٨ (١٢٢) حقنه عصاره‌ها خارج كننده بادها
١٣٨ (١٢٣) حقنه لينه براي قولنج ملايم
١٣٨ (١٢٤) حقنه لينه ديگر براي ورمهاي احشا و يبوست
١٣٨ (١٢٥) حمول ابهل
١٣٨ (١٢٦) حمول مردارسنگ
١٣٩ باب ششم: حرف خاء
١٣٩ (١) خضاب
١٣٩ (٢) خضاب ديگر
١٣٩ (٣) خل الرصاص
١٤٠ (٤) خل العنصل
١٤١ (٥) خل المرداسنج
١٤١ باب هفتم: حرف دال
١٤١ (١) دواء كشنده كرمها
١٤٢ (٢) دواي ديگر كه ضد كرم است
صفحه ٢١٣

 ١٤٢ (٣) دواي ديگر كه ضد كرم است
١٤٢ (٤) داروي ديگر كه از اسهال جلوگيري مي‌كند
١٤٢ (٥) داروي ديگر براي اسهال
١٤٢ (٦) داروي ديگر براي اسهال
١٤٣ (٧) داروي ديگر براي اسهال
١٤٣ (٨) داروي ديگر براي اسهال
١٤٣ (٩) داروي ديگر براي اسهال شديد و ضعف معده رطوبتي
١٤٣ (١٠) داروي ديگر براي تشنگي زياد و ضعف و سوزش معده
١٤٣ (١١) دواء التبريد
١٤٣ (١٢) دواء الترنجبين
١٤٤ (١٣) دواء الترنجبين نوع ديگر
١٤٤ (١٤) دواء التوتيا
١٤٤ (١٥) دواء الجامع
١٤٤ (١٦) دوائي براي سفليس
١٤٤ (١٧) داروي ديگر براي سفليس
١٤٥ (١٨) دواء المدر
١٤٥ (١٩) دهن الآس
١٤٥ (٢٠) دهن الآس نوع ديگر
١٤٥ (٢١) دهن الابلج
١٤٥ (٢٢) دهن اصل السوس
١٤٥ (٢٣) دهن الافسنتين
١٤٦ (٢٤) دهن الانتيموان
١٤٦ (٢٥) دهن الانتيموان السكري
١٤٦ (٢٦) دهن الانتيموان المركب
١٤٧ (٢٧) دهن الانيسون
صفحه ٢١٤

 ١٤٧ (٢٨) دهن البسباسة
١٤٧ (٢٩) دهن البلسان
١٤٨ (٣٠) دهن البلسمو
١٤٨ (٣١) دهن البلسمو نوع ديگر
١٤٨ (٣٢) دهن البلسمو نوع ديگر
١٤٩ (٣٣) دهن البيض (روغن تخم‌مرغ)
١٤٩ (٣٤) دهن الجرب
١٥٠ (٣٥) دهن الجرب براي چشم
١٥٠ (٣٦) روغن جوزبويا
١٥٠ (٣٧) دهن الجوزماثل (روغن تاتوره)
١٥٠ (٣٨) دهن حب العرعر
١٥٠ (٣٩) دهن الحدأة
١٥١ (٤٠) دهن الحلبوب
١٥١ (٤١) دهن الحمص
١٥١ (٤٢) دهن الخروَع
١٥٢ (٤٣) دهن الدارصيني (روغن دارچيني)
١٥٢ (٤٤) دهن الذراريح
١٥٢ (٤٥) دهن الرازيانج (روغن باديان)
١٥٣ (٤٦) دهن الراهب
١٥٣ (٤٧) دهن الزاج
١٥٣ (٤٨) دهن الزرنيخ
١٥٣ (٤٩) دهن الزيبق (روغن جيوه)
١٥٤ (٥٠) دهن السداب
١٥٤ (٥١) دهن السليماني
١٥٤ (٥٢) دهن السندروس
صفحه ٢١٥

 ١٥٤ (٥٣) دهن الشقاق
١٥٤ (٥٤) دهن العلك
١٥٥ (٥٥) دهن الفلفل
١٥٥ (٥٦) دهن القرنفل
١٥٥ (٥٧) دهن القطن (روغن پنبه)
١٥٥ (٥٨) دهن القمح (روغن گندم)
١٥٥ (٥٩) دهن القنفذ (روغن خارپشت)
١٥٦ (٦٠) دهن القنفذ نوع ديگر
١٥٦ (٦١) دهن الكبريت (روغن گوگرد)
١٥٦ (٦٢) دهن الكبريت نوع ديگر
١٥٦ (٦٣) دهن الكبريت الخالص
١٥٧ (٦٤) دهن الكمون (روغن زيره)
١٥٧ (٦٥) دهن الكهرباء
١٥٨ (٦٦) دهن اللؤلؤ (روغن مرواريد)
١٥٨ (٦٧) دهن الماشري
١٥٨ (٦٨) دهن المثلث
١٥٨ (٦٩) دهن المثلث نوع ديگر
١٥٨ (٧٠) دهن المر
١٥٩ (٧١) دهن المرجان
١٥٩ (٧٢) الدهن المقوي (روغن نيروبخش)
١٥٩ (٧٣) الدهن الملحم
١٥٩ (٧٤) دهن النوشادر
١٥٩ (٧٥) دهن الورد (روغن گل سرخ)
١٦٠ (٧٦) ديك برديك
١٦٠ باب هشتم: حرف ذال
صفحه ٢١٦

 ١٦٠ (١) ذرور براي رفع سفيد شدن چشم
١٦٠ (٢) ذرور ديگر براي خشك كردن زخمها
١٦٠ (٣) ذرور ديگر براي بيماريهاي آكله‌اي
١٦٠ (٤) ذرور ديگر براي درمان زخمهاي تازه
١٦١ (٥) ذرور ديگر براي بند آوردن خون و درمان زخم
١٦١ (٦) ذرور ديگر براي درمان زخم
١٦١ (٧) ذرور ديگر براي زخمهاي گرم و ملتهب و متورم
١٦١ (٨) ذرورهاي ديگر براي زخمها و قرحه‌ها
١٦١ (٩) ذرور الابيض براي آكله و زدودن چرك آن
١٦١ (١٠) ذرور الاثمد براي التيام زخمها
١٦٢ (١١) ذرور الاحمر براي آكله
١٦٢ (١٢) ذرور الاحمر نوع ديگر براي آكله
١٦٢ (١٣) ذرور الاسود براي قرحه
١٦٢ (١٤) ذرور الاعظم براي قطع خون و گوشت آوردن
١٦٣ (١٥) ذرور الاكال براي از بين بردن گوشت فاسد
١٦٣ (١٦) الذرور الحابس براي بند آوردن خون زخم تازه
١٦٣ (١٧) ذرور الحناء براي جوشهاي دهان
١٦٣ (١٨) ذرور الزراوند گوشت نو مي‌روياند
١٦٣ (١٩) ذرور السرقولون براي التيام جراحات
١٦٣ (٢٠) ذرور القلاع
١٦٣ (٢١) ذرور العفص براي خشك كردن رطوبتها
١٦٤ (٢٢) ذرور المثلث نور چشم را زياد كرده و غبارش را مي‌زدايد
١٦٤ (٢٣) ذرور المجفف
١٦٤ (٢٤) ذرور المربع
١٦٤ (٢٥) ذرور الملحم
صفحه ٢١٧

 ١٦٤ (٢٦) ذرور الموسرج
١٦٤ (٢٧) ذرور الورد
١٦٤ (٢٨) ذهب (طلا)
١٦٦ باب نهم: حرف راء
١٦٦ (١) رامك
١٦٧ (٢) رب الجوز (رب گردو)
١٦٧ (٣) رب الخربق
١٦٧ (٤) رب السقمونيا
١٦٨ (٥) رب السقمونيا نوع ديگر
١٦٩ (٦) رسكفور
١٧٠ (٧) الرمادي
١٧٠ (٨) روح الافسنتين
١٧٠ (٩) روح البارود
١٧١ (١٠) روح الزاج
١٧١ (١١) روح الزاج نوع ديگر
١٧١ (١٢) روح الملح
١٧٢ (١٣) روح الملح المركب
١٧٢ (١٤) روح النوشادر
١٧٢ باب دهم: حرف زاء
١٧٢ (١) زاج الجلاء
١٧٣ (٢) زاج الحديد و النحاس
١٧٤ (٣) الزاج المدبر
١٧٤ (٤) الزاج المعدني
١٧٦ (٥) زعفران الحديد (اكسيد آهن دو ظرفيتي)
١٧٦ (٦) زنجفر (سولفور جيوه)
صفحه ٢١٨

 ١٧٧ (٧) زهر الكبريت الساذج (گل گوگرد ساده)
١٧٧ (٨) زهر الكبريت المركب (گل گوگرد مركب)
١٧٨ (٩) زهر النوشادر (گل نوشادر)
١٧٨ باب يازدهم: حرف سين
١٧٨ (١) سعوط
١٧٩ (٢) سفوف براي قطع ريزش مني و مذي
١٧٩ (٣) سفوف ديگر براي بيرون راندن سوداء
١٧٩ (٤) سفوف ديگر براي لينت بخشيدن بمزاج
١٧٩ (٥) سفوف ديگر براي قطع اسهال بچه‌ها
١٨٠ (٦) سفوف ديگر ادرارآور
١٨٠ (٧) سفوف ديگر براي سخت‌ادراري
١٨٠ (٨) سفوف ديگر ادرارآور
١٨٠ (٩) سفوف ديگر براي جلوگيري از خونريزي بيني
١٨٠ (١٠) سفوف ديگر براي قطع بلغم
١٨٠ (١١) سفوف ديگر براي درمان اسهال صفرائي مزمن
١٨١ (١٢) سفوف ديگر براي رفع بيخوابي و خشكي مغز
١٨١ (١٣) سفوف الاطفال
١٨١ (١٤) سفوف اكسير المعدة
١٨١ (١٥) سفوف انتيموان
١٨١ (١٦) سفوف بزر الخطمي
١٨٢ (١٧) سفوف بزر الضفدع
١٨٢ (١٨) سفوف البلغم
١٨٢ (١٩) سفوف البلوط
١٨٣ (٢٠) سفوف البواسير
١٨٣ (٢١) سفوف التربد
صفحه ٢١٩

 ١٨٣ (٢٢) سفوف التربد نوع ديگر
١٨٣ (٢٣) سفوف التربد نوع ديگر
١٨٣ (٢٤) سفوف الجلابا
١٨٣ (٢٥) سفوف الجنطيانا
١٨٣ (٢٦) سفوف حب الرمان
١٨٤ (٢٧) سفوف حب النيل
١٨٤ (٢٨) سفوف حرقة البول
١٨٤ (٢٩) سفوف الحلتيت
١٨٤ (٣٠) سفوف الخفقان
١٨٤ (٣١) سفوف السدة
١٨٥ (٣٢) سفوف السورنجان
١٨٥ (٣٣) سفوف السورنجان نوع ديگر
١٨٥ (٣٤) سفوف الشوب‌شيني
١٨٥ (٣٥) سفوف الصفراء
١٨٦ (٣٦) سفوف الطحال
١٨٦ (٣٧) سفوف الطحال نوع ديگر
١٨٦ (٣٨) سفوف الطراثيث
١٨٦ (٣٩) سفوف الطين
١٨٦ (٤٠) سفوف الطين نوع ديگر
١٨٧ (٤١) سفوف القحف
١٨٧ (٤٢) سفوف قشر النارنج
١٨٧ (٤٣) سفوف الكافور
١٨٧ (٤٤) سفوف الكبر
١٨٧ (٤٥) سفوف الكبريت
١٨٧ (٤٦) سفوف المحلل
صفحه ٢٢٠

 ١٨٨ (٤٧) سفوف المراق
١٨٨ (٤٨) سفوف المراق نوع ديگر
١٨٨ (٤٩) سفوف المرداسنج
١٨٨ (٥٠) سفوف المسهل
١٨٨ (٥١) سفوف المفاصل
١٨٨ (٥٢) سفوف مقلياثا
١٨٩ (٥٣) السفوف المقوي
١٨٩ (٥٤) السفوف النافضة
١٨٩ (٥٥) السفوف النافع
١٨٩ (٥٦) سفوف الوحشة
١٨٩ (٥٧) سفوف الورد
١٨٩ (٥٨) سكر زحل (شكر سرب)
١٩١ (٥٩) سكنجبين افتيموني
١٩١ (٦٠) سنون براي رفع رطوبتها و فساد لثه
١٩١ (٦١) سنون ديگر براي جوشهاي دهان و بيماريهاي دندان
١٩٢ (٦٢) سنون ديگر براي درمان قرحه‌هاي دهان
١٩٢ (٦٣) سنون ديگر دندانها را محكم مي‌كند
١٩٢ (٦٤) سنون ديگر براي درخشان كردن دندانها
١٩٢ (٦٥) سنون الارجوان
١٩٢ (٦٦) سنون اصل السوس
١٩٢ (٦٧) سنون الدخن
١٩٣ (٦٨) سنون الزرنيخ
١٩٣ (٦٩) سنون العفص
١٩٣ (٧٠) سنون الكات
١٩٣ (٧١) سنون الكرسنة
صفحه ٢٢١

 ١٩٣ (٧٢) سنون المر
١٩٤ (٧٣) سنون الودع
١٩٤ باب دوازدهم: حرف شين
١٩٤ (١) شربتي براي سودا و نيروبخش
١٩٤ (٢) شربتي ديگر براي سودا
١٩٤ (٣) شربتي ديگر براي سودا
١٩٤ (٤) شراب الآس (شربت مورد)
١٩٤ (٥) شراب الابريسم (شربت ابريشم)
١٩٥ (٦) شراب الاستوخودوس
١٩٥ (٧) شراب الاشوس (شربت شوره)
١٩٥ (٨) شراب الافسنتين (شربت افسنتين)
١٩٥ (٩) شربت افسنتين نوع ديگر
١٩٦ (١٠) شربت افسنتين نوع ديگر
١٩٦ (١١) شراب البذوري
١٩٦ (١٢) شراب البنفسج (شربت بنفشه)
١٩٦ (١٣) شراب الترنجبين
١٩٦ (١٤) شراب الترياق
١٩٦ (١٥) شراب التفاح (شربت سيب)
١٩٧ (١٦) شراب الحيوة
١٩٧ (١٧) شراب الخشخاش
١٩٧ (١٨) شراب ديافريطقون معرق
١٩٨ (١٩) شراب الدياقوزا
١٩٨ (٢٠) شراب الدياقوزا نوع ديگر
١٩٨ (٢١) شراب الدينار
١٩٩ (٢٢) شراب الدينار نوع ديگر
صفحه ٢٢٢

 ١٩٩ (٢٣) شراب الراوند (شربت ريوند)
١٩٩ (٢٤) شراب الراوند نوع ديگر
٢٠٠ (٢٥) شراب الرضا عليه السلام
٢٠١ (٢٦) شراب الرمان المنعنع
٢٠١ (٢٧) شراب السليماني
٢٠١ (٢٨) شراب السنا
٢٠١ (٢٩) شراب العشبة
٢٠٢ (٣٠) شراب القابض
٢٠٢ (٣١) شراب الليمون
٢٠٣ (٣٢) شراب المرسين (شربت مورد)
٢٠٤ (٣٣) شراب المسهل الجامع
٢٠٤ (٣٤) شراب المفرح البارد (شربت شادي‌آور سرد)
٢٠٤ (٣٥) شراب الورد (شربت گل سرخ)
٢٠٥ (٣٦) شراب الورد نوع ديگر
٢٠٥ (٣٧) شراب الورد المكرر
٢٠٦ (٣٨) شراب النعناع
٢٠٦ (٣٩) شكفتج الرصاص
٢٠٦ (٤٠) شكفتج الرصاص نوع ديگر
٢٠٧ (٤١) شكفتج الرصاص نوع ديگر
٢٠٧ (٤٢) شمامه براي بيماريهاي سرد مغزي و قلبي
٢٠٧ (٤٣) شمامة القاطون
٢٠٨ (٤٤) الشمامة المقوية
٢٠٨ (٤٥) شمع البخور
٢٠٩ (٤٦) شند
٢٠٩ (٤٧) شياف براي دفع بلغم زايد
صفحه ٢٢٣

 ٢١٠ (٤٨) شياف ديگر براي بواسير
٢١٠ (٤٩) شياف ديگر براي درد چشم و خواب‌آور
٢١٠ (٥٠) شياف ديگر بلغم را بيرون مي‌راند
٢١٠ (٥١) شياف ديگر براي اسهال بلغمي
٢١٠ (٥٢) شياف الابيض الافيوني
٢١١ (٥٣) شياف اخضر
٢١١ (٥٤) شياف اصفر
٢١١ (٥٥) شياف البريوما
٢١١ (٥٦) شياف السماق
٢١٢ (٥٧) شياف الطمث
٢١٢ (٥٨) شياف الغرب و الناصور
٢١٢ (٥٩) شياف المرارة
٢١٢ (٦٠) شياف وردي
٢١٣ باب سيزدهم: حرف صاد
٢١٣ (١) صابون
٢١٤ (٢) صمغ البلاط
٢١٤ باب چهاردهم: حرف ضاد
٢١٤ (١) ضماد براي شقاق حيوانات
٢١٤ (٢) ضماد ديگر مسهل
٢١٥ (٣) ضماد ديگر براي آبريزش بيني
٢١٥ (٤) ضماد ديگر براي اواخر مفاصل و نقرس
٢١٥ (٥) ضماد ديگر براي بواسير سرد و درد مفاصل و بادها
٢١٥ (٦) ضماد ديگر براي آماسهاي گرم
٢١٥ (٧) ضماد ديگر براي ناصور بيني
٢١٦ (٨) ضماد ديگر براي سعفه و كچلي
صفحه ٢٢٤

 ٢١٦ (٩) ضماد ديگر براي آماس مقعد
٢١٦ (١٠) ضماد ديگر براي آماس رحم
٢١٦ (١١) ضماد ديگر براي اسهال معده‌اي
٢١٦ (١٢) ضماد ديگر براي سختي طحال
٢١٦ (١٣) ضماد ديگر براي ورم چرك‌دار معده
٢١٦ (١٤) ضماد ديگر براي سختي طحال
٢١٦ (١٥) ضماد ديگر براي رفع آثار جرب (گال)
٢١٧ (١٦) ضماد ديگر براي درد مفاصل سرد و گرم
٢١٧ (١٧) ضمادهائي براي زدودن شپش
٢١٧ (١٨) ضمادهائي براي درد گلو، درد ديفتري، و
٢١٧ (١٩) ضماد الاثار
٢١٧ (٢٠) ضماد الاورام
٢١٧ (٢١) ضماد البرص
٢١٨ (٢٢) ضماد الجرب
٢١٨ (٢٣) ضماد الحدبة
٢١٨ (٢٤) ضماد داء الثعلب و داء الحية
٢١٩ (٢٥) ضماد الدمل
٢١٩ (٢٦) ضماد الزوفا
٢١٩ (٢٧) ضماد السعفة
٢١٩ (٢٨) ضماد السليماني
٢١٩ (٢٩) ضماد السنا
٢١٩ (٣٠) ضماد الشقاق
٢٢٠ (٣١) ضماد الشقاق نوع ديگر
٢٢٠ (٣٢) ضماد الطحال
٢٢٠ (٣٣) ضماد قرحة الساق
صفحه ٢٢٥

 ٢٢٠ (٣٤) ضماد القوبا
٢٢٠ (٣٥) ضماد الكزاز
٢٢٠ (٣٦) ضماد الماشري (باد سرخ)
٢٢٠ (٣٧) الضماد المبرد
٢٢٠ (٣٨) الضماد المحلل
٢٢١ (٣٩) الضماد المدر
٢٢١ (٤٠) الضماد المسهل
٢٢١ (٤١) الضماد المسهل نوع ديگر
٢٢١ (٤٢) الضماد المسهل نوع ديگر
٢٢١ (٤٣) الضماد المسهل نوع ديگر
٢٢١ (٤٤) ضماد النقرس
٢٢١ (٤٥) ضماد النقرس نوع ديگر
٢٢١ باب پانزدهم: حرف طاء
٢٢١ (١) طبيخ
٢٢٢ (٢) طبيخ الورد
٢٢٢ (٣) طرطر
٢٢٣ (٤) طرطر اشوس
٢٢٣ (٥) طرطر زاج
٢٢٤ (٦) طلاء (داروي ماليدني) براي درآوردن مو
٢٢٤ (٧) طلاء ديگر براي سردرد و درد نيمه سر
٢٢٥ (٨) طلاء ديگر
٢٢٥ (٩) طلاء ديگر براي بيماريهاي پوستي
٢٢٥ (١٠) طلاء ديگر براي جلوگيري از روئيدن مو
٢٢٥ (١١) طلاء ديگر براي موي زيادي
٢٢٥ (١٢) طلاء ديگر براي قرحه‌هاي لثه
صفحه ٢٢٦

 ٢٢٥ (١٣) طلاء ديگر براي زخمهاي نار الفارسية
٢٢٦ (١٤) طلاء ديگر
٢٢٦ (١٥) طلاء ديگر براي سعفه
٢٢٦ (١٦) طلاء البرص
٢٢٧ (١٧) طلاء البهق
٢٢٧ (١٨) طلاء الحكة
٢٢٧ (١٩) طلاء الخراطين
٢٢٧ (٢٠) طلاء داء الثعلب
٢٢٧ (٢١) طلاء الرأس
٢٢٧ (٢٢) طلاء السالق
٢٢٧ (٢٣) طلاء السرطان
٢٢٨ (٢٤) طلاء العين
٢٢٨ (٢٥) طلاء المفاصل
٢٢٨ (٢٦) طلاء الملين
٢٢٨ (٢٧) طلاء المنوم
٢٢٨ (٢٨) طلاء النار الفارسية
٢٢٨ باب شانزدهم: حرف عين
٢٢٨ (١) عرق الصينيات
٢٢٩ (٢) عرق اللبن
٢٢٩ (٣) عرق المربع
٢٢٩ (٤) عطر منسوب بحضرت رضا عليه السلام
٢٢٩ (٥) عطوس (عطسه‌آور)
٢٢٩ باب هفدهم: حرف غين
٢٢٩ (١) غرغره براي زخم لثه، دهان و گلو
٢٣٠ (٢) غرغره ديگر براي ورم حلق، ديفتري گرم و
صفحه ٢٢٧

 ٢٣٠ (٣) غرغره عسر الازدراد
٢٣٠ (٤) غسول براي گلگون كردن گونه
٢٣٠ (٥) غسول ديگر براي گلگون كردن چهره
٢٣٠ (٦) غمره براي برطرف كردن زردي رنگ رخساره
٢٣٠ باب هيجدهم: حرف فاء
٢٣٠ (١) فتيله عنبر
٢٣١ (٢) فراطيقون الابيض
٢٣١ (٣) فراطيقون الاصفر
٢٣١ (٤) فراطيقون الرمادي
٢٣١ (٥) فراطيقون مربع
٢٣١ (٦) فرزجه‌اي كه موجب قاعدگي است
٢٣١ (٧) فرزجه ديگر
٢٣١ (٨) فلدفيون
٢٣١ (٩) فلونيا
٢٣٢ (١٠) فوطاس الاشوس
٢٣٢ (١١) فوطاس الاشوس ساجي
٢٣٢ (١٢) فوطاس الاشوس طرطر
٢٣٢ (١٣) فوطاس ساجي
٢٣٢ (١٤) فوطاس الشك
٢٣٣ باب نوزدهم: حرف قاف
٢٣٣ (١) قرص اكسير العين
٢٣٣ (٢) قرص ايرسا براي ورم طحال
٢٣٣ (٣) قرص بزر البنج
٢٣٤ (٤) قرص البورق
٢٣٤ (٥) قرص الجلنار
صفحه ٢٢٨

 ٢٣٤ (٦) قرص الحلتيت براي تب دو روز در ميان
٢٣٤ (٧) قرص الخربق
٢٣٤ (٨) قرص الراوند
٢٣٥ (٩) قرص الزاج
٢٣٥ (١٠) قرص الزراوند
٢٣٦ (١١) قرص السعال
٢٣٦ (١٢) قرص السعال نوع ديگر
٢٣٦ (١٣) قرص السعفة
٢٣٦ (١٤) قرص السليماني
٢٣٧ (١٥) قرص الشادنج
٢٣٧ (١٦) قرص الصبر
٢٣٧ (١٧) قرص الطباشير
٢٣٧ (١٨) قرص الطباشير نوع ديگر
٢٣٧ (١٩) قرص الطباشير نوع ديگر
٢٣٨ (٢٠) قرص الطباشير نوع ديگر
٢٣٨ (٢١) قرص الطحال
٢٣٨ (٢٢) قرص الطحال نوع ديگر
٢٣٨ (٢٣) قرص الطحال نوع ديگر
٢٣٩ (٢٤) قرص الطحال نوع ديگر
٢٣٩ (٢٥) قرص الغافث
٢٣٩ (٢٦) قرص الغافث نوع ديگر
٢٣٩ (٢٧) قرص الفوه
٢٣٩ (٢٨) قرص الكافور
٢٤٠ (٢٩) قرص الكافور ديگر
٢٤٠ (٣٠) قرص الكافور صغير
صفحه ٢٢٩

 ٢٤٠ (٣١) قرص الكهرباء
٢٤١ (٣٢) قرص الكهرباء ديگر
٢٤١ (٣٣) قرص اللحم
٢٤١ (٣٤) قرص المبارك
٢٤٢ (٣٥) قرص المثلث
٢٤٢ (٣٦) قرص المثني
٢٤٢ (٣٧) قرص المدر
٢٤٢ (٣٨) قرص المر
٢٤٣ (٣٩) القرص المر المدر
٢٤٣ (٤٠) القرص المسكن
٢٤٣ (٤١) القرص المكعب
٢٤٣ (٤٢) قرص الورد
٢٤٣ (٤٣) قرص الورد نوع ديگر
٢٤٤ (٤٤) قرص الورد نوع ديگر
٢٤٤ (٤٥) قطور براي درد گوش
٢٤٤ (٤٦) قطور ديگر براي درد گوش شديد حرارتي
٢٤٤ (٤٧) قطور ديگر براي زدودن سفيدي چشم
٢٤٤ (٤٨) قطور ديگر براي اشك‌ريزش
٢٤٤ (٤٩) قطور ايام الانحطاط
٢٤٤ (٥٠) قطور ايام التزايد
٢٤٥ (٥١) قطور حب السفرجل
٢٤٥ (٥٢) قطور حجر الرحمن
٢٤٥ (٥٣) قطور الطرش
٢٤٥ (٥٤) قطور ماء النورة
٢٤٥ (٥٥) قريقوطر
صفحه ٢٣٠

 ٢٤٥ (٥٦) قهوة الشوب‌شيني
٢٤٦ (٥٧) القهوة النافعة
٢٤٦ (٥٨) قيروطي براي شقاق لب
٢٤٦ (٥٩) قيروطي ديگر براي ترك خوردگي لب
٢٤٦ باب بيستم: حرف كاف
٢٤٦ (١) كبد الكبريت
٢٤٧ (٢) الكبريت المصفي
٢٤٨ (٣) كحل (سرمه) براي ريزش اشك
٢٤٨ (٤) كحل ديگر براي تقويت چشم
٢٤٩ (٥) كحل الاملاح
٢٤٩ (٦) كحل الجابر
٢٥٠ (٧) كحل الجلاء
٢٥٠ (٨) كحل الجواهر الزيبقي
٢٥٠ (٩) كحل الجواهر المكلسة (سرمه آقا)
٢٥٠ (١٠) كحل الجواهر المكلسة نوع ديگر
٢٥١ (١١) كحل الحول (سرمه لوچي چشم)
٢٥١ (١٢) كحل الروح
٢٥١ (١٣) كحل الزعفران
٢٥١ (١٤) كحل الزيبق
٢٥٢ (١٥) كحل الشب
٢٥٢ (١٦) كحل الصادق عليه السلام
٢٥٢ (١٧) كحل علي عليه السلام
٢٥٣ (١٨) كحل الفلافل
٢٥٣ (١٩) كحل المراير
٢٥٣ باب بيست و يكم: حرف لام
صفحه ٢٣١

 ٢٥٣ (١) لبن الكبريت
٢٥٤ (٢) لخلخه
٢٥٥ (٣) لعوق بزر البنج (انگشت‌پيچ بنگدانه)
٢٥٥ (٤) لعوق الترنجبين
٢٥٥ (٥) لعوق الحرمل
٢٥٥ (٦) لعوق الحلبة
٢٥٦ (٧) لعوق الخشخاش
٢٥٦ (٨) لعوق الخشخاش نوع ديگر
٢٥٦ (٩) لعوق الصمغ
٢٥٦ (١٠) لقمة العشبة
٢٥٦ (١١) لودانو براي درد نقرس و مفاصل
٢٥٧ (١٢) لودانوي ديگر براي بيماريهاي چشم و گوش و سردرد
٢٥٨ باب بيست و دوم: حرف ميم
٢٥٨ (١) ماء (آب)
٢٥٨ (٢) ماء الاصول
٢٥٨ (٣) ماء الاصول ديگر
٢٥٨ (٤) ماء الاصول ديگر
٢٥٩ (٥) ماء بزر الكشوث
٢٥٩ (٦) ماء الحديد
٢٥٩ (٧) ماء الحيوة المفرح
٢٦٠ (٨) الماء الخارق
٢٦٠ (٩) ماء الكافور
٢٦٠ (١٠) الماء المحدد
٢٦١ (١١) ماء المعدن
٢٦١ (١٢) ماء المعدن ديگر
صفحه ٢٣٢

 ٢٦١ (١٣) ماء النورة (آب آهك)
٢٦٢ (١٤) ما ء الهليلجين
٢٦٢ (١٥) مادة الحيوة
٢٦٢ (١٦) المحلوب المدر
٢٦٢ (١٧) مخدر الجوزماثل
٢٦٢ (١٨) مخدر المرار
٢٦٣ (١٩) مرهمي كه گوشت نو مي‌آورد
٢٦٣ (٢٠) مرهم ديگر
٢٦٣ (٢١) مرهم ابوخلساء
٢٦٣ (٢٢) المرهم الابيض
٢٦٣ (٢٣) المرهم الاحمر (مرهم سرخ)
٢٦٤ (٢٤) مرهم الاسفيداج
٢٦٤ (٢٥) مرهم الاسفيداج الاسود
٢٦٤ (٢٦) المرهم الاسود
٢٦٤ (٢٧) مرهم الاشق
٢٦٥ (٢٨) مرهم الباسليقون
٢٦٥ (٢٩) مرهم البلسان
٢٦٥ (٣٠) مرهم البواسير
٢٦٥ (٣١) مرهم البواسير ديگر
٢٦٥ (٣٢) مرهم التتن
٢٦٦ (٣٣) مرهم التوتيا
٢٦٦ (٣٤) مرهم التوتياي ديگر
٢٦٦ (٣٥) مرهم التوتياي ديگر
٢٦٦ (٣٦) مرهم الجاذب
٢٦٦ (٣٧) مرهم الحرق (مرهم سوختگي)
صفحه ٢٣٣

 ٢٦٦ (٣٨) مرهم الحرق ديگر
٢٦٦ (٣٩) مرهم الحرق ديگر
٢٦٧ (٤٠) مرهم الخل
٢٦٧ (٤١) مرهم الدقيق
٢٦٧ (٤٢) مرهم دم الاخوين
٢٦٧ (٤٣) مرهم دم الاخوين نوع ديگر
٢٦٧ (٤٤) مرهم الديدان
٢٦٧ (٤٥) مرهم الذراريح
٢٦٨ (٤٦) مرهم الرال
٢٦٩ (٤٧) مرهم الرسل
٢٧٠ (٤٨) مرهم الزاج
٢٧٠ (٤٩) مرهم الزيبق
٢٧٠ (٥٠) مرهم الزيبق نوع ديگر
٢٧٠ (٥١) مرهم الزيبق نوع ديگر
٢٧١ (٥٢) مرهم السلاطين
٢٧١ (٥٣) مرهم الشافي
٢٧١ (٥٤) مرهم الشقاق
٢٧١ (٥٥) مرهم الشك
٢٧٢ (٥٦) مرهم الشمع
٢٧٢ (٥٧) مرهم الصابون
٢٧٢ (٥٨) مرهم العروق
٢٧٢ (٥٩) مرهم العلك
٢٧٢ (٦٠) مرهم العنزروت
٢٧٢ (٦١) مرهم قونيت دجانين
٢٧٣ (٦٢) مرهم الكافور
صفحه ٢٣٤

 ٢٧٣ (٦٣) مرهم الكتان
٢٧٣ (٦٤) مرهم الكندر
٢٧٤ (٦٥) مرهم الماشري (مرهم باد سرخ)
٢٧٤ (٦٦) مرهم ماميران
٢٧٤ (٦٧) مرهم المنقي
٢٧٤ (٦٨) مرهم النار الفارسية
٢٧٤ (٦٩) مرهم النحل
٢٧٤ (٧٠) مرهم النواصير
٢٧٥ (٧١) مرهم النورة
٢٧٥ (٧٢) مزيد العمر
٢٧٥ (٧٣) مسهل براي صفرا
٢٧٥ (٧٤) مسهل ديگر براي صفرا
٢٧٥ (٧٥) مسهل ديگر براي صفرا و سينه
٢٧٥ (٧٦) مسهل السهل
٢٧٥ (٧٧) مسهل ديگر
٢٧٥ (٧٨) مسهل ديگر
٢٧٦ (٧٩) المشمع الابيض
٢٧٦ (٨٠) مشمع دياخلون
٢٧٧ (٨١) مشمع رال
٢٧٧ (٨٢) مشمع الزيبق
٢٧٧ (٨٣) مشمع سليقون
٢٧٧ (٨٤) مشمع الغري
٢٧٨ (٨٥) مطبوخ (داروي پخته) براي بيماريهاي سودائي
٢٧٨ (٨٦) مطبوخ ديگر براي سودا و
٢٧٨ (٨٧) مطبوخ ديگر كه صفرابر است
صفحه ٢٣٥

 ٢٧٨ (٨٨) مطبوخ ديگر
٢٧٨ (٨٩) مطبوخ ديگر موجب قاعدگي و جنين‌افكن
٢٧٨ (٩٠) مطبوخ الانبرباريس
٢٧٩ (٩١) مطبوخ البسفايج
٢٧٩ (٩٢) مطبوخ التربد
٢٧٩ (٩٣) مطبوخ التين
٢٧٩ (٩٤) مطبوخ الزلق
٢٨٠ (٩٥) مطبوخ المنقي
٢٨٠ (٩٦) مطبوخ الورد
٢٨٠ (٩٧) معجون براي ادرار بي‌اختيار
٢٨٠ (٩٨) معجون ديگر براي جلوگيري از آبريزشها
٢٨١ (٩٩) معجون ديگر براي لرزه (رعشه) و
٢٨١ (١٠٠) معجون ديگر براي درمان قولنج
٢٨١ (١٠١) معجون ديگر براي افزودن نيروي باه
٢٨١ (١٠٢) معجون انتيموان
٢٨١ (١٠٣) معجون بزر البنج
٢٨١ (١٠٤) معجون البسد
٢٨٢ (١٠٥) معجون تارك الافيون (معجون ترك ترياك)
٢٨٢ (١٠٦) المعجون الجامع
٢٨٣ (١٠٧) معجون جدوار
٢٨٣ (١٠٨) معجون جلابا
٢٨٣ (١٠٩) معجون الخبث براي جلوگيري از خون بواسير
٢٨٣ (١١٠) معجون الخبث نوع ديگر
٢٨٤ (١١١) معجون الخيارشنبر (معجون فلوس)
٢٨٤ (١١٢) معجون ديافريطقون
صفحه ٢٣٦

 ٢٨٤ (١١٣) معجون الراحة
٢٨٤ (١١٤) معجون المربع
٢٨٤ (١١٥) معجون الربو
٢٨٥ (١١٦) معجون الزبرجد
٢٨٥ (١١٧) معجون الزوفا
٢٨٥ (١١٨) معجون الزيبق الحلو
٢٨٥ (١١٩) معجون السقمونيا
٢٨٥ (١٢٠) معجون السورنجان
٢٨٥ (١٢١) معجون الشك
٢٨٦ (١٢٢) معجون الشوب‌شيني
٢٨٦ (١٢٣) معجون الصرع
٢٨٧ (١٢٤) معجون الصرع ديگر
٢٨٧ (١٢٥) معجون الصرع ديگر
٢٨٧ (١٢٦) معجون الصرع ديگر
٢٨٧ (١٢٧) معجون الطباشير
٢٨٧ (١٢٨) معجون العصب
٢٨٧ (١٢٩) معجون الفريادرس
٢٨٨ (١٣٠) معجون القدرة
٢٨٨ (١٣١) المعجون الماسك
٢٨٨ (١٣٢) المعجون الماسك ديگر
٢٨٨ (١٣٣) المعجون المبهي (معجون باه‌آور)
٢٨٩ (١٣٤) المعجون المبهي ديگر
٢٨٩ (١٣٥) معجون المفاصل
٢٩٠ (١٣٦) المعجون الملوكي
٢٩٠ (١٣٧) معجون المنقي
صفحه ٢٣٧

 ٢٩٠ (١٣٨) معجون النجاح
٢٩٠ (١٣٩) مغلي البلغم
٢٩٠ (١٤٠) مغلي البلغم ديگر
٢٩٠ (١٤١) مغلي الصفراء
٢٩١ (١٤٢) المفرح الاعظم
٢٩١ (١٤٣) المفرح البارد
٢٩١ (١٤٤) المفرح البارد بنسخه ديگر
٢٩٢ (١٤٥) المفرح البارد نوع ديگر
٢٩٢ (١٤٦) المفرح الحار
٢٩٢ (١٤٧) المفرح الحار الانطاكي
٢٩٣ (١٤٨) المفرح السهل
٢٩٣ (١٤٩) المفرح السهل بنسخه ديگر
٢٩٤ (١٥٠) المفرح السيسنبري
٢٩٥ (١٥١) المفرح الياقوتي
٢٩٥ (١٥٢) مقيئ الصفراء
٢٩٥ (١٥٣) مقيئ ديگر
٢٩٥ (١٥٤) مقيئ ديگر
٢٩٦ (١٥٥) ملح الجمر
٢٩٦ (١٥٦) ملخ الخبث
٢٩٧ (١٥٧) ملح الرصاص
٢٩٧ (١٥٨) ملح الطرطر
٢٩٧ (١٥٩) ملح القلي
٢٩٨ (١٦٠) ملح الكهرباء
٢٩٨ (١٦١) ملح اللؤلؤ
٢٩٩ (١٦٢) ملح المرجان
صفحه ٢٣٨

 ٣٠٠ باب بيست و سوم: حرف نون
٣٠٠ (١) ند نيروبخش قلب، مغز و حواس و
٣٠٠ (٢) ند ديگر
٣٠٠ (٣) ند ديگر
٣٠٠ (٤) ند ديگر براي پاكسازي هوا و
٣٠٠ (٥) نشوق (داروئي كه به بيني كشيده مي‌شود)
٣٠٢ (٦) نشوق التتن
٣٠٢ (٧) نقوع (خيسانده) براي باقيمانده بيماريهاي حاد و تبها
٣٠٢ (٨) نقوع ديگر براي راندن صفرا و بلغم و
٣٠٢ (٩) نقوع ديگر براي دفع صفرا و بيماريهاي صفرائي
٣٠٣ (١٠) نقوع ديگر براي بيرون راندن اخلاط سه‌گانه
٣٠٣ (١١) نقوع الاصول
٣٠٣ (١٢) نقوع البارد
٣٠٣ (١٣) نقوع السنا
٣٠٣ (١٤) نقوع الصبر
٣٠٣ (١٥) نقوع الصينيات
٣٠٤ (١٦) النقوع المربع
٣٠٤ باب بيست و چهارم: حرف واو
٣٠٤ (١) وجور
٣٠٤ (٢) ورد العقاب
٣٠٥ مقاله پنجم: در بيان برخي مسائل از اخبار يا مجربات و يا شنيده‌ها در ضمن چند باب:
٣٠٥ باب اول: در خاصيتهاي بعض داروها از كتابهاي اخبار آل‌محمد (ع) بترتيب حروف تهجي:
٣٠٥ حرف الف
صفحه ٢٣٩

 ٣٠٥ اترج (ترنج)
٣٠٥ اثمد (سنگ سرمه)
٣٠٦ اجاص (آلو)
٣٠٦ ارز (برنج)
٣٠٦ اشنان
٣٠٦ حرف باء
٣٠٦ بادروج (تره خراساني)
٣٠٦ بادنجان
٣٠٦ باقلا
٣٠٦ بُسْر (خرماي نارس)
٣٠٦ بصل (پياز)
٣٠٧ بطيخ (خربوزه)
٣٠٧ بقر (گاو)
٣٠٧ بنفشه
٣٠٧ بيض (تخم‌مرغ)
٣٠٧ حرف تاء
٣٠٧ تربت حسين عليه السلام
٣٠٨ تفاح (سيب)
٣٠٨ تمر (خرما)
٣٠٨ تين (انجير)
٣٠٨ حرف ثاء
٣٠٨ ثمر (ميوه)
٣٠٨ حرف جيم
٣٠٨ جاورس (ارزن)
٣٠٩ جبن (پنير)
صفحه ٢٤٠

 ٣٠٩ جرجير (ترتيزك - شاهي)
٣٠٩ جوز (گردو)
٣٠٩ حرف حاء
٣٠٩ حبة السوداء (سياهدانه)
٣٠٩ حرمل (اسپند)
٣١٠ حلبه (شنبليله)
٣١٠ حنا
٣١٠ حنظل (هندوانه ابوجهل)
٣١٠ حوك (بادروج - تره خراساني)
٣١٠ حرف خاء
٣١٠ خس (كاهو)
٣١٠ خل (سركه)
٣١٠ حرف دال
٣١٠ دِبا (كدو)
٣١٠ دَم (خون)
٣١١ دُهن (روغن)
٣١١ حرف راء
٣١١ رمان (انار)
٣١٢ حرف زاء
٣١٢ زبيب (مويز)
٣١٢ زيت (روغن زيتون)
٣١٢ زيتون
٣١٢ حرف سين
٣١٢ سداب
٣١٢ سعد
صفحه ٢٤١

 ٣١٢ سفرجل (به)
٣١٣ سكر (شكر)
٣١٣ سلق (چغندر)
٣١٣ سمك (ماهي)
٣١٣ سمن (روغن)
٣١٤ سويق (آرد بوداده)
٣١٤ حرف شين
٣١٤ شعير (جو)
٣١٤ شونيز (سياهدانه)
٣١٥ حرف صاد
٣١٥ صعتر (آويشن)
٣١٥ حرف طاء
٣١٥ طلع (خرما در اولين روزهاي آن)
٣١٥ طيب (عطر)
٣١٥ طين (گِل)
٣١٥ طين ارمني (گِل ارمني)
٣١٥ حرف عين
٣١٥ عدس
٣١٥ عسل
٣١٦ عناب
٣١٦ عنب (انگور)
٣١٦ حرف غين
٣١٦ غبيراء (سنجد)
٣١٦ حرف فاء
٣١٦ فُجل (ترب)
صفحه ٢٤٢

 ٣١٦ فرفخ (خرفه)
٣١٦ حرف قاف
٣١٦ قبج (كبك)
٣١٦ قديد (گوشت خشك‌شده)
٣١٧ قطاء (باقرقره)
٣١٧ حرف كاف
٣١٧ كمأة (قارچ)
٣١٧ كافور
٣١٧ كراث (تره - گندنا)
٣١٨ كاشم (كوله‌پر - انجدان رومي)
٣١٨ كتان
٣١٨ كزبره
٣١٨ كسب (كنجاره، تفاله چيزهائي كه روغنش را گرفته باشند)
٣١٨ كمثري (گلابي)
٣١٨ كندر
٣١٨ كباب
٣١٨ حرف لام
٣١٨ لبن (شير)
٣١٩ لحم (گوشت)
٣١٩ لفت (شلغم)
٣١٩ لقاح (ناقه)
٣٢٠ لوبيا
٣٢٠ حرف ميم
٣٢٠ ماء (آب)
٣٢٠ ماست
صفحه ٢٤٣

 ٣٢٠ ماش
٣٢٠ مر
٣٢٠ مصطكي
٣٢١ ملح
٣٢١ حرف نون
٣٢١ نبيذ (شراب)
٣٢١ نوره (واجبي)
٣٢١ حرف هاء
٣٢١ هريسه (حليم)
٣٢١ هليلج (هليله)
٣٢٢ هندباء (كاسني)
٣٢٢ باب: در بعضي از درمانها كه از اهل عصمت عليهم السلام رسيده بترتيب حروف (ابتدا متن عربي اين باب نقل شده و عنوان آن اين است:) باب: في بعض المعالجات التي وصلت عن اهل العصمة و الطهارة عليهم السلام علي ترتيب الحروف:
٣٢٣ حرف الالف
٣٢٣ الاستحاضة
٣٢٣ اطريفل
٣٢٣ ام‌الصبيان
٣٢٣ اذن
٣٢٣ حرف الباء
٣٢٣ باه
٣٢٣ بدن
٣٢٤ برص
٣٢٤ بطن
صفحه ٢٤٤

 ٣٢٤ بلغم
٣٢٤ بواسير
٣٢٥ بهق
٣٢٥ حرف التاء
٣٢٥ تخمة
٣٢٥ حرف الجيم
٣٢٥ جذام
٣٢٥ جروح
٣٢٥ جنب
٣٢٦ حرف الحاء
٣٢٦ حب السناء
٣٢٦ حجامة
٣٢٦ حرارة
٣٢٦ حصاة
٣٢٦ حفظ الصحة
٣٢٧ حقنة
٣٢٧ حلق
٣٢٧ حمي
٣٢٨ الحمام
٣٢٨ حمية
٣٢٩ حية
٣٢٩ حرف الخاء
٣٢٩ خاصرة
٣٢٩ الخضاب
٣٢٩ خفقان الفؤاد
صفحه ٢٤٥

 ٣٣٠ حرف الدال
٣٣٠ دماميل
٣٣٠ الدواء
٣٣١ ديدان
٣٣١ حرف الراء
٣٣١ رأس
٣٣١ ربو
٣٣١ رمد
٣٣١ رياح
٣٣١ حرف الزاء
٣٣١ زحير
٣٣٢ زكام
٣٣٢ حرف السين
٣٣٢ سعال
٣٣٢ سفر
٣٣٢ سل
٣٣٢ سلس البول
٣٣٢ سن
٣٣٣ سواك
٣٣٣ حرف الشين
٣٣٣ شراب الخيار
٣٣٣ شعر
٣٣٤ شوصة
٣٣٤ حرف الصاد
٣٣٤ صداع
صفحه ٢٤٦

 ٣٣٤ حرف الطاء
٣٣٤ طحال
٣٣٤ حرف الظاء
٣٣٤ ظفر
٣٣٤ حرف العين
٣٣٤ عرق‌النسا
٣٣٤ عطش
٣٣٥ عقرب
٣٣٥ عين
٣٣٥ حرف الفاء
٣٣٥ فالج
٣٣٥ فزع
٣٣٥ حرف القاف
٣٣٥ قلب
٣٣٥ قولنج
٣٣٥ قي‌ء
٣٣٥ حرف الكاف
٣٣٥ كحل
٣٣٦ كلف
٣٣٦ كيّ
٣٣٦ حرف اللام
٣٣٦ لقوة
٣٣٦ حرف الميم
٣٣٦ المشي
٣٣٦ معدة
صفحه ٢٤٧

 ٣٣٦ مغص
٣٣٦ معجون خيارشنبر
٣٣٦ المعجون الجامع
٣٣٨ معجون آخر لورم البطن و وجع المعدة و
٣٣٨ معجون آخر يسخن الكليتين و يقوي الباه و
٣٣٩ معجون آخر لوجع البطن و الظهر
٣٣٩ معجون النبي صلي اللّه عليه و آله
٣٣٩ حرف النون
٣٣٩ نسيان
٣٤٠ حرف الواو
٣٤٠ وسخ
٣٤٠ وضح
٣٤٠ حرف الياء
٣٤٠ يرقان
٣٤٠ باب: ترجمه فارسي باب سابق در بعضي درمانهائي كه از اهل عصمت (ع) روايت شده:
٣٤١ حرف الف
٣٤١ استحاضه
٣٤١ اطريفل
٣٤١ ام‌الصبيان
٣٤١ اذن (گوش)
٣٤٢ حرف باء
٣٤٢ باه
٣٤٢ بدن
٣٤٢ برص (پيسي)
صفحه ٢٤٨

 ٣٤٢ بطن (براي درد دل)
٣٤٢ بلغم
٣٤٣ بواسير
٣٤٣ بهق (لكه‌هاي پوستي سياه)
٣٤٣ حرف تاء
٣٤٣ تخمه
٣٤٤ حرف جيم
٣٤٤ جذام
٣٤٤ جروح (زخمها)
٣٤٥ جنب (پهلو)
٣٤٥ حرف حاء
٣٤٥ حب السنا
٣٤٥ حجامت
٣٤٦ حرارت
٣٤٦ حصاة (سنگ كليه و مثانه)
٣٤٦ حفظ الصحة (بهداشت بدن)
٣٤٦ حقنه (تنقيه)
٣٤٦ حلق (گلو)
٣٤٧ حمي (تب)
٣٤٨ حمام
٣٤٩ حميه (پرهيز)
٣٥٠ حيه (مار)
٣٥٠ حرف خاء
٣٥٠ خاصره (پهلو)
٣٥٠ خضاب
صفحه ٢٤٩

 ٣٥١ خفقان الفؤاد (خفقان قلب)
٣٥١ حرف دال
٣٥١ دماميل (دملها، كوركها)
٣٥١ دواء (دارو)
٣٥٢ ديدان (كرمها)
٣٥٣ حرف راء
٣٥٣ رأس (سر)
٣٥٣ ربو (نوعي تنگي نفس)
٣٥٣ رمد (چشم خرابي)
٣٥٣ رياح (بادها)
٣٥٤ حرف زاء
٣٥٤ زحير (اسهال)
٣٥٤ زكام
٣٥٤ حرف سين
٣٥٤ سعال (سرفه)
٣٥٤ سفر
٣٥٤ سل (تب لازم)
٣٥٤ سلس البول (ادرار بي‌اختيار)
٣٥٥ سن (دندان)
٣٥٥ سواك (مسواك كردن)
٣٥٥ حرف شين
٣٥٥ شراب الخيار
٣٥٦ شعر (مو)
٣٥٦ شوصه (ورم پرده‌هاي بين دنده‌اي)
٣٥٦ حرف صاد
صفحه ٢٥٠

 ٣٥٦ صداع (سردرد)
٣٥٧ حرف طاء
٣٥٧ طحال (درد طحال)
٣٥٧ حرف ظاء
٣٥٧ ظفر (ناخن)
٣٥٧ حرف عين
٣٥٧ عرق‌النسا (سياتيك)
٣٥٧ عطش (تشنگي و خشكي دهان)
٣٥٨ عقرب (كژدم)
٣٥٨ عين (چشم)
٣٥٨ حرف فاء
٣٥٨ فالج (فلج)
٣٥٨ فزع (بيتابي)
٣٥٩ حرف قاف
٣٥٩ قلب
٣٥٩ قولنج
٣٥٩ قي
٣٥٩ حرف كاف
٣٥٩ كحل (سرمه)
٣٥٩ كَلف (لكه صورت)
٣٥٩ كيّ (داغ كردن)
٣٥٩ حرف لام
٣٥٩ لقوه (حركت كردن غير ارادي عضلات صورت)
٣٦٠ حرف ميم
٣٦٠ المشيّ (مسهل)
صفحه ٢٥١

 ٣٦٠ معده
٣٦٠ مغص (زورپيچ)
٣٦٠ معجون خيارشنبر
٣٦٠ المعجون الجامع
٣٦٢ معجون ديگر براي ورم شكم و درد معده و
٣٦٣ معجون ديگر براي گرم كردن كليه‌ها و نيروي باه و
٣٦٣ معجون ديگر براي درد شكم و پشت و كمر
٣٦٣ معجون النبي صلي اللّه عليه و آله
٣٦٤ حرف نون
٣٦٤ نسيان (فراموشي)
٣٦٥ حرف واو
٣٦٥ وسخ (چرك)
٣٦٥ وضح (لكه‌هاي سفيد پوستي)
٣٦٦ حرف ياء
٣٦٦ يرقان (زردي)
٣٦٦ باب: گلچيني از مسائل متفرقه‌اي از اخبار يا معجزات و يا از كتابهاي حكيمان در ضمن چند فصل:
٣٦٦ فصل اول: در چيزهائي كه جمع بين آنها شايسته نيست
٣٦٧ فصل دوم: در حمام و تنوير
٣٦٩ فصل سوم: در پاره‌اي از متفرقات
٣٧٢ فصل چهارم: در مسائل سفر
٣٧٤ فصل پنجم: در نزديكي
٣٧٥ باب: در پاره‌اي از امور مهم در ضمن چند فصل:
٣٧٥ فصل اول: مطالبي درباره خوابيدن
٣٧٥ فصل دوم: تأثير اخلاق در اخلاط و بالعكس
صفحه ٢٥٢

 ٣٧٦ فصل سوم: تأثير ادامه لذتها و نگرانيها در بدن
٣٧٦ فصل چهارم: قرحه‌هاي صفرائي
٣٧٦ فصل پنجم: لرز مكرر بهنگام تب
٣٧٦ فصل ششم: خونريزي بيني از طرفي كه بيماري در آن است
٣٧٦ فصل هفتم: عطسه در بيماريهاي مزمن غير سينه‌اي
٣٧٦ فصل هشتم: بكار بردن داروهاي تحليل‌برنده در ورمها
٣٧٦ فصل نهم: حمام رفتن پيش از دارو
٣٧٧ فصل دهم: دادن كشك جو به بيمار تبدار
٣٧٧ فصل يازدهم: سرخرگها و سياهرگها
٣٧٧ فصل دوازدهم: آرام شدن بيماري بدون راندن خلطها يا دمل بزرگ
٣٧٧ فصل سيزدهم: مردن بيمار بدون بحران
٣٧٧ فصل چهاردهم: مسموميتهاي غذائي و ترياقها
٣٧٧ فصل پانزدهم: دانش مربوط به نيروي غذاها
٣٧٨ فصل شانزدهم: استعداد اشخاص راحت‌طلب براي بيماري
٣٧٨ فصل هفدهم: ارتباط روح با تلخي و شيريني
٣٧٩ فصل هيجدهم: كمي اشتها و بدي گوارش
٣٧٩ فصل‌نوزدهم:دراينكه‌تعديل‌كننده‌طبع‌وروح‌ونفس‌شرع‌مقدس‌است
٣٨١ باب: دستور بكار بردن پاره‌اي از داروها در ضمن چند فصل:
٣٨١ فصل: دستور بكار بردن آب پنير
٣٨٨ فصل: استعمال چوب‌چيني
٣٩٢ فصل: استعمال جيوه
٣٩٤ فصل: بكار بردن عشبه مغربيه
٣٩٦ باب: خواص پاره‌اي از داروهاي مفرد در ضمن چند فصل:
٣٩٦ فصل: حرف الف
٣٩٦ آس (مورد - مرسين)
صفحه ٢٥٣

 ٣٩٧ آجر
٣٩٧ ابريسم (ابريشم)
٣٩٧ ابقر (شوره)
٣٩٧ ابهل (سرو كوهي)
٣٩٧ اترج (ترنج)
٣٩٧ اثل (گز شور - شوره‌گز)
٣٩٧ اثمد (سنگ سرمه)
٣٩٧ اجاص (آلو)
٣٩٧ اخثاء (سرگين)
٣٩٨ اذاراقي (كچله)
٣٩٨ اذخر (كاه مكه)
٣٩٨ ارجوان (ارغوان)
٣٩٨ ارز (برنج)
٣٩٨ اسطوخودوس
٣٩٨ اسفاناج (اسفناج)
٣٩٨ اسفنج
٣٩٩ اسفيداج (سفيداب قلع)
٣٩٩ اسفيدباج (آب جوجه با ادويه گرم بيمزه)
٣٩٩ اسقيل (عنصل - پياز دشتي)
٣٩٩ اشق (كما)
٣٩٩ اشنان
٣٩٩ اطريلال (قازياغي - پاي كلاغ)
٣٩٩ اظفار الطيب (ناخنهاي خوشبو)
٣٩٩ افتيمون
٤٠٠ افرفيون
صفحه ٢٥٤

 ٤٠٠ افسنتين
٤٠٠ افيون (ترياك)
٤٠٢ اقاقيا
٤٠٢ اقط (كشك)
٤٠٢ اكارع (پاچه)
٤٠٢ اكليل‌الملك
٤٠٣ اَلْنَج (ريشه نباتي است مانند زردك. ت م)
٤٠٣ الوين
٤٠٣ اليه (دنبه)
٤٠٣ املج (آمله)
٤٠٣ انبرباريس (زرشك)
٤٠٣ انتيمون (انتيموان)
٤٠٤ انجبار
٤٠٤ انجره (گزنه)
٤٠٤ انزروت
٤٠٤ انسان
٤٠٤ انيسون (باديان رومي)
٤٠٤ اهليلج (هليله)
٤٠٥ ايرسا (سوسن آسمانگوني - زنبق آبي)
٤٠٥ ايّل (بز كوهي)
٤٠٥ فصل: حرف باء
٤٠٥ بادزهر معدني
٤٠٥ بارزد
٤٠٥ باذنجان
٤٠٥ باشق (باشه، پرنده‌اي است)
صفحه ٢٥٥

 ٤٠٥ باقلي (باقلا)
٤٠٥ بالنجو (بالنگو)
٤٠٦ بخور الاكراد
٤٠٦ برطانقي (بستان‌افروز)
٤٠٦ برنجاسف (بومادران - قيصوم)
٤٠٦ بزر قطونا (تخم اسفرزه)
٤٠٦ بسباسه (پوست داخلي بلوط)
٤٠٦ بُسّد (مرجان)
٤٠٦ بصل (پياز)
٤٠٦ بصل الحنا (پياز حنا)
٤٠٦ بطيخ (خربوزه)
٤٠٧ بقر (گاو)
٤٠٧ بقس (شمشاد)
٤٠٧ بلح (غوره خرما)
٤٠٧ بندق (فندق)
٤٠٧ بنفسج (بنفشه)
٤٠٧ بهمن
٤٠٧ بيض (تخم‌مرغ)
٤٠٧ فصل: حرف تاء
٤٠٧ تتن (تنباكو)
٤٠٨ ترمس (باقلاي مصري)
٤٠٨ تمر (خرما)
٤٠٨ تمر هندي
٤٠٨ توت
٤٠٨ تين (انجير)
صفحه ٢٥٦

 ٤٠٨ فصل: حرف ثاء
٤٠٨ ثوم (سير)
٤٠٨ فصل: حرف جيم
٤٠٨ جبسين (گچ)
٤٠٩ جدوار
٤٠٩ جرميلك (ريشه آزار)
٤٠٩ جزر (هويج)
٤٠٩ جزع (نوعي سنگ)
٤٠٩ جلابا (جلب)
٤١٠ جلنار (گل‌انار فارسي)
٤١٠ جلنجبين (گل انگبين)
٤١٠ جنطيانا (جنتيانا)
٤١٠ جوز (گردو)
٤١١ جوزبوا (جوزبويا)
٤١١ جوزماثل (تاتوره)
٤١١ فصل: حرف حاء
٤١١ حب البطم (دانه درخت سقز)
٤١١ حبة الخضراء (بنه)
٤١١ حبق بستاني (نوعي پونه)
٤١١ حب القلت (جو انگليسي)
٤١١ حجر السطريط (سنگ مرمر - كربنات دوكلسيم)
٤١٢ حدأة (غليواج)
٤١٢ حرمل (اسپند)
٤١٢ حصرم (غوره)
٤١٢ حلبه (شنبليله)
صفحه ٢٥٧

 ٤١٢ حلتيت (انغوزه)
٤١٣ حمار (الاغ)
٤١٣ حمام (كبوتر)
٤١٣ حمص (نخود)
٤١٣ حنا
٤١٣ حنطة (گندم)
٤١٣ حنظل (هندوانه ابوجهل)
٤١٤ فصل: حرف خاء
٤١٤ خبة (خاكشير)
٤١٤ خراطين (كرم سرخ خاك)
٤١٤ خربق اسود (خربق سياه)
٤١٤ خردل
٤١٤ خرنوب (بلهجه كرماني جِنْگ‌جِنْگو)
٤١٤ خس (كاهو)
٤١٤ خشخاش
٤١٤ خصية الثعلب
٤١٤ خطمي
٤١٤ خفاش
٤١٤ خل (سركه)
٤١٥ خمير (خميرمايه)
٤١٥ خوخ (شفتالو - هلو)
٤١٥ خولنجان
٤١٥ فصل: حرف دال
٤١٥ دارتو
٤١٥ دارشيشعان
صفحه ٢٥٨

 ٤١٥ دارصيني (دارچيني)
٤١٦ دارفلفل (فلفل دراز)
٤١٦ دبس العنب (شيره انگور)
٤١٦ دجاج (مرغ و خروس)
٤١٦ دفلي (خرزهره)
٤١٦ دهنج
٤١٦ ديك (خروس)
٤١٦ فصل: حرف ذال
٤١٦ ذباب (مگس)
٤١٦ ذراريح (مگس ذراريح)
٤١٦ ذهب (طلا)
٤١٧ فصل: حرف راء
٤١٧ راتيانج
٤١٧ رازيانج (باديان)
٤١٧ رؤس (ظاهرا مغز كله حيوانات)
٤١٧ راوند (ريوند - رتاب)
٤١٨ رجله (خرفه)
٤١٨ رصاص (سرب)
٤١٨ رماد (خاكستر)
٤١٨ رمان (انار)
٤١٩ ريباس (ريواس)
٤١٩ ريحان
٤١٩ ريه (شش - جگر سفيد)
٤١٩ فصل حرف زاء
٤١٩ زاج
صفحه ٢٥٩

 ٤١٩ زبد (كره)
٤١٩ زبد البحر (كف دريا)
٤١٩ زبيب (مويز)
٤٢٠ زراوند
٤٢٠ زرنباد (جدوار)
٤٢٠ زرنيخ سرخ
٤٢٠ زرير
٤٢٠ زعفران
٤٢٠ زعفران الحديد (زنگ آهن)
٤٢٠ زمج (چرخ كه مرغي شكاري است)
٤٢٠ زنجار (زنگار)
٤٢١ زنجبيل
٤٢١ زنجرف (شنگرف)
٤٢١ زهر النارنج (بهار نارنج)
٤٢١ زيبق (جيوه)
٤٢١ فصل: حرف سين
٤٢١ سداب
٤٢٢ سدر
٤٢٢ سرخس
٤٢٢ سرو
٤٢٢ سفرجل (به)
٤٢٢ سقمونيا (محموده)
٤٢٢ سكر العشر (ترشحي شكر مانند بر درخت استبرق)
٤٢٢ سلحفاة (سنگ‌پشت)
٤٢٣ سلخ الحية (پوست مار)
صفحه ٢٦٠

 ٤٢٣ سلق (چغندر)
٤٢٣ سليماني (سوبليمه)
٤٢٣ سماق
٤٢٣ سمسم (كنجد)
٤٢٣ سمك (ماهي)
٤٢٣ سمن (روغن حيواني)
٤٢٤ سنا
٤٢٤ سنبل
٤٢٤ سندروس
٤٢٤ سورنجان
٤٢٤ سوس (شيرين‌بيان - بلهجه كرماني متكي)
٤٢٤ سوسن آزاد
٤٢٤ سويق (آرد)
٤٢٤ سيساليوس
٤٢٤ سيسنبر
٤٢٥ فصل: حرف شين
٤٢٥ شادنج (شادنه)
٤٢٥ شاهترج (شاهتره)
٤٢٥ شبّ يماني (زاج سفيد)
٤٢٥ شبت (شويد)
٤٢٥ شعر (مو)
٤٢٥ شعير (جو)
٤٢٦ شقايق (لاله)
٤٢٦ شقاقل مصري
٤٢٦ شمع (موم)
صفحه ٢٦١

 ٤٢٦ شند
٤٢٦ شوكران
٤٢٦ شونيز (سياهدانه)
٤٢٦ شيرج (روغن كنجد)
٤٢٦ شيطرج
٤٢٧ فصل: حرف صاد
٤٢٧ صابون
٤٢٧ صبر
٤٢٧ صعتر (آويشن)
٤٢٨ صمغ عربي
٤٢٨ صنوبر
٤٢٨ صوف (پشم)
٤٢٨ فصل: حرف ضاد
٤٢٨ ضب (سوسمار)
٤٢٨ فصل: حرف طاء
٤٢٨ طحلب (خزه)
٤٢٨ طلح (درخت موز)
٤٢٨ طين (گل)
٤٢٨ طيون
٤٢٩ فصل: حرف عين
٤٢٩ عشبه
٤٢٩ عصفور (گنجشك)
٤٢٩ عقرب (كژدم)
٤٣٠ علق (زالو)
٤٣٠ علك البطم (صمغ بنه)
صفحه ٢٦٢

 ٤٣٠ عناب
٤٣٠ عنبر
٤٣٠ عنكبوت
٤٣٠ عود
٤٣٠ فصل: حرف غين
٤٣٠ غاريقون (قارچ چمن)
٤٣١ غبيراء (سنجد)
٤٣١ غَرَب (پده - اوجا)
٤٣١ غري السمك (سريشم ماهي)
٤٣١ غوتاغنبا (عصاره ريوند)
٤٣٢ فصل: حرف فاء
٤٣٢ فار (موش)
٤٣٢ فجل (ترب)
٤٣٢ فستق (پسته)
٤٣٢ فطر (قارچ)
٤٣٢ فلفل
٤٣٢ فندق
٤٣٣ فصل: حرف قاف
٤٣٣ قانصه (سنگدان پرندگان)
٤٣٣ قراصيا (آلبالو)
٤٣٣ قرع (كدو)
٤٣٣ قرمز (كرم قرمز دانه)
٤٣٣ قصب (ني)
٤٣٣ قطن (پنبه)
٤٣٣ قنابري (بخند)
صفحه ٢٦٣

 ٤٣٣ قيقهر (رال)
٤٣٣ قينه‌قينه (گنه‌گنه)
٤٣٥ فصل: حرف كاف
٤٣٥ كافور
٤٣٥ كاكنج (عروس در پرده)
٤٣٥ كبَر (كوَر)
٤٣٥ كبريت (گوگرد)
٤٣٦ كتان
٤٣٦ كتم (وسمه)
٤٣٦ كتيرا
٤٣٦ كرفس
٤٣٦ كَرم (رَز)
٤٣٦ كرويا (زيره دشتي - شاه‌زيره)
٤٣٦ كزبره (گشنيز)
٤٣٦ كلس البيض (پوست تخم‌مرغ سوخته)
٤٣٦ كلس الحجر (آهك)
٤٣٦ كمون (زيره)
٤٣٧ كندر
٤٣٧ كهربا
٤٣٧ فصل: حرف لام
٤٣٧ لبن (شير)
٤٣٧ لك (لاك)
٤٣٧ لوز (بادام)
٤٣٧ ليمو
٤٣٧ فصل: حرف ميم
صفحه ٢٦٤

 ٤٣٧ ماء (آب)
٤٣٨ ماعز (بز)
٤٣٨ ماميثا
٤٣٨ مر (مر مكي)
٤٣٨ مرجان
٤٣٨ مرداسنج (مردارسنگ - اكسيد سرب دو ظرفيتي)
٤٣٨ مرزنجوش
٤٣٩ مسك (مشك)
٤٣٩ مصطكي
٤٣٩ مقل (در لهجه كرماني مُلك)
٤٣٩ ملح الانجليسي (نمك انگليسي - سولفات دومنيزي)
٤٤٠ مها (نوعي سنگ)
٤٤٠ فصل: حرف نون
٤٤٠ نارجيل بحري (نارگيل دريائي)
٤٤١ نارنج
٤٤١ نانخواه (زنيان)
٤٤٢ نحاس (مس)
٤٤٢ نرجس (نرگس)
٤٤٢ نوشادر
٤٤٢ نيل
٤٤٢ فصل: حرف واو
٤٤٢ ودع (گوش ماهي)
٤٤٢ ورد (گل سرخ)
٤٤٣ فصل: حرف هاء
٤٤٣ هليون (مارچوبه)
صفحه ٢٦٥

 ٤٤٣ هندبا (كاسني)
٤٤٣ هوا
٤٤٣ فصل: حرف ياء
٤٤٣ يسر (نوعي چوب)
٤٤٣ باب: در اينكه صفات ظاهري داروها از قبيل رنگ و شكلشان با خواص و آثار آنها در بدن ارتباط دارد
٤٥٠ باب: در ذكر بعضي تجربيات و آزمايشات كه بدون ترتيب خاصي در ضمن چندين فصل بيان مي‌شود:
٤٥١ فصل: جوارشني كه از روغن قرنفل همراه با شكر مي‌سازند
٤٥١ فصل: بعضي خواص اطريفال تربدي
٤٥١ فصل: برودي كه براي بيماري حرارتي چشم مفيد است
٤٥١ فصل: داروئي نشاط‌آور كه مايل ببرودت است
٤٥٢ فصل: گرد داروئي براي دانه‌هائي كه در چشم پيدا مي‌شود
٤٥٢ فصل: قاعده‌اي براي سفيد كردن طرطر
٤٥٢ فصل: روغني كه مو را ازاله مي‌كند
٤٥٣ فصل: روغن نارنج
٤٥٤ فصل: درمان سرفه هنگام خواب
٤٥٤ فصل: چيزهائي كه از راه تنكيس يا فشار روغنشان گرفته مي‌شود
٤٥٤ فصل: راه بيرون راندن خلطها از بدن
٤٥٥ فصل: تركيباتي كه در كرمان آنها را براي نضج دادن بعنوان مسهل و حقنه بكار مي‌برند با ذكر نسخه‌ها
٤٦٥ فصل: روش تصعيد گوگرد
٤٦٥ فصل: روش ساختن سكنجبين بزوري كه براي تبهاي مركب، امراض كبد و استسقاء مفيد است
٤٦٥ فصل: روش تدبير اثمد
صفحه ٢٦٦

 ٤٦٦ فصل: يك نوع ترشي بسيار لذيذ و مفيد
٤٦٦ فصل: حبي سودمند براي بيماريهاي نزله‌اي
٤٦٧ فصل: درماني براي بيماريهاي سودائي
٤٦٧ فصل: دو نسخه براي تب دو روز در ميان
٤٦٨ فصل: سفوف ارسطو
٤٦٨ فصل: سفوفي براي ضعف معده، سوء هضم و
٤٦٩ فصل: داروئي براي تشنگي زائد و ضعف معده و التهاب كه از رطوبت باشد
٤٦٩ فصل: داروئي براي پيچ اسهالي، سوء هضم و ليزي روده‌ها
٤٦٩ فصل: درمان درد رطوبتي معده
٤٦٩ فصل: روغني براي درمان دردهاي كهنه اندامها
٤٧٠ فصل: دوائي براي ويار زنهاي آبستن
٤٧٠ فصل: قاعده‌اي براي سفيد كردن طرطر
٤٧٠ فصل: خوردن ممتد نمك قليا
٤٧٠ فصل: منضجي براي بلغم، صفراء و سوداء
٤٧٠ فصل: براي درمان استسقاء، درد سينه و تنگي نفس
٤٧١ فصل: داروئي براي جذام
٤٧١ فصل: دوائي براي تب نوبه همراه با غش
٤٧١ فصل: دو دواء براي خنازير
٤٧٢ فصل: داروي دفع بلغم و عطش
٤٧٢ فصل: ساختن قرص نمك قليا
٤٧٢ فصل: حبي براي جلوگيري از نزله‌ها، خشك كردن رطوبتها، دفع عفونتها و بادها و تقويت اشتها
٤٧٣ فصل: قرصي براي استسقاء
٤٧٣ فصل: حب گنه‌گنه
صفحه ٢٦٧

 ٤٧٤ فصل: حب السلطان
٤٧٤ فصل: درماني براي تنگي نفس
٤٧٤ فصل: راه ترك ترياك بدون زيان
٤٧٥ فصل: راه ساختن دهن الافسنتين
٤٧٥ فصل: دهن الذهب
٤٧٥ فصل: دهن الفضة
٤٧٦ فصل: دهن البواسير
٤٧٦ فصل: راه ساختن قرص طباشير
٤٧٦ فصل: لودانوم
٤٧٧ فصل: شربتي عجيب براي بيماريهاي صفرائي و دردهاي گرم
٤٧٧ فصل: راه ساختن نوعي گرد مرواريد
٤٧٨ فصل: راه ديگري براي ساختن دهن الورد (روغن گل سرخ)
٤٧٩ فصل: مرهم عجيبي براي انواع زخمها، قرحه‌ها، شكستگيهاودررفتگيها
٤٨٠ فصل: سفوفي براي قطع تب
٤٨٠ فصل: داروئي براي درد مفاصل
٤٨٠ فصل: سفوف السورنجان
٤٨١ فصل: روش شخصي كه در كرمان سيفليس را درمان مي‌كرد
٤٨٢ فصل: درمان نزله‌ها
٤٨٢ فصل: درمان خنازير
٤٨٣ فصل: درمان ديفتري
٤٨٣ فصل: درمان آكله
٤٨٣ فصل: درختي شبيه مورد كه در كرمان روئيده و مسهلي قوي است
٤٨٤ فصل: درمان درد پا
٤٨٤ فصل: شيافي براي بواسير
٤٨٤ فصل: شيافي براي بيماريهاي چشم
صفحه ٢٦٨

 ٤٨٥ فصل: داروي دفع سم
٤٨٥ فصل: درمان مسموميت خوردن ترياك
٤٨٥ فصل: دواي دفع زكام
٤٨٥ فصل: راه جلوگيري از زيان جيوه
٤٨٦ فصل: روغن نعناع
٤٨٦ فصل: شيافي براي بعض ناراحتيهاي چشم
٤٨٦ فصل: بعض خواص زاج سفيد و سبز و روح الاشوس
٤٨٨ فصل: فاروق ماء الكريم
٤٨٨ فصل: معالجه سفيدي چشم
٤٨٨ فصل: راه صاف كردن روغنها، عصاره‌ها و داروهاي خيسانده
٤٨٩ فصل: سرمه‌اي مفيد براي بعض بيماريهاي چشم
٤٨٩ فصل: درمان مراق (نماندن غذا در معده و خروج آن از راه قي)
٤٩٠ فصل: جلوگيري از سيلان خون قاعدگي
٤٩٠ فصل: درمان پيچ و اسهالي كه از رطوبت است
٤٩٠ فصل: درمان سرفه
٤٩٠ فصل: فايده حقنه با آب پاچه
٤٩٠ فصل: فايده برداشتن فرفيون
٤٩٠ فصل: خواص دهن الملح
٤٩١ فصل: شيافي براي التيام زخمهاي چشم و رفع آثار آن
٤٩١ فصل: علاجي براي كم‌نوري چشم
٤٩٢ فصل: خاصيت خون الاغ در تحليل بردن ورمها
٤٩٢ فصل: درماني براي عرق النسا
٤٩٢ فصل: درماني براي سختي بلع
٤٩٣ فصل: راه ساختن ماء الشعير
٤٩٣ فصل: راه ساختن ماء المفرح
صفحه ٢٦٩

 ٤٩٥ فصل: خواص سوطيرا و راه ساختنش
٤٩٦ فصل: راه ساختن داروئي ملين بنام مقبول
٤٩٦ فصل: نسخه قرص كافوري
٤٩٧ فصل: علاج تنگي نفس و خرخر سينه كه از بلغم باشد
٤٩٧ فصل: راه ساختن جوهري بنام اسيد اگزاليك
٤٩٧ فصل: نسخه انتيموان قي‌آور
٤٩٨ فصل: روش ساختن اسيد تارتاريك معروف بجوهر ليمو
٤٩٩ فصل: راه ساختن الكسير الصبر
٤٩٩ فصل: راه ساختن جوهر فلفل (پيپرين)
٥٠٠ فصل: راه ساختن مرهم جوهر نوشادر (اوفودلدك)
٥٠٠ فصل: درمان وحشت قلب
٥٠٣ فصل: داروئي براي ورم لثه
٥٠٣ فصل: راه ساختن انگشت‌پيچ ابهل
٥٠٤ فصل: راه ساختن حب هليله
٥٠٤ فصل: راه ساختن جوهر تخم اسفرزه
٥٠٥ فصل: راه گرفتن روغن كرچك ختائي كه مسهل است
٥٠٥ فصل: گرد دنداني كه فساد لثه را مي‌زدايد
٥٠٦ فصل: روش ساختن زاج الحديد بطريق فرنگيان
٥٠٧ فصل: حب زاج الحديد براي معده و باه
٥٠٧ فصل: راه تصفيه انتيموان از تركيبات گوگردي
٥٠٧ فصل: مطالبي درباره وبا و معالجات آن و پيشگيري از آن
٥١٤ فصل: داروئي براي دفع كرم
٥١٥ فصل: مشمعي براي زخمهاي تازه
٥١٥ فصل: داروئي براي درد سينه
٥١٥ فصل: معجون شليثاي كوچك
صفحه ٢٧٠

 ٥١٥ فصل: جوارشن مصطكي
٥١٦ فصل: معجون جاويدزي
٥١٦ فصل: حب الميعة براي نزله
٥١٦ فصل: سه مرهم كه چرك را مي‌كشد و براي سرطان و گوشت‌آوري مفيد است
٥١٧ فصل: داروئي براي افزايش نيروي باه در رطوبتيها
٥١٧ فصل: داروئي براي بيماريهاي رحمي و بادهاي مانع از بچه‌دار شدن
٥١٧ فصل: خاصيت پوست درخت توت
٥١٧ فصل: روغني براي خنازير
٥١٨ فصل: روغني براي زخمها
٥١٩ فصل: درمان جرب و دانه‌هاي سودائي
٥١٩ فصل: درمان سيفليس، آكله و بادهاي باقيمانده از آنها در بدن
٥٢٠ فصل: گرد داروئي براي سخت كردن گوشتهاي سست در قرحه‌ها
٥٢٠ فصل: دو روغن خواب‌آور
٥٢١ فصل: پنج مرهم براي مصارف مختلف
٥٢٢ فصل: درمان فراموشي
٥٢٢ فصل: شياف خواب‌آور كه مصارف ديگر هم دارد
٥٢٣ فصل: شياف الوردي
٥٢٣ فصل: شياف الوردي ديگر
٥٢٣ فصل: جوهر قرنفل مركب (تنتور دوژيروفل كمپزه)
٥٢٤ فصل: روش ساختن روح الجنتيانا (تنتور ژانسيان)
٥٢٤ فصل: جوهر لودانوم
٥٢٥ فصل: راه ساختن جوهر الروحي كه در لودانوم بكار مي‌رود
٥٢٥ فصل: جوهر اذاراقي (اكستره دونواميك)
٥٢٦ فصل: مشمع ذراريح
صفحه ٢٧١

 ٥٢٦ فصل: مسهل خوبي بنام فوركاتيف (پورگاتيو)
٥٢٦ فصل: مرهمي براي قرحه‌هاي بدخيم سودائي، سيفليس و جذام
٥٢٧ فصل: درمان كچلي و دانه‌هاي سر و گردن
٥٢٧ فصل: جوهر مرّ مكي
٥٢٧ فصل: داروئي براي تنگي نفس و آغاز سل و خون آمدن از سينه
٥٢٧ فصل: داروي خوبي براي دفع بلغمها و رطوبتهاي معده
٥٢٨ فصل: شراب الجنتيانا براي ضعف بدن
٥٢٨ فصل: حبي براي بند آوردن خون
٥٢٨ فصل: مرهم براي قرحه‌هاي زشت و متعفن
٥٢٩ فصل: روش گرفتن روغن سياهدانه
٥٢٩ فصل: روش گرفتن روغن تخم‌مرغ
٥٣٠ فصل: معجوني براي تقويت حافظه
٥٣٠ فصل: درمان اسهال توأم با پيچ
٥٣١ فصل: درمان بيماري عجيبي مانند صرع
٥٣٣ فصل: روش ساختن مرهم باسليق
٥٣٤ فصل: خواص داروي جديد خوبي بنام ايپ كاكوانا
٥٣٤ فصل: نوشدارو
٥٣٥ فصل: پودر براي التيام زخمهائي كه دير خوب مي‌شوند و
٥٣٥ فصل: روش ساختن قرصهاي جوهري مانند جوهر نعناع و
٥٣٦ فصل: درمان سعفه و شوره سر
٥٣٦ فصل: گرد دندان
٥٣٦ فصل: درمان‌گزش‌حشره‌كوچكي‌كه‌درآغل‌گوسفندان است (خشك)
٥٣٧ فصل: درمان گزش عقرب
٥٣٧ فصل: درمان سالك
٥٣٧ فصل: درمان زرد زخم
صفحه ٢٧٢

 ٥٣٧ فصل: درمان درد دندان و فساد لثه
٥٣٨ فصل: دواي دفع كرمهاي كوچك
٥٣٨ فصل: درمان سرمازدگي
٥٣٨ فصل: مشمعي مفيد براي بسياري از جراحتها
٥٣٨ فصل: مشمع ذراريح چسبنده
٥٣٩ فصل: مشمع شوكران
٥٣٩ فصل: مشمع اكليل‌الملك
٥٣٩ فصل: مشمع بارزد
٥٣٩ فصل: مشمع اشق
٥٤٠ فصل: مشمع الزيبق
٥٤٠ فصل: روغن ساذج
٥٤٠ فصل: روغن باسليقون
٥٤٠ فصل: روغن ذراريح
٥٤٠ فصل: روغني براي جذب مواد
٥٤١ فصل: روغني براي ايجاد قرحه
٥٤١ فصل: روغن يد
٥٤١ فصل: روغن جيوه قرمز
٥٤١ فصل: روغن خشك‌كننده قرحه‌ها
٥٤١ فصل: روغن كافور براي قرحه‌هاي بدخيم
٥٤٢ فصل: روغن براي سوختگي
٥٤٢ فصل: روغن شكر سرب
٥٤٢ فصل: دو ضماد براي نضج مواد
٥٤٢ فصل: مسهل براي رفع سنگيني و جذب مواد از بالاي بدن
٥٤٢ فصل: مسهل منضج براي حل كردن ورمها و سختيها
٥٤٢ فصل: داروي رفع سنگيني
صفحه ٢٧٣

 ٥٤٣ فصل: محلولي كه جانشين يخ مي‌گردد
٥٤٣ فصل: دواي رفع خارش بدن
٥٤٣ فصل: دواي سوزش ادرار
٥٤٣ فصل: داروي قي‌آور
٥٤٣ فصل: دواي حل‌كننده غده‌ها و سختيها
٥٤٤ فصل: درمان جوش دهان
٥٤٤ فصل: غرغره قابض
٥٤٤ فصل: درمان ورم بواسير
٥٤٤ فصل: داروي اسهال شديد
٥٤٤ فصل: درمان يبوست مزمن معده
٥٤٤ فصل: درمان خنازير
٥٤٥ فصل: درمان خنازير
٥٤٥ فصل: داروي توليد خون در بچه‌ها بعد از نوبه
٥٤٥ فصل: داروي توليد خون
٥٤٥ فصل: گردي براي قطع خونريزي
٥٤٥ فصل: دواي نوبه دو روز در ميان نامنظم و كهير مزمن و سرطان
٥٤٦ فصل: دواي رفع ترشي معده
٥٤٦ فصل: خواص و روش ساختن مفرح جالينوس
٥٤٦ فصل: معجون باه آور
٥٤٦ فصل: درماني عجيب و مؤثر براي زگيل
٥٤٧ فصل: دواي دفع كرمهاي بلند و كوتاه
٥٤٧ فصل: داروي مجربي براي درد شانه‌ها و قولنج
٥٤٧ فصل: درمانهائي براي ادرار زياد
٥٤٧ فصل: اثر كالومل در دهان
٥٤٨ فصل: اندازه خوراك دارو در سنين مختلف
صفحه ٢٧٤

 ٥٤٨ فصل: مرهم آزموده شده‌اي براي قرحه‌هاي بدخيم و
٥٤٨ فصل: مشمع ذراريح
٥٤٩ فصل: حب عجيب و غريب (حب اذاراقي)
صفحه ٢٧٥

 فهرست جلد سيزدهم
٢ رساله در صرف و نحو فارسي
٥٠ رساله الفباء
٦٠ رساله تنبيه الادباء
٩٦ ترجمه رساله تعليم الكُتّاب
٢٠٦ ترجمه كتاب مبارك مقتل
فهرست رساله در صرف و نحو فارسي
٢ در علت تأليف كتاب
٣ مقصد اول - در علم صرف فارسي و در آن مقدمه و دو باب است:
٣ مقدمه - در تقسيم كلمات به اسم و فعل و حرف
٣ باب اول - در اسماء
٤ باب دويم - در افعال و در آن چند فصل است:
٤ فصل - در تقسيم فعل به ماضي و مستقبل و امر
٤ فصل - در تقسيمات افعال
٥ فصل - در مصدر و مشتقات آن
٧ فصل - در صرف افعال
٩ فصل - در افعال متصرفه و غير متصرفه
١١ فصل - در افعال مجرد و مزيد فيه
١٢ فصل - در تصريفات اسم فاعل
١٢ فصل - در تصريفات اسم مفعول
١٢ فصل - در تصريفات صفت مشبهه و اسم تفضيل و اسم مكان و زمان
١٣ مقصد دويم - در علم نحو فارسي و در آن مقدمه و سه باب است:
١٣ مقدمه - در بعض كليات و در آن چند فصل است:
١٣ فصل - در تعريف علم نحو و كلمه و كلام
صفحه ٢٧٦

 ١٣ فصل - در حكمت تقسيم كلمات به اسم و فعل و حرف
١٤ فصل - در تعريف اسم و فعل و حرف
١٤ فصل - در تقسيمات اسم
١٥ فصل - در تقسيم فعل به ماضي و مستقبل و امر و علامات آنها
١٦ باب اول - در افعال و در آن چند فصل است:
١٦ فصل - در تقسيم افعال به لازم و متعدي و تقسيم متعدي به يك‌مفعولي و دومفعولي
١٦ فصل - در اينكه نقل فعل مجرد به مزيد فيه باعث اضافه شدن يك مفعول به آن ميشود و بيان فعل سه‌مفعولي
١٧ فصل - در افزوده شدن «مي» و «ي»به فعل ماضي و خواص آن
١٧ فصل - در بيان فعلي كه فاعل و زمان از آن مقصود نيست و صرف هم نميشود
١٨ فصل - در افعال قلوب
١٩ فصل - در افعال ناقصه
١٩ فصل - در افعال مقاربه
٢٠ فصل - در افعال مدح و ذم
٢١ فصل - در فعل تعجب
٢١ فصل - در اينكه حرف اضافه «تا» براي ذكر علت فعل ميآيد
٢١ باب دويم - در اسماء و در آن مقدمه و چند فصل در بيان مواقع استعمال اسم هست:
٢١ مقدمه - در تعريف اسم
٢١ فصل - در حالت فاعليت
٢٢ فصل - در فاعليت فعل مفعول
٢٢ فصل - در حالت مفعوليت
٢٣ فصل - در حالت مبتدا و خبر
صفحه ٢٧٧

 ٢٤ فصل - در حالت خبر حروف مشبهه بفعل يا فاعل و حال افعال ناقصه
٢٥ فصل - در منادٰي
٢٥ فصل - در تحذير
٢٥ فصل - در مفعول فيه يا ظرف
٢٥ فصل - در حال
٢٦ فصل - در تمييز
٢٦ فصل - در استثنا
٢٦ فصل - در مضاف و مضاف اليه
٢٧ فصل - در صفت
٢٧ فصل - در عطف
٢٧ فصل - در تأكيد
٢٨ فصل - در بدل
٢٨ فصل - در عطف بيان
٢٨ فصل - در اسماء غير صريح و آنها چند قسمند:
٢٨ اول: ضماير
٣٠ دويم: اسماء اشاره
٣٠ سيوم: موصولات
٣٠ چهارم: «چه» و «كه» استفهاميه
٣٠ پنجم: «چند» و «چون»
٣١ فصل - در اسماء اصوات
٣١ فصل - در اسم علم و معرفه و نكره و ظروف زمان و مكان
٣٢ فصل - در اسماء اعداد
٣٢ فصل - در اسم مذكر و مؤنث
٣٢ فصل - در اسم مفرد و جمع
٣٣ فصل - در مصدر
صفحه ٢٧٨

 ٣٤ فصل - در اسم فاعل
٣٥ فصل - در اسم مفعول
٣٥ فصل - در صفت مشبهه
٣٥ فصل - در اسم تفضيل
٣٦ فصل - در اسماء افعال
٣٦ باب سيوم - در حروف و در آن مقدمه و چند نوع و خاتمه‌اي است:
٣٦ مقدمه - در تعريف حرف و فوايد آن
٣٧ نوع اول - در حروف روابط
٤٠ نوع دويم - در حروفي كه بر سر جمله درآيند
٤٢ نوع سيوم - در حروفي كه ملحق بكلمه ميشوند
٤٣ خاتمه - در ذكر حروف مفرده كه ملحق بكلمات ميشوند
فهرست رساله تنبيه الادباء
٦٠ در علت تصنيف كتاب
٦٠ مقدمه - در ذكر كليات و اصول املاء
٦٢ تنبيه - در بيان حروف متصله و منفصله
٦٤ تنبيه - در بيان حروف متواخيه و غير متواخيه
٦٤ تنبيه - در اينكه كلمات بر سه قسمند: اسم و فعل و حرف
٦٥ در تقسيمات اسماء
٦٦ در تقسيمات افعال
٦٨ در تقسيمات حروف
٦٨ در حروف مركبه
٦٩ در حروف مفرده
٧٣ در تقسيمات ضماير
٧٤ تنبيه - در اينكه اصل در اتصال و انفصال كلمات مطابقت نوشته با گفته
صفحه ٢٧٩

 است
٧٥ تنبيه - در اينكه مد دادن حروف غلط است
٧٥ تنبيه - در بيان طرز نوشتن مركزها
٧٦ تنبيه - در بيان نوع خط عربي و فارسي و شكل حروف
٧٧ تنبيه - در اينكه بهترين خط خطي است كه بهتر خوانده شود و اشتباه نشود
٧٨ تنبيه - در اتصال علامت جمع و ضماير و اعراب دادن به كلمات
٧٨ تنبيه - در اينكه تحرير صحيح كار هر كس نيست
٧٩ خاتمه - در ذكر بعضي وصيتها براي نويسندگان
فهرست ترجمه تعليم الكتّاب
٩٦ خطبه كتاب و بيان سبب تأليف
٩٧ مقدمه: در ذكر بعض مقدمات نوشتن و در آن فصولي است:
٩٧ فصل - در ذكر بعض اخبار در كتابت كه از ائمه (ع) رسيده است
١٠٠ فصل - در آنچه از اخبار استنباط ميشود
١٠٥ فصل - در آلات كتابت از جمله قلم
١١٠ فصل - در دوات
١١٢ فصل - در مركب
١١٢ در حكمت كلي مركب
١١٤ در بعضي نسخه‌هاي مركب كه از اساتيد خط نقل شده
١١٨ در روش صحيح آماده كردن اجزاء مركب
١٢٠ در ترتيب مخلوط كردن اجزاء
١٢١ در نسبت وزني مواد براي خطوط مختلف
١٢٣ فصل - در كاغذ
١٢٤ در تناسب كاغذ از نظر لعاب و صيقل با نويسنده و خط
صفحه ٢٨٠

 ١٢٥ در لعاب و صيقل زدن و زرافشان كردن كاغذ
١٢٦ در كيفيت رنگ كردن كاغذ
١٢٩ باب اول: در علم نوشتن عربي و در آن چند فصل است:
١٢٩ فصل - در بيان چگونگي تعبير از خارج واقع بوسيله كلام
١٣٢ فصل - در طرز نوشتن و انواع حروف
١٣٥ فصل - در اَشكال حروف در خط اسلامي
١٣٨ فصل - در لزوم مطابقت نوشته با گفته
١٤١ فصل - در زُبُر و بيّنات و نوشتن همزه و الف
١٤٣ فصل - در اتصال و انفصال كلمات در نوشتن
١٤٦ فصل - در آنچه نوشته ميشود ولي گفته نميشود
١٤٧ فصل - در پيروي نوشته از گفته و بعض موارد استثنا از اين اصل
١٥١ فصل - در ابدال بعض حروف به بعضي ديگر در نوشتن
١٥٢ فصل - بعض كلماتي كه با الف ممدوده يا مقصوره معناي آنها تفاوت ميكند
١٥٤ باب دوم: در ذكر بعض اشتباهات خواص و عوام در الفاظ و عبارات
١٨٨ باب سوم: توصيه‌هائي به نويسندگان
فهرست ترجمه كتاب مقتل
٢٠٣ مقدمه طبع اول و دوم
٢٠٦ مقدمه مترجم رحمة اللّه عليه
٢٠٦ در بيان علت تأليف كتاب
٢٠٧ باب - در تاريخ ولادت حضرت سيدالشهداء عليه السلام
٢٠٨ باب - در حمل و كيفيت ولادت آن بزرگوار عليه السلام
٢١٢ باب - در شير خوردن آن حضرت (ع)
٢١٤ باب - در عقيقه و تراشيدن سر آن حضرت
صفحه ٢٨١

 ٢١٤ باب - در دوستي پيغمبر صلي اللّه عليه و آله بآن حضرت
٢١٦ باب - در ذكر بعض فضائل ظاهره آن حضرت
٢٢٢ باب - در سخاوت آن حضرت
٢٢٥ باب - در شجاعت آن حضرت
٢٢٦ باب - در زهد آن حضرت
٢٢٨ باب - در عفو آن حضرت
٢٢٨ باب - در احتجاج آن حضرت با معاويه ملعون و غير او
٢٣٤ باب - در آنچه در قرآن از ذكر امر آن حضرت (ع) وارد شده
٢٣٦ باب - دراخبارخداي تعالي انبياء خود را (ص) بشهادت آن حضرت (ع)
٢٤١ باب - در اخبار خداي تعالي پيغمبر ما (ص) را بشهادت آن حضرت (ع)
٢٤٥ باب - در اخبار ملائكه پيغمبر ما (ص) را بشهادت آن حضرت (ع)
٢٤٩ باب - در اخبار رسول خدا صلي اللّه عليه و آله بشهادت آن حضرت (ع)
٢٥٢ باب - در اخبار اميرالمؤمنين عليه السلام
٢٥٧ باب - در اخبار حضرت حسن عليه السلام بقتل آن حضرت
٢٥٨ باب - در اخبار شخص آن حضرت است عليه السلام بقتل خود
٢٦٠ باب - در آنچه بر آن حضرت عليه السلام بعد از بيعت مردم با يزيد ملعون جاري شد تا هنگام شهادت آن حضرت
٢٧٢ باب - در اخبار متفرقه در بيان بعض اين وقايع
٢٧٩ باب - در ذكر تاريخ شهادت و مدت عمر و پاره‌اي از تواريخ احوال آن حضرت (ع)
٢٨٣ باب - در وضعي كه بآن شهيد شد آن حضرت (ع)
٢٨٣ باب - در اسماء شهداء با آن حضرت رضوان اللّه عليهم و عدد و مجمل احوال ايشان و اسماء كشندگانشان
٢٨٩ باب - در بعض احوال آن حضرت با اصحاب خود عليهم السلام
٢٩٢ باب - در بعض احوال شهداء و فضل ايشان
صفحه ٢٨٢

 ٢٩٤ باب - در بعض وقايع وارده بعد از قتل آن حضرت (ع) تا رفتن اهل بيت بكوفه
٣٠٠ باب - در بعض وقايع وارده بر ايشان از دخولشان بكوفه تا خروجشان بسوي شام
٣٠٦ باب - در ذكر اخبار ورود ايشان بشام
٣٢٣ باب - در موضع دفن سر مقدس آن حضرت صلوات اللّه عليه
٣٢٤ باب - در آنچه بعد از شهادت آن حضرت ظاهر شده از گريه آسمان و زمين بر او و انكساف آفتاب و ماه و غير آنها و گريستن جن و انس و وحش و طير بر آن حضرت و تزلزل درياها و كوهها و جميع ما خلق اللّه
٣٣٠ باب - در خصوص گريه آسمان بر او صلوات اللّه عليه
٣٣٢ باب - در گريه ملائكه بر آن حضرت صلوات اللّه عليه
٣٣٥ باب - در گريستن جنيان و مرثيه خواندن ايشان بر او صلوات اللّه عليه
٣٣٨ باب - در آنچه واقع شده بر وحوش از قتل او صلوات اللّه عليه
٣٣٩ باب - در آنچه بر پرندگان از قتل آن حضرت (ع) واقع شده
٣٤١ باب - در جوامع گريه انبياء و اوصياء و ملائكه و صيحه جبرئيل بعد از شهادت آن حضرت
٣٤٣ باب - در علت عظمت مصيبت آن بزرگوار عليه السلام
٣٤٥ باب - درعلت‌اينكه‌خداوندعالم‌منع‌نفرمودكشته شدن را از اولياء خود
٣٥٠ ابواب - در ثواب گريستن بر مصيبت ايشان (ع) و مرثيه خواندن درباره ايشان:
٣٥٠ باب - در جملي از ثواب گريستن بر ايشان
٣٥٤ باب - در خصوص گريستن بر ابي‌عبداللّه عليه السلام
٣٥٥ باب - در آنچه در ايام عاشورا و آداب ماتم وارد شده
٣٥٨ باب - در ثواب خواندن شعر درباره آن حضرت عليه السلام
٣٦٠ ابواب - در احوال قاتلين آن حضرت و كشندگان قتله او:
صفحه ٢٨٣

 ٣٦٠ باب - در آنچه وارد شده در كفر قاتلين آن حضرت و لعن بر ايشان و شدت عذابشان
٣٦٧ ابواب - احوال مختار بن ابي‌عبيده ثقفي:
٣٦٧ باب - در تحقيق حال مختار و آنچه وارد شده در مدح و ذم او
٣٧٠ باب - در بعض احوالات مختار
صفحه ٢٨٤

 فهرست جلد چهاردهم
٢ ديوان مراثي مرحوم آقاي حاج محمد كريم خان كرماني (اع) با ترجمه منظوم
١٧٢ ديوان مراثي مرحوم آقاي حاج محمد كريم خان كرماني (اع) با ترجمه فارسي
٣٧٨ مثنوي
فهرست مطالع ديوان مراثي مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان (اع)
با ترجمه منظوم
ج مقدمه مرحوم‌آقاي حاج ابوالقاسم خان ابراهيمي‌كرماني اعلي‌اللّه‌مقامه
ج مقدمه مترجم رحمة اللّه عليه
٢ اِسْتَبْدَلَ الدَّهْرُ اِعْسٰارِيْ بِـاِيْسٰارِيْ: بعسر، يسر من از دهر يافت استبدال
١٢ اَيَرْقَأُ دَمْعِيْ وَ الْمُصٰابُ جَل۪يلٌ: اشك چون خشكدم؟ اين گونه مصيبت دشوار
٢٠ اَرٰي كُلَّ مَنْ اَلْقٰاهُ يَشْكُوْ قَرِيْنَهُ: هر كه بينم بينمش دارد ز همدم اشتكا
٢٠ اَلٰا اَيُّهَا الْاِنْسٰانُ مَهْلاً لَكَ اتَّئِدْ: بر جاي بمان لختي اي آدمي آرام
٢٢ اِذَا الْغٰانِياتُ تَعَرَّضْنَ لِيْ: شدندم چو زيبا زنان جلوه‌گر
٢٢ اَلدَّهْرُ مُخْتَرِمٌ وَ الْعُمْرُ مُنْصَرِمٌ: جهان كشنده و عمر است منقطع ناچار
٣٢ اَصٰاحِ اِذٰا مٰا رُمْتَ فَضْلَ النَّق۪يبَةِ: صاحبا دانش خود روزفزون خواهي اگر
٤٢ اَبْهَضَنِي الدَّهْرُ وَ اَشْجٰانِيْ: خست ز اندوه مرا دور زمان
٤٤ كَيْفَ الشِّفٰاءُ مِنَ الْاَسْقٰامِ يٰا قَلْبُ: اي دل از رنج و الم چون بري اميد شفا
٥٢ تَلُومُنِيْ اِلٰي‌مَ يٰا عَذُولِيْ: لائم، تا كي ملامتت من را
٥٦ شُبَّ فِي الْقَلْبِ شُجُونِيْ، شِمْتُ مُذْ رَيْبَ الْمَنُونِ: شرارم در دل از احزان چو ديدم گردش دوران
صفحه ٢٨٥

 ٦٦ ظَلِلْتَ عَلَي الْأَيّٰامِ جَذْلٰانَ غٰافِلاً: بعيش و غفلت بگذشت روزگار ترا
٧٨ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ حَمْداً مٰا لَهُ بَتَرٌ: سپاس بيرون ز انجام، ويژه داور
٨٨ اَمٰا لَكَ عَنْ رَبْعِ الْبَلٰاءِ صُدُودٌ: نيست زين منزل آلام ترا روي نفور؟
٩٦ اِلَي اللّٰهِ اَشْكُو لَوْعَةَ الْكُرُبٰاتِ: برم از سوزش غم شكوه بسوي دادار
١٠٤ «وَفَدْتُ عَلَي الْكَرِيْمِ بِغَيْرِ زٰادٍ»: شدم بي توشه بر بخشنده نازل
١٠٦ «وَثِقْتُ بِعَفْوِ اللّٰهِ عَنِّيَ فِيْ غَدٍ»: باشدم فردا يقين بر عفو از رب جليل
١٠٦ وَكَيْفَ يُمْكِنُنِي الْاِطْرٰاءُ فِيْ‌رَجُلٍ: بكنه مدحت مردي چه‌سان شوم رهبر
١٠٦ اَخْلَصْتُ حُبِّيْ فِيْ وِلٰا كٰاظِمٍ: بمهر كاظم خالص مرا ولايت او
١٠٦ مَنْ يُبْلِغَنَّ الرِّضٰا جَلَّتْ كَرٰائِمُهُ: كه برد سوي رضا صاحب افضال كبير
١٠٨ «يٰا قَلْبُ لٰاتَدَعِ الْهَوٰي»: دلا دامن عشق از كف مدار
١٠٨ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذ۪ي سَرَّنٰا: سپاس حق كه بفرمودمان بجان مسرور
١٠٨ مٰا ذَا الْمُصٰابُ الَّذِيْ عَمَّ الْبَرِيّٰاتِ: چيست اين غم كه گرفت اهل جهان را يكسر
١١٠ اَنُوحُ كَئِيْباً وَ الْعُيُونُ نَضِيْبٌ: گريم بحزن و خشك شدم چشم اشكبار
١١٢ قَدْ كٰانَ مِنْ كٰاظِمٍ شَرْعُ الْهُدٰي بَلِجاً: ز كاظم بود راه هدي پديد از روشني بجهان
١١٢ اَلٰا يٰا عَيْنُ جُودِيْ سٰاعِدِيْنٰا: ببار اي چشم، بنما ياري از آن
١٢٤ اَبٰاحَسَنٍ يٰا مَنْ شَغِفْتُ بِحُبِّه۪: اي بوالحسن اي آنكه بمهرش بشدم دل
١٢٤ «اَبٰاحَسَنٍ لَوْ كٰانَ حُبُّكَ مُدْخِلِيْ»: اگر اي بوالحسن مهر توام وارد كند زينسان
١٢٦ «اَبٰاحَسَنٍ لٰابَرَّدَ اللّٰهُ مُهْجَةً»: اي بوالحسن، آن دل نه خنك آرد داور
١٢٦ يٰا فٰالِقَ الْحَبِّ زِدْ فِيْ مُهْجَتِيْ شَغَفاً: اي فالق حَب، ز حُب زهراي بتول
١٢٦ اَعٰاذَنَا اللّٰهُ مِنْ جِيْرٰانِ كِرْمٰانِ: بحق پناه ز جيران بلده كرمان
صفحه ٢٨٦

 ١٣٢ قَدْ جَدَّدَ اِذْ عَلٰا غَلِيْلِيْ: شد سوز غمم فزون دگر بار
١٣٤ تَعَزَّزْتَ يٰا مَنْ عِنْدَهُ الْعِزُّ خٰاشِعٌ: زهي عزيز خدائي كه عزت او را نام
١٣٨ يٰا قَلْبُ مٰا لَكَ فِي الْبَلٰايٰا تَجْزَعُ: دلا بنزد مصائب ترا ز چيست فغان
١٤٨ حَمْدَ مَنْ مِنْ جُودِهِ الْأَعْيٰانَ وَ الْأَشْبٰاحَ اَبْدَع: سپاس آنكه از جود آفريد اشباح و اعيان را
مطلع قصايد و اشعار ديوان مراثي
مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان (اع)
با ترجمه مرحوم آقا ميرزا حسن كوهبناني معروف به معلم
١٧٢ خطبه كتاب و ذكر سبب ترجمه
١٧٤ كَيْفَ الشِّفٰاءُ مِنَ الْاَسْقٰامِ يٰا قَلْبُ
١٨٤ اَنُوحُ كَئِيْباً وَ الْعُيُونُ نَضِيْبٌ
١٨٦ اِلَي اللّٰهِ اَشْكُو لَوْعَةَ الْكُرُبٰاتِ
١٩٧ اَصٰاحِ اِذٰا مٰا رُمْتَ فَضْلَ النَّق۪يبَةِ
٢٠٩ قَدْ جَدَّدَ اِذْ عَلٰا غَلِيْلِيْ
٢١٢ مٰا ذَا الْمُصٰابُ الَّذِيْ عَمَّ الْبَرِيّٰاتِ
٢١٣ يٰا قَلْبُ لٰاتَدَعِ الْهَوٰي
٢١٣ اَمٰا لَكَ عَنْ رَبْعِ الْبَلٰاءِ صُدُودٌ
٢٢٦ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ حَمْداً مٰا لَهُ بَتَرٌ
٢٣٨ اِسْتَبْدَلَ الدَّهْرُ اِعْسٰارِيْ بِـاِيْسٰارِيْ
٢٥١ يٰا فٰالِقَ الْحَبِّ زِدْ فِيْ مُهْجَتِيْ شَغَفاً
٢٥١ اَبٰاحَسَنٍ يٰا مَنْ شَغِفْتُ بِحُبِّه۪
٢٥٢ وَثِقْتُ بِعَفْوِ اللّٰهِ عَنِّيَ فِيْ غَدٍ
صفحه ٢٨٧

 ٢٥٢ اَلٰا اَيُّهَا الْاِنْسٰانُ مَهْلاً لَكَ اتَّئِدْ
٢٥٤ تَعَزَّزْتَ يٰا مَنْ عِنْدَهُ الْعِزُّ خٰاشِعٌ
٢٦٠ يٰا قَلْبُ مٰا لَكَ فِي الْبَلٰايٰا تَجْزَعُ
٢٧٣ حَمْدَ مَنْ مِنْ جُودِهِ الْأَعْيٰانَ وَ الْأَشْبٰاحَ اَبْدَع
٢٨٩ اَرٰي كُلَّ مَنْ اَلْقٰاهُ يَشْكُوْ قَرِيْنَهُ
٢٨٩ تَلُومُنِيْ اِلٰي‌مَ يٰا عَذُولِيْ
٢٩٣ ظَلِلْتَ عَلَي الْأَيّٰامِ جَذْلٰانَ غٰافِلاً
٣٠٩ اَيَرْقَأُ دَمْعِيْ وَ الْمُصٰابُ جَل۪يلٌ
٣١٨ مَنْ يُبْلِغَنَّ الرِّضٰا جَلَّتْ كَرٰائِمُهُ
٣٢٠ اَبٰاحَسَنٍ لٰابَرَّدَ اللّٰهُ مُهْجَةً
٣٢٠ اِذَا الْغٰانِياتُ تَعَرَّضْنَ لِيْ
٣٢١ اَلدَّهْرُ مُخْتَرِمٌ وَ الْعُمْرُ مُنْصَرِمٌ
٣٣٤ وَ كَيْفَ يُمْكِنُنِي الْاِطْرٰاءُ فِيْ رَجُلٍ
٣٣٤ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذ۪ي سَرَّنٰا
٣٣٤ وَفَدْتُ عَلَي الْكَرِيْمِ بِغَيْرِ زٰادٍ
٣٣٥ قَدْ كٰانَ مِنْ كٰاظِمٍ شَرْعُ الْهُدٰي بَلِجاً
٣٣٦ اَبْهَضَنِي الدَّهْرُ وَ اَشْجٰانِيْ
٣٣٨ شُبَّ فِي الْقَلْبِ شُجُونِيْ، شِمْتُ مُذْ رَيْبَ الْمَنُونِ
٣٤٩ اَلٰا يٰا عَيْنُ جُودِيْ سٰاعِدِيْنٰا
٣٦٣ اَعٰاذَنَا اللّٰهُ مِنْ جِيْرٰانِ كِرْمٰانِ
٣٦٩ اَبٰاحَسَنٍ لَوْ كٰانَ حُبُّكَ مُدْخِلِيْ
٣٦٩ اَخْلَصْتُ حُبِّيْ فِيْ وِلٰا كٰاظِمٍ
صفحه ٢٨٨

 فهرست مطالب كتاب مبارك مثنوي
٣٧٦ مقدمه طبع چهارم
٣٧٨ در توحيد باري تعالي
٣٨٠ در تشبيه جويندگان حقيقت بماهيان و آب
٣٨٢ در راهنمائي حضرت عيسي (ع) حواريين را براه هدايت
٣٨٣ در بيان اينكه حسنات از جانب خداوند است و سيئات از جانب بندگان
٣٨٣ در بيان اينكه وجود هر چيزي از فاعل و پيدائيش از قابل است
٣٨٤ در بيان اينكه هر چند هادي خلق اكمل كاينات باشد جز قوابل مستعده از وي هدايت نيابند
٣٨٥ مراجعه بحكايت ماهيان و راهنمائي يكي از آنها ديگران را كه رجوع بعالمي نمايند
٣٨٦ راهنمائي عالم ماهيان را بكاملي آبگون كه نماينده آب باشد
٣٨٩ در پيام بآن كامل
٣٩١ در توجه و استفاضه فيض از مبدء
٣٩٢ در بيان سر خلقت آدم عليه السلام و خلافت او در زمين
٣٩٣ وحي خداوند بملئكه و شيطان كه رو بآدم عليه السلام بكنند
٣٩٤ پاسخ ملئكه پروردگار عالم را
٣٩٥ در عدم تحمل داني علم عالي را و تمثيل آن به پشه و باد
٣٩٦ در توبه ملئكه
٣٩٧ در اجابت خداوند دعاي ملئكه را و راهنمائي آنها به باب توبه
٣٩٧ در تمثيل به شعله و نور آن و اينكه توبه انوار رو كردن به شعله است كه وجه نار است
٣٩٨ در تمثيل به ني و نائي كه دميدن از او است و زير و بمها از ني
٤٠٠ در خبر دادن خداوند بملئكه از خلقت آدم عليه السلام و امر او ايشان را بسجده بر او
صفحه ٢٨٩

 ٤٠١ در بعضي از اسرار خلقت طينتها
٤٠١ در تمثيل به نور آفتاب و ديوار
٤٠٢ در بيان سر اختيار و امر بين الامرين
٤٠٢ در بيان حديث نبوي (ص) درباره اصحاب يمين و شمال
٤٠٤ مراجعه بكيفيت خلقت آدم عليه السلام
٤٠٥ در سرّ اربعين و اصلاح قابليت برياضت
٤٠٥ در بيان سري ديگر در اصلاح قابليت
٤٠٦ در اينكه پس از رياضت بدون جذبه محبوب سالك بدرجه كمال نرسد
٤٠٧ در بيان انجام خلقت آدم و دميدن روح در او و وحشت او از اوضاع عالم و خو گرفتن او بآنها
٤٠٨ در بيان قصه جناب موسي و خضر عليهما السلام
٤٠٩ درحكايت شخص زاهد و مرد فاسق و آمرزيده شدن فاسق و هلاك زاهد
٤١١ بقيه حكايت زاهد و خاتمه امرش
٤١٢ در وحي آمدن بجناب موسي برفتن نزد خضر عليهما السلام
٤١٦ بردن حضرت موسي عليه السلام جناب يوشع را با خود
٤١٦ بيان حديث شريف: ان لنا مع اللّه حالات، الخ
٤١٧ بيان حديث شريف ديگر در همين معني
٤١٧ در بيان عشق و محبت
٤١٨ فرمايش حضرت صادق عليه السلام در جواب سائل از حقيقت عشق
٤١٩ در بيان حديث قدسي شاهد بر اين مطلب
٤٢٠ خواندن حضرت موسي عليه السلام يوشع را برفاقت خود در آن سفر
٤٢٢ بيان حديث قدسي يا ابن آدم انا رب اقول للشئ كن فيكون
٤٢٣ مراجعه بقصه جناب موسي و يوشع عليهما السلام
٤٢٤ رفتن آن دو بسوي مقصد و رسيدن ماهي شور و برخي از اسرار آن
٤٢٦ در بيان قبض و بسط خداوند و اسرار آن
صفحه ٢٩٠

 ٤٢٨ مراجعه به بيان قبض و بسط و فوائد آن دو
٤٣٠ بيان حديث شريف شاهد بر مطلب
٤٣٠ در اظهار شكر بوصول امداد غيبيه
٤٣١ رسيدن جناب موسي بخدمت خضر عليهما السلام و گذشتن از او
٤٣٢ در اينكه هر شكلي جاذب روح مناسب او است
٤٣٣ حديث قدسي شاهد بر مطلب
٤٣٤ در بيان فوائد تشبه به نيكان
٤٣٥ در خستگي حضرت موسي عليه السلام پس از گذشتن از مقصد
٤٣٨ برگشتن حضرت موسي نزد خضر عليهما السلام
٤٣٨ در سرزنش بعض حكما و متكلمين كه خواستند بدون رجوع بانبيا پي بمعرفت خداوند ببرند
٤٤٠ در بيان راه اهل توحيد بسوي معرفت خداوند
٤٤٢ حكايت زاهد ريائي و تاجر
٤٤٥ بيان احوال آن تاجر و زوجه او
٤٤٧ شرح حال تاجر در وقت مردن
٤٤٩ وصيت تاجر بزاهد و رفتار زاهد بعد از او
٤٥٢ استمداد از حضرت صاحب‌الامر عجل اللّه فرجه
٤٥٣ در بيان احوال عالم هنگام ظهور آن حضرت
٤٥٥ در توصيف نفس اماره
٤٥٧ حكايت سؤال و جواب پسر و پدري براي عبرت
٤٥٨ در بيان حالت اهل حق در ميانه مردم
٤٦٠ در بيان بعض افكار عاليه خود
٤٦١ در بيان تربيت نفس
٤٦٢ در بيان موت اضطراري و اختياري و كيفيت حصول موت اختياري
٤٦٥ در استشهاد بمضمون بعض احاديث
صفحه ٢٩١

 فهرست جلد پانزدهم
٢ جواب امان اللّه خان والي كردستان
٣٠ متعلقات به صنعت دلاكي در جواب كربلائي رضا سلماني
٨٨ جواب ملا جمال بابي
١٢٤ جواب ميرزا علينقي هندي
١٥٤ جواب غلام‌شاه خان والي كردستان
١٨٠ جواب حاج محمدصادق كرماني (١)
٢١٠ جواب حاج محمدصادق كرماني (٢)
٢٢٢ جواب سيد مصطفي كازروني
٢٣٦ جواب شخصي از دو سؤال
٢٥٠ مرقومه در شرح حديث اسلام حضرت ابوطالب
٢٥٨ جواب عبدالعلي خان اديب‌الملك
٢٧٢ رساله در علم بنائي
٢٨٢ رساله حلقه كريميه
٣٠٦ مجمره در عطرسازي
٣٤٢ جواب سؤالاتي از بعض اعمال كيميا
٣٥٠ جواب عزيز خان سردار
٣٦٦ جواب ميرزا لطفعلي
٣٨٠ خلاصة التقويم ( احسن التقويم )
٤٥٦ صورت‌جلسه‌محاجّه مرحوم آقاي حاج محمدكريم خان با فرستاده باب
فهرست رساله در جواب امان‌اللّه خان والي كردستان
٢ در بيان علت تصنيف كتاب
٣ سؤال اول - دليل عقلي و نقلي از قرآن و احاديث در فضيلت انوار اربعة‌عشر بر ساير انبياء عليهم السلام چيست
صفحه ٢٩٢

 ١٥ سؤال دويم - در ارشاد العوام فصلي در اشاره بباطن باطن عنوان فرموده‌ايد كه از عهده فهم آن بيرون نميآيم مستدعيم توضيح فرمائيد
١٦ سؤال سيوم - جمع بين علويتين بتفصيل مستدعيم مرقوم شود بسبك فقها و فتواي خود سركار در آن چيست
١٨ سؤال چهارم - در تفسير سنفرغ لكم ايها الثقلان آنچه بنظر مبارك ميآيد بتفصيل مرقوم فرمايند
٢١ سؤال پنجم - در تفسير اين آيه مباركه هم آنچه بنظر سركار ميرسد مرقوم فرمايند: انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون تا آخر
٢٤ سؤال ششم - با صدف ميتوان نماز كرد اعم از اينكه در جلد باشد يا بدون جلد
٢٤ سؤال هفتم - با خز مي‌توان نماز خواند يا نه
فهرست رساله در متعلقات به صنعت دلاكي
٣٠ در بيان علت تصنيف كتاب و تقسيم آن بر مقدمه و چند باب:
٣٠ مقدمه - در بيان كيفيت بناي حمام از روي حكمت
٣٣ باب اول - در حمام رفتن و آنچه بايد انسان در حمام بكند با ذكر اخبار وارده و آنچه كه حكمت در آن اقتضا ميكند
٤٠ باب دويم - در دعاهاي متعلقه بحمام و آنچه متعلق بدان است
٤٣ باب سيوم - در زايل كردن مو از بدن
٤٣ فصل - در تراشيدن مو و ذكر سنن مربوط به ريش و شارب
٤٨ فصل - در كندن مو
٤٩ فصل - در نوره كشيدن
٥٢ باب چهارم - در كيسه كشيدن و سنگ پا بكار بردن و مالش دادن
٥٢ فصل - در كيسه كشيدن
٥٥ فصل - در سنگ پا بكار بردن
صفحه ٢٩٣

 ٥٦ فصل - در مالش بدن كه باصطلاح مشت و مال ميگويند
٥٧ باب پنجم - در خضاب كردن
٦٢ باب ششم - در خون كم كردن و در اين باب شش فصل است:
٦٣ فصل اول - در شروط مطلق خون گرفتن
٦٤ فصل - در فصد و در اين فصل دو مقصد است:
٦٤ مقصد اول - در شروط خاصه فصد
٦٦ مقصد دويم - در رگها و قواعد رگ زدن
٧٣ فصل سيوم - در حجامت
٧٤ فصل چهارم - در زلو انداختن
٧٥ فصل پنجم - در تيغ زدن گوش
٧٦ فصل ششم - در خون از دماغ جاري كردن
٧٦ باب هفتم - در كندن دندان
٧٧ باب هشتم - در ناخن چيدن
٧٨ باب نهم - در ختنه كردن
٨٠ باب دهم - در شانه كردن و عطر بكار بردن
فهرست رساله در جواب سؤالات ملا جمال بابي
٨٨ خطبه كتاب
٩٠ در بيان علت تصنيف كتاب
٩١ شرح خطبه كلام سائل و بيان اغلاط آن
١٠٢ سؤال - امروز حجت اوليه در بين عباد كيست و چيست آيا شخصي است يا ميزان كتاب و سنت است
١٠٥ سؤال - اولا مراد از انفتاح باب علم چيست و ثانيا آيا باب علم بر همه اهل علم مفتوح است يا نه و اگر نيست چاره‌اي از عمل بظن نيست
١١٠ سؤال - اولا در هر دوره بزرگان دين مردم را بخداوند غيب دعوت
صفحه ٢٩٤

 مينمودند و حال آنكه دعوت بغيب محض معقول نيست و بايد عنوانش در عالم ظاهر مشهود آيد و ثانيا چرا هر كه ظاهر ميشد باز مردم را بتوحيد و رسالت خود دعوت مينمود با اينكه از قبل قائل بتوحيد بودند و ثالثا آن حجج آلهه محسوسه يا وهميه را رد نمودند حال آنكه معبود خلق بايد محسوس باشد يا در وهم آيد
١١٥ سؤال - در انجيل در سفر متي عبارتي درباره ظهور طلعت محمدي (ص) هست كه در آن ذكر ظلمت شمس و قمر و سقوط انجم شده معني اينها چيست
١١٧ سؤال - آيا عروج رسول اللّه (ص) در ساير عوالم باسباب ناسوتي بود يا هر عالمي باسباب آن عالم و علومي كه لازمه درك مسأله معراج شمرده‌ايد در عوالم بالا جاري نيست و عرفا هم شرط معرفت را خلو از اين علوم دانسته‌اند
١١٩ سؤال - كيفيت رجعت كه از عقايد شيعه است چه نحو است
١٢٠ سؤال - در كتاب ذكري از آن جناب شده است يا نه اگر نشده است لا رطب و لا يابس الا في كتاب يعني چه و اگر شده كدام است و السلام علي من اتبع الهدي
فهرست رساله در جواب ميرزا علينقي هندي
١٢٤ در بيان علت تصنيف كتاب
١٢٥ سؤال - معني حقيقي حديث حضرت صادق (ع) در حدوث اسماء و اسماء فعلي هر ركن و اينكه آن اسم مخفي چه وقت ظاهر خواهد شد را بيان فرمائيد
١٣٩ سؤال - در آيه شريفه: و السماء رفعها و وضع الميزان، معني و حقيقت سماء و ميزان چيست و مناسبت آنها كدام است
١٤٣ سؤال - معني حقيقي اين حديث چيست كه از حضرت امير (ع) سؤال
صفحه ٢٩٥

 شده هل رأيت رجلا في الدنيا الخ
١٤٦ سؤال - در اعجاز حضرت رضا (ع) كه تصوير شير زنده شد و آن مشعبد را خورد چگونه عرض جوهر ميتواند شد و آن اجزا چه شدند
١٤٨ سؤال - علم قراءت كه همه علماء اصول و اخبار آنرا واجب ميدانند آيا در اخبار چيزي از اين علم وارد شده يا نه
١٥٠ سؤال - اگر در تخم مرغ خوني پيدا شود آيا نجس است يا حرام يا آنكه آن سرخي را دور كنند و حلال دانند
فهرست رساله در جواب غلام‌شاه خان والي كردستان
١٥٤ در بيان علت تصنيف كتاب
١٥٥ سؤال - دليل عقلي و نقلي بر قدح عايشه چيست و حال آنكه او مباشر بدن رسول بود
١٦٥ سؤال - تكليف بنده چيست با سنيان در غذا و دوا
١٦٩ سؤال - در باب نماز جمعه و اقتدا بامام سني
١٦٩ سؤال - آيا از مطالب عاليه مشايخ براي دوست و آشنا و مصاحب و نوكر امين و غيرهم اگر قابل و امين باشند نقل بكنم
١٦٩ سؤال - آيا اگر عالم‌تر از عوام پيدا شود و هنوز بر تسنن باقي باشد از كتب شيخ و سيد (اع) و ارشاد العوام سركار بايشان بدهم
١٧٠ سؤال - از كار حكومتي بسيار دلگيرم زيرا حق را نميتوانم كما هو حقه بحقدار برسانم چه كنم كه خود را آسوده كنم
١٧٢ سؤال - قول مجتهد مرده مرده است يعني چه و چرا تقليد ميت درست نيست
١٧٣ سؤال - مناسك حج و آداب زيارت اماكن مشرفه كه فارسي شده باشد التفات فرمائيد
١٧٣ سؤال - كيفيت نيت وضوء و استعاذه در اول هر فاتحه اعم از ركعت اول
صفحه ٢٩٦

 يا دويم نماز
١٧٤ سؤال - فقهي براي مخلص لازم است كه رجوع بآن كنم بچه نسخه رجوع كنم
١٧٤ سؤال - هميشه دستم بسركار نميرسد آيا بجناب آقا عبدالصمد كه در همدان است رجوع كنم
١٧٤ سؤال - ترياك حلال است يا حرام
فهرست رساله در جواب حاج محمدصادق كرماني
١٨٠ در بيان علت تصنيف كتاب
١٨٠ سؤال - قد وقع بين جمع من الفضلاء في معني قوله سبحانه: يا ايها النبي لم تحرم ما احل اللّه لك تبتغي مرضات ازواجك الآية تقاول فقالوا كيف عاتب اللّه نبيه و كيف حرم النبي علي نفسه ما احل اللّه فالمرجو حل الاختلاف
١٨٨ سؤال - در آيات سوره بقره: و اذ قال ربك للملائكة، تا: و ما كنتم تكتمون، سبب اعتراض ملائكه و موضوع تعليم اسماء چه بود و اين حكايت قبل از خلق عالم بود يا بعد
١٩٩ سؤال - از معصوم (ص) رسيده كه هر گاه شخصي فلان عمل را بكند مثلا ثواب يكسال يا هفتاد سال عبادت در نامه عمل او ثبت ميشود و حال آنكه از جمله عبادات در هر سال همين عمل است بنا بر اين چندان تسلسل وارد ميآيد كه احصا نميشود
٢٠٢ سؤال - ضعيفهٔ مستطيعه ملكش را چند سال قبل از وفاتش به پسرش صلح كرده بعد از وفات او پسرش ميتواند براي او حجه ميقاتي استيجار كند يا بايد حجه بلدي باشد
٢٠٢ سؤال - در غير صورت مفروضه هم آيا حجه ميقاتي كفايت ميكند اگر وصيت بحج بلدي نكرده باشد يا نميكند
٢٠٢ سؤال - قطره خوني كه در شير يافت شود باعث نجاست است يا نه و
صفحه ٢٩٧

 بجوشاندن پاك ميشود يا خير
٢٠٣ سؤال - در جميع عقود يك نفر ميتواند متولي طرفين بشود و بداند كه وقت خواندن صيغه ايجاب قصد مغايرت با وقت خواندن صيغه قبول بايد كرد يا نميتواند
٢٠٣ سؤال - در جميع عقود حتي نكاح فارسي كفايت ميكند يا نه يا در نكاح عربي و در ساير فارسي كفايت ميكند
٢٠٣ سؤال - كسي كه عايدات ملكش بيش از خرج سالش نباشد ولي اگر املاكش را بفروشد مستطيع ميشود حج بر او واجب است يا نه
٢٠٤ سؤال - هر گاه بذر و مخارج زراعت و تحميلات ديواني همه با زارع باشد و زارع دو برابر مالك ببرد زكوة با كيست و همچنين اگر برعكس اين باشد
٢٠٤ سؤال - جهل اول چه وقت خلق شد و نور اول (ص) بكدام ظلمت شناخته شد و جهل اول چگونه ميتوانست نوراني شود و خلقت نور اول بنفسه بود خلقت ظلمت اول به چه بود
٢٠٧ سؤال - آيا سهم امام را بدون اذن حاكم شرع ميتوان به سيد صحيح النسب فقير عادل داد يا خير
فهرست رساله در جواب حاج محمدصادق كرماني
٢١٠ در سبب تأليف رساله
٢١٠ سؤال - آيا حضرت نوح عليه السلام جسد مطهر حضرت آدم (ع) را برداشت يا استخوان آن حضرت را
٢١٥ سؤال - قد حضرت آدم عليه السلام بلند بوده و حال آنكه در نجف اشرف قبر مطهر ايشان كوتاه است هر گاه بلند باشد لازم ميآيد شخص روي قبر نبي راه برود
٢١٦ سؤال - جسد امام عليه السلام و نبي عليه السلام آيا در قبر است يا بعد از
صفحه ٢٩٨

 سه روز بعرش ميبرند يا آنكه ميگويند در قبر نيست و مذكور ميشود هر سه حديث است
٢١٨ سؤال - ملائكه بسيار در يك قطعه زمين كوچك چگونه نازل ميشوند و ساكن ميشوند و مخلوط نميشوند با دليل خارج و مثل آفاق و انفس
فهرست رساله در جواب سيد مصطفي كازروني
٢٢٢ در بيان علت تصنيف كتاب
٢٢٢ سؤال - خداوند چرا بملائكه فرمود اني جاعل في الارض خليفة الآية و چرا آنها اعتراض كردند و چرا جواب خداوند هم ظاهرا رفع اعتراض نميكند و آيا استدلال شيطان درست بود و او چگونه داخل بهشت شد و هبوط آدم بچه صورت بود
٢٢٦ سؤال - اگر زوجه همشيره‌زاده را شير بدهد يا اگر طفل را همشيره شير دهد يا اگر زوجه همشيره زوج را شير دهد چه ميشود و آيا جائي هست كه زوجه بجهت شير دادن طفلي بر زوج حرام شود
٢٢٧ سؤال - حكم خمس در زمان غيبت چيست
٢٢٨ سؤال - آيا ميتوان بخبر واحد بدون فحص از معارض عمل كرد
٢٢٨ سؤال - غسل يك جوره است وآنرا دوطور بعمل آورند يا دوجوره است
٢٢٨ سؤال - در مواضع وضو هر گاه زخمي باشد چه بايد كرد و آيا محل مسح بايد خشك باشد يا نه و در ميان آب مسح ميتوان كرد يا نه
٢٢٩ سؤال - مراد از ربا چيست آيا معني واحدي دارد يا متعدد است و اين عقود هر يك معني معيني دارند يا خير
٢٣٠ سؤال - آيا مصالحه در جائي است كه جنگ و خصومتي باشد يا خير بلكه هر داد و ستدي را ميتوان مصالحه گفت
٢٣١ سؤال - در هداية العوام فرموده‌ايد كمتر ايام حيض سه روز است و بيشتر آن ده روز و شرط نيست كه ايام حيض پي‌درپي باشد، حقيقت آنرا بيان
صفحه ٢٩٩

 فرمائيد و ديگر آنكه سه سنت مرويه در حيض را بفرمائيد
٢٣٢ سؤال - عقد باكره عاقله بي اذن پدر جايز است يا نه
٢٣٢ سؤال - اخباري كه در مذمت قليان وارد شده صحيح است يا نه
فهرست رساله در جواب شخصي از دو سؤال
٢٣٦ خلاصه سؤال - معني ظاهر مصدر اصل كلام است يعني چه؟ و سؤال از بعض قراءات قرآن و بعض مسائل نحوي در قرآن و غير آن
٢٣٩ خلاصه سوال - بفرمايند كه از فرق معروضه ناجي يكي است يا بيشتر؟ آنكه در اصول و فروع بر طريقه شما باشد و آنكه نباشد و آنكه در اصول بر طريقه شما و در فروع مقلد ديگري يا مجتهد باشد و بفرمائيد كه آيا شيخي همان فرقه اولي و بالاسري فرقه ثانيه مي‌باشند كلا و بعضا يا واسطه در ميان ميباشد و اجماع مركبي در مقام محقق شد شده يا نه و بر فرض تحقق اجماع نسبت بكدام فرقه محقق شده
فهرست رساله در جواب عبدالعلي خان اديب‌الملك
٢٥٨ در بيان علت تصنيف كتاب
٢٥٨ سؤال - حكماي فرنگستان ظرفي از بلور ساخته‌اند كه هواي آنرا باسبابي خارج ميكنند و حيواني اگر زير آن باشد ميميرد و يا قطعه سرب و كاه را بيندازند با هم بزمين ميآيند و اين را دليل ميگيرند كه خلأ محال نيست
٢٦٧ سؤال - اينكه ميگويند ما با دوربين سيارات و اقمار بسيار ديده‌ايم آيا ممكن است و حال اينكه حكماي سابقين چنين نگفته‌اند
٢٦٧ سؤال - اينكه ميگويند از آسمان آهن و سنگ و غيره باريده يعني چه
فهرست رساله در علم بنائي
٢٧٢ سؤال - آيا بغير از طرق متعارف ميتوان شاغول كرد يا نه
صفحه ٣٠٠

 ٢٧٢ سؤال - آيا ميتوان خط آبي دور بگردانند بي شمشه و آب
٢٧٣ سؤال - با ريسمان كوتاه ميتوان قناس خانه پر طول و عرض را گرفت يا خير
٢٧٤ سؤال - چاهي صد زرع است ميخواهيم به‌بينيم كه كجا آبش رو مي‌آيد و آلات و ادواتي نداريم مگر سه چهار چوب يك زرعي و دو زرع ريسمان
٢٧٥ سؤال - مناري كه صد زرع طول باشد و دور دايره‌اش در روي زمين سه زرع باشد و دور دايره سر منار دو زرع چطور بايد چيد تا آنكه دور تا دور شاغولي باشد تا بالا و بالا بدو ذرع منتهي شود
٢٧٦ سؤال - ديواري بشكل مثلث كه شصت زرع ارتفاع آن ديوار باشد و شصت زرع طرف پهن آن و پنج زرع قطر آن چند زرع ميشود همه آن بطور مساحت
فهرست رساله حلقه كريميه
٢٨٢ در ذكر سبب تأليف
٢٨٣ مقدمه - و در آن دو مطلب است:
٢٨٣ مطلب اول - در بيان القاب اين حلقه و اجزاء آن
٢٨٤ مطلب دوم - در كيفيت ساختن حلقه و رسم خطوط آن
٢٩١ باب اول - در طريق ارتفاع گرفتن از آفتاب و ستارگان
٢٩١ باب دويم - در معرفت ميل و غايت ارتفاع
٢٩٢ باب سيّم - در معرفت عرض بلد
٢٩٢ باب چهارم - در معرفت بعد كواكب
٢٩٢ باب پنجم - در معرفت جيب هر قوس و قوس هر جيب
٢٩٣ باب ششم - در معرفت ظل هر قوس و قوس هر ظل
٢٩٣ باب هفتم - در معرفت وتر هر قوس و سهم آن
٢٩٤ باب هشتم - در معرفت قوس النهار و تعديل النهار
صفحه ٣٠١

 ٢٩٥ باب نهم - در معرفت داير
٢٩٦ باب دهم - در معرفت ساعات معوجه و مستقيمه
٢٩٧ باب يازدهم - در معرفت مطالع بروج بخط استواء
٢٩٧ باب دوازدهم - در معرفت طالع از آفتاب
٢٩٨ باب سيزدهم - در معرفت ارتفاع از طالع
٢٩٨ باب چهاردهم - در معرفت طالع سال مستقبل از طالع سال ماضي
٢٩٨ باب پانزدهم - در معرفت تسوية البيوت
٢٩٩ باب شانزدهم-درمعرفت سمت آفتاب ومعرفت قبله وخط نصف النهار
٣٠٠ باب هفدهم - در ساعات صبح و شفق
٣٠٠ باب هجدهم - در معرفت تقويم آفتاب
٣٠٠ باب نونزدهم - در ارتفاع اشخاص مرتفعه چون كوه و برج و قلعه و درخت و امثال آنها
٣٠١ باب بيستم - در معرفت قعر چاه
٣٠١ باب بيست و يكم - در معرفت مساحت زمين و پهناي رودخانه و امثال آن
٣٠٢ باب بيست و دويم - در بعضي تعديلات كه حاجت بدان افتد
فهرست رساله مجمره
٣٠٦ در بيان علت تصنيف كتاب و تقسيم آن بمقدمه و هفت باب و خاتمه:
٣٠٧ مقدمه - در ذكر بعض اخبار در فضل طيبها و عطرها
٣١٣ فصل - در بعضي كليات در خصوص اطياب
٣١٦ باب اول - در ذكر غاليها
٣٢٠ باب دويم - در اطيابي كه بعنوان ارگجه مذكور شده است
٣٢٥ باب سيوم - در عبيرها
٣٢٦ باب چهارم - در عطرها
٣٣١ باب پنجم - در بخورات و ندها
صفحه ٣٠٢

 ٣٣٣ باب ششم - در شمامات
٣٣٤ باب هفتم - در عطريات متفرقه
٣٣٩ خاتمه - در ذكر اوزان هندي
فهرست رساله در جواب عزيز خان سردار
٣٥٠ در بيان علت تصنيف كتاب
٣٥١ سؤال - مأخذ و مبناي رؤيا چه چيز است
٣٥٢ سؤال - و بعضي سريع التعبير و التأثير است و بعضي را اثري نيست
٣٥٩ سؤال - و وجه اينكه يك شخص خوابهاي مختلفه مي‌بيند چه چيز است آيا حقايق متعدده است يا يك حقيقت بصور مختلفه درميآيد
فهرست رساله در جواب ميرزا لطفعلي
از معني دو آيه از آيات قرآن
٣٦٦ سؤال - آيه اول: و ماارسلنا من رسول و لا نبي الا اذا تمني القي الشيطان في امنيته، الي قوله تعالي: لفي شقاق بعيد
٣٧٢ سؤال - آيه دوم: ما ننسخ من آية او ننسها نأت بخير منها او مثلها
فهرست خلاصة التقويم
٣٨٠ مقدمه
٣٨٤ جدول اختيارات ايام عربيه
٣٨٨ جدول اختيارات منازل قمر
٣٩١ جدول منسوبات كواكب
٣٩٢ جدول اختيارات كون قمر در بروج
٣٩٤ جدول طلوع و غروب قمر و اخراج دم و حلق و تعبير رؤيا در ايام عربيه
٣٩٥ جدول اختيارات ساعات در ايام و ليالي هفته
صفحه ٣٠٣

 ٣٩٦ جدول جهات سكز يولدوز و جدول جهات رجال الغيب
٣٩٧ جدول ضبط ايام شهور عربي و ايام بحران و نظرات و ضبط ايام شهور جلالي
٣٩٧ جدول اختيارات ايام هفته
٣٩٩ جدول ساعات بُست كواكب
٤٠٠ جدول اختيارات بُست كواكب
٤٠١ جدول مدخل شهور جلاليه
٤٠٢ جدول مدخل سنين هجريه و مدخل شهور عربيه حسابيه
٤٠٣ جدول معرفت منازل قمر
٤٠٤ جدول بروج قمر بعد از شهور ناقصه قمريه
٤٠٥ جدول بروج قمر بعد از شهور تامه قمريه
٤٠٦ جداول معرفت مواضع شمس و ساعات ايام و صبح و شفق در شهور جلاليه و ايام خمسة
٤١٩ كيفيت استخراج زايچه طالع
٤٢٠ جدول ساعات طلوع بروج بارض خطه كرمان
٤٢١ جدول مدخل ادوار سنين و مدخل ايام شهور
٤٢٢ قاعده تقريبي تعيين طالع